کتاب تغییر
معرفی کتاب تغییر
کتاب تغییر نوشتهٔ مو یان با ترجمهٔ سیمین زرگران در نشر چشمه به چاپ رسیده است. مو یان، برنده ٔنوبل ادبیات سال ۲۰۱۲ ، در کتاب خود، تغییر، تغییرات سیاسی و اجتماعی کشورش در چند دهه گذشته را نشان می دهد. تغییر را میتوان کتابی تاریخی در نظر گرفت، اما نه تاریخ حکومتها بلکه تاریخ مردم کشور چین. مو یان بر زندگی مردم و اتفاقات ریز و درشتی که در متن جامعه رخ میدهد تمرکز میکند. تغییر به نوعی زندگینامهٔ خود مو یان نیز محسوب میشود.
کمیتهٔ نوبل ادبیات در وصف کتاب تغییر گفته است "از طریق به هم آمیختن فانتزی و واقعیت ، و نیز چشم اندازهای تاریخی و اجتماعی ، مو یان جهانی را به تصویر می کشد که در پیچیدگی اش یادآور نوشته های ویلیام فاکنر و گابریل گارسیا مارکز است و در عین حال نقطه ی عزیمت خود را در ادبیات قدیمی چینی و در سنت شفاهی آن می یابد. "
مو یان در بخش ابتدایی بیانیهاش در آکادمی نوبل گفت «مادر بیسوادم به اندازهٔ افراد تحصیلکرده میدانست. ما آنقدر فقیر بودیم که نمیدانستیم وعدهٔ غذای بعدیمان قرار است از کجا تأمین شود، اما او هرگز درخواست مرا برای خرید کتاب یا نوشتافزار رد نمیکرد. با طبیعت سختکوشی که داشت، کودک تنبل به دردش نمیخورد، اما تا زمانی که سرم در کتاب بود، میتوانستم از زیر کار دربروم.»
درباره کتاب تغییر
قصه از نوجوانی نویسنده آغاز میشود، از سالهای مدرسه در روستا. گرسنگی، بیکاری، خطر مداوم انگ خوردن و از روی زمین محو شدن، حسادتها و.... «تغییر» با روایت رئالیستی، جذاب و پر از وجوهِ عمیقِ انسانی، تا مدتها ذهن مخاطب را به خود وامیدارد.
درستش این بود وقایعی را نقل کنم که بعد از سال ۱۹۷۹ اتفاق افتادند اما افکار مدام را به زمان های دور تر به بعد از ظهر پاییزی در سال ۱۹۶۹ می کشاند روزی که خورشید در آسمان میدرخشید گلهای داوودی طلایی پر از شکوفه بودن و غازهای وحشی هم در حال کوچ به جنوب. همین که به اینجا میرسم .
مو یان استاد بازگو کردن زندگینامههای نامعمول است. رمان تغییر نهتنها دربارهٔ زندگی و کودکی نویسنده، بلکه دربارهٔ هر آن چیزی است که طی پنجاه سال گذشته در چین اتفاق افتاده است. مو یان در رمان تغییر به تغییرات سیاسی و اجتماعیای میپردازد که طی دهههای گذشته در کشورش اتفاق افتادهاند. تغییر در مجموعهای به نام کمونیسم چه بود در انتشارات دانشگاه مطبوعات شیکاگو منتشر شده است. این رمان تأثیر فراوانی در نظر اعضای آکادمی نوبل برای رأی به مو یان داشته است.
درباره مو یان
گوان موئه در سال ۱۹۵۵ در شمال شرق شهرستان گائومی واقع در استان شاندونگ چین در یک خانواده ی کشاورز به دنیا آمد. مو یان، نام مستعار اوست به معنی «سکوت کن». او در زمان انقلاب فرهنگی چین مدرسه را ترک کرد و در یک کارخانه تولید محصولات نفتی مشغول به کار شد. پس از انقلاب فرهنگی به ارتش آزادی بخش مردم پیوست. اغلب آثار مو یان در چین توقیف شدهاند و در بازار سیاه به فروش میرسند. او را کافکای چین لقب دادهاند. مو یان در نوشتههایش از تجربههای جوانی و زندگی در زادگاهش الهام میگیرد؛ تجربههایی از فقر، گرسنگی و سختگیریهای پدر. پیتر انگلوند، رئیس آکادمی نوبل، دربارهٔ مو یان میگوید «آثار او از پیشینهٔ روستایی و افسانههای محلیای که در کودکی برایش روایت شده متأثر است. او دربارهٔ کشاورزی مینویسد، دربارهٔ زندگی در مناطق روستایی، دربارهٔ مردمی که برای زنده ماندن و حفظ شأن خود تلاش میکنند و گاهی هم برنده میشوند؛ البته بیشتر مواقع بازندهاند.»
