دانلود و خرید کتاب ورود خانم‌ها / آقایان ممنوع آرش عباسی
تصویر جلد کتاب ورود خانم‌ها / آقایان  ممنوع

کتاب ورود خانم‌ها / آقایان ممنوع

نویسنده:آرش عباسی
انتشارات:نشر آواژ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ورود خانم‌ها / آقایان ممنوع

ورود خانم‌ها / آقایان ممنوع دو نمایش‌نامه از نویسنده معاصر، آرش عباسی است.ماجرای نمایشنامه اول در توالت عمومی مردانه می‌گذرد و ماجرای نمایش‌نامه دوم در یک آرایشگاه کوچک زنانه در جنوب شهر.

موضوع هردو نمایشنامه هم معضلات اجتماعی و اخلاقی‌ای است که در فضاهایی مانند توالت عمومی و آرایشگاهی زنانه در محله فقیرشین ممکن است اتفاق بیفتند.

این اثر برگزیده دومین دوره جشن انتخاب آثار ادبی ایران شده است.

خواندن کتاب ورود خانم‌ها/ آقایان ممنوع را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به نمایش‌نامه و داستان‌هایی با موضوعات اجتماعی

جملاتی از کتاب ورود خانم‌ها/ آقایان ممنوع

صدای نگهبان: آهای دخترا کجا؟ شماها کجا بودید ای بر پدرتون لعنت! ... آهای توله سگا...

(نور می‌رود.)

(کسی که چادر مشکی به سر دارد، وارد می‌شود. سراسیمه در را می‌بندد و سرش را به در چسبانده و گوش می‌دهد. پشتش به تماشاگر است و هنوز هویتش معلوم نشده است. آرام چادر را از سرش می‌کشد. ساکی روی دوشش است. نفس زنان برمی‌گردد و به در تکیه می‌دهد. مرد جوانی است با صورتی آرایش کرده و شمایلی زنانه. نفس عمیقی می‌کشد و چادر را مچاله کرده، در ساک می‌گذارد. شیر آب را باز می‌کند و آبی به صورتش می‌زند. دستمالی از جیب بیرون می‌آورد و مشغول پاک کردن آرایش صورتش می‌شود. در همین لحظه صدای جیغی شنیده می‌شود مرد به سرعت به حالت اول گوشش را به در می‌چسباند و کنجکاو منتظر می‌ماند. صدای چند زن از بیرون شنیده می‌شود.)

صدای دختر ۳: خانوم تو رو خدا کمک کنید.

صدای زن ۱: چی شده؟

صدای دختر ۳: یکی رو ندیدی فرار کنه؟ چادر سرش بود.

صدای زن ۱: نه والا، من همین الان اومدم توی پارک.

صدای دختر ۳: یکی بره نگهبانی رو خبر کنه.

صدای زن ۱: صاحاب نداره این پارک.

آویشن
۱۳۹۹/۰۲/۰۵

از این نمایشنامه خیلی خوشم اومد. خیلی با ظرافت به واقعیات تلخ اجتماع اشاره می کنه. در ضمن برام جالب بود وقتی متوجه شدم آرش عباسی نویسنده ی این نمایشنامه همون نویسنده ی سریال پایتخته.

رویا
۱۳۹۸/۰۹/۱۶

نوع جدیدی از روایت بود 👍👍👍

mashferi1
۱۴۰۳/۰۲/۲۸

عالی بود

reyhaneh
۱۴۰۳/۰۱/۰۶

خیلی تلخ بود ناراحت شدم از جامعه ترسیدم و از آدمهاش

کاربر ۳۱۴۰۸۷۰
۱۴۰۰/۰۳/۳۰

فوق العاده

مهیار قبادی
۱۳۹۹/۱۰/۰۱

چیزی نمیگم خودتون بخونید ببین چه قدر خوبه

hadimorsali
۱۴۰۳/۰۳/۱۴

خب ...... روزمره‌ی جذابی بود ، نه فقط یک روزمره ، عمق روزمره ، با ظرافت...

𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
۱۴۰۲/۱۲/۲۹

اگه جا داشت بیشتر از پنج‌تا ستاره بهش می‌دادم؛ شگفت‌انگیز بود...

YaghoobSamsami
۱۴۰۳/۰۸/۰۳

از نظر داستانی خوب بود اما فوق العاده تلخ. معصلات اجتماعی در بدترین حالت ممکن که البته متاسفانه چنین اتفاقایی افتاده.

بد زمونه‌ای شده حبیب. بچه قرتی هنوز ننه‌ش شبا واسه‌ش املا می‌گه، اون‌وقت برگشته می‌گه کل بندازیم، می‌گم بر و بچه یه تهرونه و یه خانی‌آباد، یه خانی‌آباده و یه بهروز بی‌مزه، می‌گه لوتی تو که گوله نمکی، کی گفته بی مزه‌ای. می‌گم نسناس می‌دونی یه زمزم خانواده رو بدون یه پر خیار شور، حتی یه پر خیار شور خوردن یعنی چی؟ واسه اینه که ما شدیم بی‌مزه...
بوف عینکی

حجم

۷۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۷۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۱۹,۹۰۰
۹,۹۵۰
۵۰%
تومان