
کتاب آیدا عشق الهی
معرفی کتاب آیدا عشق الهی
کتاب آیدا عشق الهی (در مسیر کمال از پیچ و خمهای رنج و ابتلا) نوشتهی آیدا الهی، روایتی از زندگی شخصی نویسنده است که با حادثهای ناگهانی، مسیر زندگیاش دگرگون میشود. این اثر در دستهی زندگینامه و خاطرات قرار میگیرد و با نگاهی صادقانه و بیپرده، تجربههای زیستهی نویسنده را از دوران جوانی تا مواجهه با یک سانحهی جادهای و پیامدهای آن روایت میکند. آیدا الهی در این کتاب، نهتنها از رنجها و بحرانهای جسمی و روحی خود سخن گفته، بلکه به جستوجوی معنای زندگی، ایمان و امید نیز پرداخته است. انتشارات مهراندیش آن را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب آیدا عشق الهی
آیدا عشق الهی اثری غیرداستانی و در قالب زندگینامه است که به قلم آیدا الهی نوشته شده است. این کتاب، روایت صریح و جزئینگرانهای از زندگی نویسنده را ارائه میدهد؛ دختری جوان و پرشور که پس از یک سانحهی رانندگی، با فلجشدن از گردن به پایین روبهرو میشود. نویسنده با صداقت و جزئیات فراوان، فرازونشیبهای روحی و جسمی پس از حادثه را شرح داده است؛ از شوک اولیه و دردهای جسمی تا بحرانهای عمیق روانی، تردیدهای اعتقادی و تلاش برای بازسازی هویت و امید. ساختار کتاب بر پایهی روایت خطی و خاطرهنویسی استوار است و وقایع را از دوران پیش از حادثه تا سالها پس از آن دنبال میکند. در این مسیر، نویسنده به نقش خانواده، دوستان و کادر درمانی، و همچنین تأثیر باورهای معنوی و پرسشهای فلسفی دربارهی رنج و عدالت الهی میپردازد. آیدا الهی در این اثر، نهتنها تجربهی شخصی خود را بازگو کرده، بلکه به دغدغههای انسانی و معنوی مشترک نیز پرداخته است.
خلاصه کتاب آیدا عشق الهی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! کتاب با روایت زندگی آیدا، دختری جوان و پرانرژی آغاز میشود که علاقهمند به هنر و جستوجوی معنای زندگی است. او در آستانهی بیستسالگی، با امیدها و دغدغههای معمول جوانی، به دنبال کشف هویت و جایگاه خود در جهان است. اما یک سانحهی رانندگی همهچیز را تغییر میدهد؛ آیدا پس از تصادف، با آسیب نخاعی مواجه میشود و از گردن به پایین فلج میگردد. در ادامه، نویسنده با جزئیات به تجربههای دردناک جسمی و روانی خود در بیمارستان میپردازد: دردهای طاقتفرسا، بیتوجهی یا ناتوانی کادر درمان، نگرانی خانواده و دوستان، و لحظات ناامیدی و خشم. آیدا در این دوران، با بحرانهای عمیق اعتقادی و معنوی روبهرو میشود؛ پرسشهایی دربارهی عدالت خداوند، معنای رنج و نقش ارادهی انسان در سرنوشت، ذهن او را درگیر میکند. با گذر زمان، او به تدریج با شرایط جدید خود کنار میآید و تلاش میکند معنایی تازه برای زندگی بیابد. نقش خانواده، دوستان و حتی هماتاقیهای بیمارستانی در این مسیر پررنگ است. آیدا با بازگشت به تحصیل، پیگیری علاقههایش و بازسازی ارتباطات انسانی، آرامآرام امید و انگیزهی زیستن را بازمییابد. کتاب، تصویری واقعی و بیپرده از فرایند تطبیق با یک زندگی متفاوت و جستوجوی دوبارهی معنا ارائه میدهد.
چرا باید کتاب آیدا عشق الهی را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی صادقانه و بیواسطه، تجربهی زیستهی فردی را به تصویر کشیده که ناگهان با بحرانی بزرگ روبهرو میشود و باید معنای تازهای برای زندگی خود بیابد. آیدا عشق الهی نهتنها به مسائل جسمی و پزشکی پس از سانحه میپردازد، بلکه لایههای عمیقتری از بحران هویت، تردیدهای اعتقادی و تلاش برای بازسازی امید را واکاوی کرده است. خواندن این اثر، فرصتی برای همدلی با تجربهی رنج و مقاومت انسانی فراهم میکند و نشان میدهد چگونه میتوان در دل سختیها، به جستوجوی معنا و رشد شخصی ادامه داد. این کتاب همچنین تصویری از نظام درمانی، روابط خانوادگی و دوستی در شرایط بحرانی ارائه میدهد و به پرسشهای بنیادین دربارهی رنج، ایمان و اراده میپردازد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که با بحرانهای جسمی یا روحی دستوپنجه نرم میکنند، به دنبال الهام برای مواجهه با دشواریهای زندگی هستند، یا به موضوعات مربوط به معنای رنج، امید، و بازسازی هویت علاقه دارند. همچنین برای دانشجویان و فعالان حوزههای روانشناسی، مددکاری اجتماعی و مطالعات معنوی مفید است.
بخشی از کتاب آیدا عشق الهی
«به گمانم حسابی عاشق شده بودم! هربار که میدیدمش قلبم یکجورایی میشد؛ انگار یکچیزی عضلهٔ قلبم را قلقلک میداد و با هر تپش، خون با صدای هُرهُرمانندی به داخل شریانهایم پمپاژ میشد. هرگاه فرصتی مییافتم و به هر بهانهای که دست میداد، مسیرم را طوری قرار میدادم که گذارم به آنجا بیفتد. آنوقت میرفتم یکگوشهای میایستادم و برای مدتی نگاهش میکردم و در دل به خالق آن تحسین میگفتم. غرق در آنهمه موزونی و ظرافت میشدم و با تمام وجود میخواستم که به دستش بیاورم. ولی آخر چطور میتوانستم به پدرومادر بگویم که میخواهمش؟ البته چندباری در خانه به آن اشاراتی کرده بودم و دیگر همه از این علاقه و شیفتگی من باخبر بودند، اما نمیتوانستند آن را درک کنند و فکر میکردند علاقهای زودگذر خواهد بود. البته، طبیعی هم بود که ازنظر آنها خواسته و احساس معقولی نباشد، زیرا تنها در نگاه من باارزش و دلفریب مینمود، اما برای آنها تنها یک چهارچوب بود، به دور یک کاغذ ابروباد که با خط نستعلیق یک مصرع شعر روی آن نقش بسته بود. یک قاب خطاطی ساده، حالا گیرم چوب مرغوب و رنگ سبز یشمی خوشرنگی داشت، اما حتی خطاطیاش هم چندان چنگی به دل نمیزد و خیلی هم حرفهای و بینقص نبود. بهراستی آنهمه کشش و دلبستگی برای خودم نیز غریب مینمود. من از کودکی به خط نستعلیق علاقه خاصی داشتم. میتوانستم ساعتها به یک تابلوی خطاطی نگاه کنم و از تماشای آن خسته نشوم، ولی احساسم نسبت به آن تابلو جور دیگری بود. انگار یکچیزی مرا بهسوی آن میکشاند و نوعی احساس تعلق و وابستگی در من به وجود میآورد. حس میکردم رابطهای در میان است، اما هرگز فکرش را هم نمیکردم که این احساس میتواند پیشنشانههایی از ماجرایی شگفت باشد.»
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۶۴ صفحه
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۶۴ صفحه