کتاب پسرکی با پیژامهی راهراه
معرفی کتاب پسرکی با پیژامهی راهراه
کتاب پسرکی با پیژامهی راهراه نوشته جان بوین است که با ترجممه هرمز عبداللهی منتشر شده است. این کتاب روزگار سیاه تاریخ میپردازد و درباره انسانهایی حرف میزند که باید بین قربانی بودن و ظالم بودن انتخاب کنند، حد وسطی برای نجات وجود ندارد.
درباره کتاب پسرکی با پیژامهی راهراه
در یک طرف حصار برونو نه سالاست که به خاطر شغل پدرش مجبور میشوند که خانه خود در برلین را رها کنند و به خانهای دور افتاده بروند و در طرف دیگه پسری با پیژامهی راه راه که در اردوگاه نازی در لهستان زندانی شده است، از خانواده اش جدا شده، غذایی برای خوردن ندارد. دو کودک در دو جای مختلف که فکر میکنند بدبختترین انسانهای زمین هستند اما زندگی آنها را در جایگاه انتخاب قرار میدهد.
خواندن کتاب پسرکی با پیژامهی راهراه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی مربوط به دوره جنگ جهانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب پسرکی با پیژامهی راهراه
آرام راهش را گرفت و از پلهها بالا رفت، یک دستش به نرده بود، و از خود میپرسید آیا خانهٔ جدید در جا و مکان جدید، آنجا که کار جدید باید آغاز میشد، چنین نردهٔ خوبی خواهد داشت که مثل همین یکی بشود ازش سُر خورد. چون نردههای این خانه از همان طبقهٔ بالا ــ درست بیرون آن اتاق کوچک ــ تا کف زیرزمین ــ درست تا جلوِ آن دو در چوببلوطی بزرگ ــ کشیده میشد. همان اتاق بالایی که اگر روی نوک پاهایش بلند میشد و قاب پنجره را سفت میچسبید میتوانست سراسر برلین را ببیند و برونو هیچچیز را بیشتر از این دوست نداشت که در طبقهٔ بالا سوار آن نرده شود و تا آن سر خانه سُر بخورد و توی راه صدای ویژویژ از خود دربیاورد.
از طبقهٔ بالا سُر میخورد تا طبقهٔ بعدی، همان جا که اتاق پدر و مادرش و حمام بزرگ قرار داشت تا جایی که به هر صورت قرار نبود او در آنجا باشد.
سُر میخورد تا طبقهٔ دیگری که اتاق خود و همچنین گرتل قرار داشت با آن حمام کوچکتر، حمامی که قرار بود بیشتر از آنکه باید از آن استفاده کند.
حجم
۱۶۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۹۵ صفحه
حجم
۱۶۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۹۵ صفحه
نظرات کاربران
من ترجمه انتشارات هیرمند رو خوندم. خیلی جذاب و گیرا ست. 180 صفحه رو تو دو ساعت خوندم. شوکه کننده اس. درمورد واقعه هولوکاست هست. در مورد خود هولوکاست بعضی ها مبالغه می کنند و بعضی ها کاملا انکار. با توجه به
دقیقا بعد خوندن این کتاب یاد نمایشنامه تاجر ونیزی شکسپیر افتادم ک شایلاک میگفت "مگر یهودی چشم ندارد؟ مگر یک یهودی دست و اعضا و بدن و حواس و فکر ندارد؟ آیا همان غذایی را که یک مسیحی میخورد نمیخورد؟ با
کتاب خوبی بود واقعاً، هر چند که من فیلمش رو بیشتر پسندیدم ترجمه بد نبود ولی ویرایش افتضاح بود و بد نیست یه ویراستار استخدام کنن
فاصله قدرت وضعف وقربانیان جنگ که ناخواسته دستخوش تغییرات بزرگ در کل زندگیشان می شوند ولی جالب اینجاست که قدرتمندان هم ازاین تغییرات وکشتار درامان نبودندوتاوان اشتباهاتشان را پس می دهند
نگاهی متفاوت به جنگ دوم
داستانی در مورد دوستی دو پسربچه از دو دنیای متفاوت در دوران سیاه هیتلر. غم انگیز بود ولی در این زمینه و این موضوع کتابهای قویتری داریم.
خیلی آخرش غافلگیر شدم جذاب بود در عین ناراحت کنندگیش
بخش آخرش مغزم رو منفجر کرد 😶
فیلمش خیلی ناراحت کننده است