مو یان در سال ۲۰۱۲، به خاطر «رئالیسم خیرهکنندهای که قصههای مردمی و تاریخ را با زمان حال پیوند میدهد»، برندهٔ جایزهٔ نوبل شد. «تغییر» یکی دیگر از آثار درخشان او در قالب ادبیات غیرداستانی نوشته شده است. قهرمان اثر خود مو یان است که درگیر با ناملایمات روزگارش تلاش میکند خود را تثبیت کند.
اعطای جایزهٔ نوبل به مو یان واکنشهای متفاوت و حتی متناقضی در چین در پی داشت. دولت چین و روزنامههای رسمی، به همراه مردم، همگی بهسرعت به مو یان تبریک گفتند. اما ما جیان، نویسندهٔ چینی، از نفاق و بیتعهدی مو یان در قبال دیگر نویسندگان و روشنفکران چینی، که بهرغم آزادی بیانِ تصریحشده در قانون اساسی چین بازداشت و مجازات شده بودند، اظهار تأسف کرد. همچنین آی ویوی، هنرمند دگراندیشِ چینی گفت با جایزه دادن به نویسندگانِ دولتی مخالف است.
در پی این انتقادات، پیتر انگلوند اینطور واکنش نشان داد، «هیچوقت دیده نشده که مو یان سانسور در چین را تحسین کرده باشد. او خود گرفتار سانسور است. یان نویسندهای است که تصمیم گرفته در خود چین تأثیرگذار باشد. بر این اساس، طبیعی است دامنهٔ تأثیرگذاری او محدود باشد…»
مو یان در بخشی از بیانیه دربارهٔ جایزهٔ نوبلش گفت «انتشار خبر جایزهٔ نوبل من بسیار بحثبرانگیز شد. اول خیال کردم من هدف این جنجالها هستم، ولی به مرور زمان متوجه شدم که هدف واقعی فردی است که هیچ ربطی به من ندارد. مثل کسی که نمایشی را در سالن تئاتر تماشا میکند، اجراهای اطرافم را به تماشا نشستم. برندهٔ جایزه را دیدم که حلقههای گل به گردنش میآویزند و سنگ و خاک به سمتش پرتاب میکنند. میترسیدم که اهانتها او را از پا درآورد، اما او از میان حلقههای گل و سنگها با لبخندی ظاهر شد. آلودگیها را پاک کرد، با آرامش کناری ایستاد و به جمعیت گفت “برای نویسندگان بهترین راهِ سخن گفتن، نوشتن است.” میتوانید همهٔ آنچه نیاز دارم بگویم، در آثارم پیدا کنید. حرف را باد میبرد، اما نوشتهها هیچگاه محو نمیشوند.»
کتاب تغییر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این اثر برای علاقهمندان به رمانهای زندگینامهای جذاب خواهد بود.
بخشی از کتاب تغییر
بدون کوچکترین وقفهای، همکلاسیِ بینظیر ما، هی ژیوو، کیف مدرسهاش را برداشت، روی زمین دراز کشید، خودش را گلوله کرد و شروع کرد به خزیدن از فضای خالی بین دو ردیف میز. شلیک خندهٔ ما بلافاصله از بین رفت و فضای کلاس یکدفعه به طرز مرگباری ساکت و جدی شد. ناگهان این موضوع دیگر خندهدار نبود. جدیتی از خشمِ صورت گداختهٔ معلم و هقهق لو ونلی پدیدار شد. غلتهای هی ژیوو روان نبود. نمیتوانست مسیر حرکتش را کنترل کند و به میز و پایههای نیمکت برخورد میکرد که باعث تأخیر در پیشرفتش میشد. کف کلاس به خاطر گِلولایی که با کفشهایمان به داخل آورده بودیم، ناهموار و ناصاف بود. داشتم تصور میکردم اگر من آن پایین بودم چهقدر این موقعیت میتوانست ناراحتم کند، اما هیچکس به ناراحتیِ ژانگ نبود. ناراحتیِ همکلاسیِ ما فیزیکی، اما ناراحتیِ معلم ژانگ روانی بود. تنبیه دیگری با آزار خود، چیزی نیست که بتوانید به آن افتخار کنید و حتی ممکن است رفتار جنایتکارانه محسوب شود. اما به عقیدهٔ من، هر کسی هم که بتواند این کار را انجام دهد جانی معمولی نیست. وجه قهرمانانهای در رفتار جانیها وجود دارد و همچنین وجه جنایتکارانهای در رفتار قهرمانها. حالا هی ژیوو یک جانیِ درستوحسابی بود یا قهرمان؟ از من نپرسید! من فقط این را میدانم که او در این روایت، شخصیت اصلی است. باقی مسئله را به شما واگذار میکنم تا خودتان تصمیم بگیرید.
