کتاب بانوی دام گستر
معرفی کتاب بانوی دام گستر
کتاب بانوی دام گستر نوشته کیت کوئن است که با ترجمه زهرا جهانفریان منتشر شده است. کتاب بانوی دام گستر داستان زنی هولناک و اتفاقات مربوط به او است.
درباره کتاب بانوی دام گستر
این کتاب داستان سه نفر را دنبال میکند، نفر اول نینا مارکووا دختری شجاع و قدرتمند است که میخواهد در زمان جنگ و حمله آلمان نازی به شوروی تاثیرگذار باشد و در گروه جادوگران زن در آسمان پرواز کند و با هواپیمای بمبافکن دشمن را زمینگیر کند. او زمانی که پشت خط مقدم است اسیر دشمن میشود و در دام هیولایی میشود که به او «زن شکارچی» میگویند. مامور نازی بیرحمی که افراد زیادی را به قتل رسانده است. اما نینا زنده میماند، او تنها قربانی نجات یافته از دست این هیولای ترسناک است. داستان دوم درباره مردی به نام یان گراهام است. او خبرنگاری بریتانیایی است که در جریان دادگاه های نظامی جنایتکاران نازی است. او در دادگاه نورمبرگ حضور دارد. او متوجه میشود یک زن که او را بانوی دامگستر یا زن شکارچی صدا میزنند گم شده است. او معشوقۀ یک افسر گردان حفاظتی حزب نازی در لهستان تحت اشغال آلمان بوده است، میزبان مهمانیهای بزرگ کنار دریاچه و یک تیرانداز باهوش بود. کسی که چندین نفر را کشته است اما چند نفر مقابل جنایتکارانی که هزاران نفر را کشتهاند اصلا به چشم نمیآید و دادگاه به دنبال او نیست. این خبرنگا سرسخت و باهوش برای پیدا کردن زن شکارچی با تنها شاهدی که موفق شده از دست آن زن زنده فرار کند متحد میشود با نینا.
جردن مکبراید دختر هفدهسالهای است که همراه با پدرش در بوستون زندگی میکند، او عاشق عکاسی است و میخواهد در آینده عکاس شود. با حرفهای منشی پدرش متوجه میشود پدرش که مدتها تنها بوده و حالا با یک زن مرموز قرار میگذارد، زنی بیوه به نام وبر. پدر جردن به به جردن پیشنهاد میدهد که خانم وبر و دختر چهارسالهاش روث را به خانهشان دعوت مند جردن میداند پدرش به یک همراه احتیاج دارد و خوشحال میشود ولی یک چیز غلطی وجود دارد، چیزی در گذشته این بیوه مرموز که ذهن کنجکاو و باهوش جردن را درگیر کرده است. او شروع میکند به تحقیق درباره گذشته خطرناک این زن و همین موضوع او را به خطر میاندازد.
این کتاب داستان زنی هولناک و فراری است که همه را بازی میدهد.
خواندن کتاب بانوی دام گستر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پرهیجان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بانوی دام گستر
قلاب ماهیگیری را بهسمت دریاچه پرتاب کرد و گفت: «خانم وبر زن خوبیه. ازش دعوت میکنم هفتۀ آینده برای شام با دخترش روث بیاد خونهمون. فقط خودمون چهار تا.»
با نگرانی نگاهی به جردن انداخت؛ انگار منتظر بود دخترش از کوره دربرود و حالت تدافعی به خود بگیرد. جردن اقرار کرد که در بخش کوچکی از وجودش چنین احساسی پیدا کرده. در طول این ده سال فقط او بوده و پدرش. جردن جوری با پدرش رفاقت داشت که کمتر دختری از بین دوستانش با پدرانشان چنین رفاقتی داشتند... ولی در پس این رنجش ناخودآگاهِ حاصل از حس مالکیت، آرامشی نهفته بود. پدر به حضور یک زن در زندگیاش نیاز داشت؛ جردن سالها بود که این موضوع را میدانست. پدرش به کسی نیاز داشت که با او حرف بزند؛ کسی که بهزور وادارش کند خوراک اسفناجش را بخورد؛ کسی که بتواند به او تکیه کند.
شاید اگه کس دیگهای توی زندگیش باشه دیگه اینقدر دربارۀ اجازۀ رفتن تو به کالج سرسختی بهخرج نده؛ این فکری بود که برای لحظهای از ذهن جردن گذشت اما سریع آن را پس زد. الان وقت شادی برای پدرش بود، نه امید به اینکه شرایط بهنفع خودش تغییر کند. بهعلاوه، او واقعاً برای پدرش احساس خوشحالی میکرد. سالها بود که از او عکس میگرفت،ولی هر چقدر هم که جلوی دوربین سعی میکرد لبخند بزرگی به لب بنشاند بازهم خطوط چهرهاش که مثل شبحی از میان مایع مخصوص ظهور عکس نمایان میشدند فریاد میزدند تنهایی، تنهایی، تنهایی.
جردن صادقانه گفت:«خیلی مشتاقم ببینمش.»
چهرۀ پدر معصوم بهنظر میرسید. «چهارشنبۀ آینده ساعت شیش روث رو میآره. اگه دلت میخواد گَرِت۱۱ رو هم دعوت کن. اون هم عضوی از خانوادۀ ماست، یا میتونه...»
«اصلاً کار درستی نیست بابا.»
«پسر خوبیه. پدر و مادرش هم تو رو خیلی دوست دارن.»
جردن شروع کرد به حرفزدن. «فعلاً که به فکر رفتن به کالجه و ممکنه وقت کافی برای دخترهای دبیرستانی نداشته باشه. بههرحال میتونی من رو هم با اون به دانشگاه بوستون بفرستی. دورههای عکاسی اونجا...»
پدر گفت: «تلاش خوبی بود ولی بیفایدهست.» سپس درحالیکه حواسش به دریاچه بود ادامه داد: «ماهیها دم به تله نمیدن.» خودِ او هم همینطور.
حجم
۶۲۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۳۶ صفحه
حجم
۶۲۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۳۶ صفحه
نظرات کاربران
من از این مرور اخرهم نفهمیدم این داستانی مبتنی بر واقعیته یا نه
۵
چقدر لذت بردم از این داستان زیبا
داستان فوق العاده جذاب و پرکشش هست. نویسنده تونسته با قلمی زیبا داستان الهام یافته اش را منطبق با واقعیت و حوادث جنگ جهانی دوم به رشته تحریر درآورد، که به نظرم به نحو احسن این کار انجام داده.
معرکه بود.
کتابی غیر قابل پیشبینی حتما بخونین، مخصوصا دخترا حتما باید بخوننش
مسخره