بریدههایی از کتاب بانوی دام گستر
۳٫۶
(۲۴)
در پسِ هر جنگی مردگانی هستند، پس ما زندهها باید برای آنها بجنگیم. ما باید این موضوع را در خاطرمان نگه داریم، چون چرخهای دیگری هم کنار چرخ عدالت در حال چرخیدن هستند. زمان، چرخی بزرگ و بیتفاوت است؛ وقتی بچرخد و مردم همهچیز را فراموش کنند آنگاه خطر برگشتنمان به عقب وجود دارد. روزی در دنیایی جدید از خواب بیدار میشویم و میبینیم به بذر نفرتی که با فراموشی کاشته و آبیاریشده خیره شدهایم، بذری که گلهای آن جنگهایی جدید هستند؛ قتلعامهایی جدید و هیولاهایی جدید همچون dieJägerin.
بیایید این چرخ را متوقف کنیم.
casper
«هی، من سربازهای زیادی رو میشناختم که نوشتههای تو براشون خیلی مهم بود. میگفتن بعد از اِرنی پایل تو تنها کسی هستی که برای سربازان پیادهنظامِ همیشهدرصحنه مطلب مینویسی و نه برای ژنرالهایی که توی چادرهاشون هستن.»
عقل سرخ
«خداوندا، تمام گناهانی را که بهخاطر ضعف و سستی انسانی مرتکب شده ببخش و بیامرز و او را در پناه آرامش ابدی خود قرار بده...»
casper
«توی غرب دور چی هست؟»
«توی آمریکا؟» پدر نینا شانهای بالا انداخت. «شیاطین خدانشناس. کسانی بدتر از استالین. از آمریکاییها دوری کن.»
Tamim Nazari
یکی از همکاران خبرنگارش-زنی آمریکایی با ظاهری مهربان و اعصابی فولادین-مقالهای کنایهآمیز برای روزنامهاش نوشته بود درمورد اینکه چطور زنان اهل شوروی بهعنوان رانندۀ تانک و تیربارچی استخدام میشوند درحالیکه ایالات متحدۀ آمریکای بزرگ و روشنفکر فقط به زنان خود گفته محصولاتی در باغهای پیروزی بکارند و در مصرف روغن بیکن صرفهجویی کنند.
عقل سرخ
اگر از هِدی لامار هم بد عکس بگیرید تصویر او از سفیدبرفی به ملکۀ بدجنس تبدیل میشود. دوربینها دروغ نمیگویند ولی مسلماً میتوانند موجب گمراهیتان شوند.
Tamim Nazari
ما تازه از یه جنگ وحشتناک نجات پیدا کردیم، اگه تلاش نکنیم کمی مثبت به مسائل نگاه کنیم اونوقته که وارد یه جنگ جدید دیگه میشیم
Tamim Nazari
«ما الان دیگه اخبار رو نمینویسیم، درواقع خبرها رو میسازیم. هر بار که کسی رو دستگیر میکنیم یه سوژه برای روزنامهها میسازیم؛
عقل سرخ
یکی پرسید چطور وارد حرفۀ خلبانی و پرواز شده است. نینا در جواب گفت: «اولین هواپیمای عمرم رو دیدم و عاشقش شدم.» و همه سرشان را تکان دادند.
یکی از دخترها گفت: «وقتی من به مدرسۀ خلبانی توی خِرسون رفتم پدرم عصبانی شد. همۀ زنهای خانوادۀ ما توی کارخونۀ استیلسازی کار میکنن...»
یکی دیگر گفت: «من به مادرم گفتم یه روزی میپرم، اون بهم گفت کجا؟ از روی اجاق گاز میپری روی زمین؟»
عقل سرخ
بعد از یک شب عملیات اثرات آن روی هرکسی به شکلی متفاوت خودش را نشان میداد. یلنا ساعتها میلرزید. دوشیا به پهلو روی تخت کز میکرد و در سکوت به دیوار خیره میشد. برخی از دخترها آنقدر حرف میزدند که یک جایی وسط حرفهایشان ناگهان بهخواب میرفتند. برخی گریه میکردند، برخی میدویدند و برخی دیگر با کمترین صدا میپریدند. این رفتارها هر شب با شب دیگر فرق داشت.
عقل سرخ
«ازطرفی این یه خصلت یهودیه که ذهنت درگیر موسیقی باشه، مگه نه؟ درواقع یکی از ویژگیهای خیلی خوب یهودیها اینه که موسیقیدانهای خوبی پرورش میدن. ولی ما نمیخوایم روث از قماش اونها باشه. اون با داشتن اسمی مثل روث وِبِر بدون شک یه یهودی بهنظر میاومد. خدا رو شکر حداقل ظاهرش شبیه اونها نیست.»
عقل سرخ
برای کدوم حزب میجنگید؟»
«جردن، اینجور مسائل دیگه اهمیتی ندارن. جنگ تموم شده.
میرزاقلمدون
جادوگران شب؟ تراوش چنین کلمهای از ذهن آلمانیها که غالباً تصورات واقعبینانهای دارن یهکم عجیبه.
میرزاقلمدون
سربلندی یک کشور در توانایی بهپاخاستن طبقۀ کارگر اون نهفتهست...»
narsis
حجم
۶۲۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۳۶ صفحه
حجم
۶۲۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۷۳۶ صفحه
قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان