کتاب زن زیادی
معرفی کتاب زن زیادی
کتاب الکترونیکی «زن زیادی» نوشتهٔ جلال آل احمد در انتشارات فانوس دنیا به چاپ رسیده است. این مجموعه جمعآوری داستانهایی با محوریت زنان است که از آثار مختلف آل احمد گردآمدهاند.
درباره کتاب زن زیادی
این کتاب شامل چند داستان کوتاه است که درونمایهی همهی آنها شرایط نابسامان فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است.
عناوین داستانها عبارتند از:
«سمنوپزان»، «خانم نزهتالدوله»، «دفترچه بیمه»، «عکاس بامعرفت»، «خداداد خان»، «دزدزده»، «جاپا»، «مسلول»، «زن زیادی» و «گیسوم»
آل احمد در این مجموعه داستان توانسته علاوه بر نقد خرافات، فقر و جهل، به مسائلی مانند غربزدگی، نظام آشفته و بینظمی اداری و همچنین به سایر مشکلات سیاسی و اجتماعی هم بپردازد.
درباره جلال آل احمد
جلال آلاحمد در تاریخ ۲ آذر ۱۳۰۲ و براساس برخی روایتها ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در تهران متولد شد. او روشنفکر، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی و همسر سیمین دانشور بود. آلاحمد در دهه ۱۳۴۰ به شهرت رسید و در جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران تأثیر بسزایی گذاشت. نویسندگانی چون نادر ابراهیمی و غلامحسین ساعدی از او تأثیر گرفتند.
جلال آلاحمد در در خانوادهای مذهبی در محلهٔ سیدنصرالدین شهر تهران بهدنیا آمد. او پسرعموی سید محمود طالقانی بود. پدرش او را به نجف فرستاد تا علوم دینی بیاموزد اما کمی بعد به تهران بازگشت و به حزب توده پیوست. جلال آثار و نوشتههای بسیاری دارد که از میان آنها میتوان به مدیر مدرسه، نون والقلم، سهتار، از رنجی که میبریم، نیما چشم جلال بود و خسی در میقات اشاره کرد.
جلال آلاحمد ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در اَسالِم، گیلان چشم از دنیا فروبست. هرساله جشنوارهی ادبی به نام و یاد او برگزار میشود و جایزهی ادبی جلال آلاحمد با صد و ده سکه بهارآزادی، گرانترین جایزه ادبی ایران است.
کتاب زن زیادی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی ایران و دوست داران آثار جلالآلاحمد پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زن زیادی
مریم خانم امسال به نذر پنج تن، یک من گندم بیشتر از سالهای پیش سبز کرده بود. بادام و پسته و فندق را هم که خواهرش نذر داشت. پاتیل را هم از شیرفروش سر گذر کرایه میکردند و وقتی دم میکشید، از سر بار بر میداشتند. و این همه ظرف هم لازم نبود. اما امسال از همان اول کار، عزا گرفته بودند. فرستاده بودند پاتیل مسجد بزرگ را آورده بودند و به متولی مسجد که آن را روی سرش هن هن کنان و صلواتگویان از در چهار اطاق تو آورده بود دو تومان انعام داده بودند و چون دیده بودند که اجاق برایش کوچک است، فرستاده بودند از توی زیرزمین ده پانزده تا آجر نظامی کهنه آورده بودند که خدا عالم است چند سال پیش، از آجر فرش حیاط زیاد مانده بود و وسط مطبخ اجاق موقتی درست کرده بودند و پاتیل را بار گذاشته بودند. وقتی هم که پاتیل را آبگیری میکردند، تا بیست و چهار سطل شمرده بودند، ولی از بس بچهها شلوغ کرده بودند و خاله خانباجیها صلوات فرستاده بودند، دیگر حساب از دستشان در رفته بود. بعد هم فرش یکی از اتاقها را جمع کرده بودند و هرچه ظرف داشتند، دسته دسته دور اتاق و توی اطاقچهها چیده بودند. هرچه کاسه و بشقاب مس بود، هرچه چینی و بدل چینی بود و هرچه سینی و مجمعه داشتند، همه را آورده بودند. ته صندوقها را هم گشته بودند و چینی مرغیهای قدیمی را هم بیرون آورده بودند که در سراسر عمر خانواده، فقط موقع تحویل حمل و سر بساط هفت سین آفتابی میشود، و یا در عروسی و خدای نکرده عزایی.
فاطمه، دختر پا به بخت مریم خانم، یک طرف اتاق خانه را تخت چوبی گذاشته بود و ظرفهای قیمتی را روی آن چیده بود و ظرفهای دیگر را به ترتیب کوچکی و بزرگی آنها دسته دسته کرده بود و همه را شمرده بود و دو ساعت پیش ناهار که خورده بودند، به مادرش خبر داده بود که جمعاً هشتاد و شش تا کاسه و بادیه و جام و قدح و خورشخوری و ماستخوری و سینی و لگن جمع شده. و مادرش که با عمقزی مشورت کرده بود، به این نتیجه رسیده بود که ظرف باز هم کم است و ناچار در و همسایهها را صدا کرده بود و خواسته بود هر کدامشان هر چه ظرف زیادی دارند بیاورند و این سفارش را هم کرده بود که:
- اما قربون شکلتون، دلم میخواد فقط مس و تس بیارید ها... اگه چینی باشه، نبادا خدای نکرده یکیش عیب کنه و روسیاهی به من بمونه.
و حالا زنهای همسایه که چادرشان را دور کمرشان پیچیده و گره زده بودند پشت سر هم از راه میرسیدند و دسته دسته ظرفهای مس خودشان را میآوردند و به فاطمه خانم میسپردند. و فاطمه ظرفهای هر کدام را میشمرد و تحویل میگرفت و با کوره سوادی که داشت، سنجاق زلفش را در میآورد و با نوک آن روی گچ دیوار مینوشت:
- گلین خانم، یک دست کاسه لعابی - همدم سادات، دو تا لگنچه روحی - آبجی بتول، سه تا بادیه مس...
دو نفر هم پارچ آورده بودند و یک نفر هم سطل. و فاطمه پیش خود فکر کرده بود: «چه پرمدعا!»
حجم
۱۰۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۳ صفحه
حجم
۱۰۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۳ صفحه
نظرات کاربران
باید بخونید تا متوجه روانی و ذوق و استعداد ایشون پی ببرید خیلی قشنگه و به راحتی قابل فهم و درک و البته میتونی زود باهاش ارتباط بگیری