او همهٔ راه را به طرف درِ کلاس غلت زد. سپس بلند شد و ایستاد. سرتاپا گِل بود و حتی یک نگاه هم به پشتسرش نینداخت. معلم ژانگ فریاد کشید «همون جا بایست!» اما او به راه رفتن ادامه داد. روزی آفتابی و روشن بود و چند کلاغ بر شاخههای صنوبر قارقار میکردند. به نظر میرسید نور آفتاب بدن هی ژیوو را درخشان کرده است. نمیدانستم در ذهن بقیه چه میگذرد، اما در ذهن من، در آن لحظه او قهرمانی مصمم و باعزت بود، با گامهایی بلند و روبهجلو که نیازی به برگشت در خود نمیدید. بعد تکههای کاغذِ پاره از دستانش رها شد و کمی قبل از اینکه بر راه پُرگردوخاک ریخته شود، در هوا پخش شد. بقیه را نمیدانم، اما من آنقدر هیجانزده شده بودم که قلبم میکوبید. او در واقع داشت برگههای دفتر انشایش را به هوا پرتاب میکرد! دفتر تکالیفش را پاره میکرد! داشت شکاف عمیقی بین خود و مدرسه میانداخت، آنجا را به پس ذهنش میراند و معلم را زیر پاهایش له میکرد. همچون پرندهای بود که آزاد و رها از همهٔ قوانین و مقرراتِ دستوپاگیر مدرسه قفسش را ترک میکرد. باقیِ ما؟ مجبور بودیم با سیستمِ کنترل شدید معلمها بسازیم. مسئله این بود که وقتی هی ژیوو غلتزنان از کلاس خارج شد و کتابهایش را پاره کرد و قوانین مدرسه را نقض کرد، نهتنها تحسین مرا برانگیخته بود، بلکه حتی آرزو داشتم روزی شاهکاری مثل کار او را انجام دهم. کمی بعد از این اتفاق بود که لیوِ دهانگشاد من را از مدرسه بیرون کرد و تقریباً دلم را شکست. وجودم پُر بود از علاقهٔ عمیقی که به مدرسه داشتم و از مجبور شدن به ترک آن، عذاب میکشیدم. خب چه کسی قهرمان بود و چه کسی ترسو؟ حتماً برای هر کسی که این متن را میخواند روشن است.
حتی بعد از اینکه هی ژیوو کلاس را ترک کرد، لو ونلی هنوز هم داشت گریه میکرد. معلم ژانگ با بیتابیِ آشکاری گفت «بسه دیگه! نگفت که واقعاً دوست داره پدرت باشه، فقط منظورش این بود که دوست داره مثل پدرت رانندهکامیون باشه. بعدش هم اگه واقعاً میخواست پدر تو باشه، پدرت میشد؟» لو ونلی سرش را بالا گرفت و به معلم نگاه کرد. دستمالی از جیبش درآورد و اشکهایش را پاک کرد و دیگر گریه نکرد. چشمانی درشت و دور از هم داشت و وقتی به چشمهایت خیره میشد، قیافهاش احمقانه میشد.
حجم
۸۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۴ صفحه
حجم
۸۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۴ صفحه
نظرات کاربران
یک داستان رئال از شروع کودکی نویسنده با راوی اول شخص با زبانی روان و شیوا که نشان از ذهن صیقل خورده یک نویسنده چیره دست است که خسته تان نمی کند.ترجمه بی نظیر و روان بر روی اثر خوش
یک داستان بسیار معمولی. نه هیجان خاصی داشت، نه جذابیت، نه معلومات تاریخی قابل توجه و نه ادبیات درخشان. مثل دفترچهی خاطرات هر فرد معمولی
بسیار کتاب روان و زیبایی بود.