کتاب از کلیسا تا کرملین
معرفی کتاب از کلیسا تا کرملین
از کلیسا تا کرملین نوشته کریستیان ویندکه کتابی درباره زندگی و قدرتگیری ژوزف استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی در فاصله سال های ۱۹۲۲ تا ۱۹۵۳ است. امیرهوشنگ کاوسی این اثر را به فارسی برگردانده است.
درباره کتاب از کلیسا تا کرملین
کریستیان ویندکه درباره این اثر در مقدمه کتابش میگوید: «کتابی که میخوانید بیوگرافی به معنی حقیقیاش، از یک شخص نیست، بلکه، گزارشی از یک دوران تاریخ است که در خلال آن فرد گمنام گرجستانیای فرصت آن را یافت تا پس از گذراندن مراحلی به یکی از بزرگترین مقامهای وسیعترین کشور جهان یعنی روسیه، در نیمهٔ اول قرن بیستم، دست یابد. هدف از نوشتن این کتاب بحث در شرایط تاریخی است که استالین را به وجود آورد و برای نیل به این هدف به اصیلترین مدارک و اسناد مراجعه کردیم و باید اذعان کنیم که در طرح شرایطی که این دیکتاتور به وجود آمد تحقیق بیشتری لازم است و شاید در کتابهای دیگری مشخصات روانی استالین و تأثیر آن را روی چگونگی حکمرانیاش مورد بررسی قرار دهیم.
نویسندهٔ این کتاب عمرش به آنجا نرسید که بعد از مرگ استالین، پایان کار و مشخصات روانیاش و اثرات آن را بر روش حکومت او به نگارش درآورد اما پایانی که برای استالین پیشبینی کرد با آن چه در واقعیت اتفاق افتاد بسیار شباهت داشت. عاقبتی فجیع و مضحک درست مانند آنچه بر سرش آمد.
خواندن کتاب کلیسا تا کرملین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقه مندان به تاریخ جهان و سرگذشت شخصیتهای تاریخی مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب کلیسا تا کرملین
جنگ داخلی عاقبت پایان گرفت و رهبران شوروی نیز در این شرایط، تلاشهای نظامیشان در جبهههای مختلف تمام شد. حالا دیگر کارشناسان لشگرکشی و تاکتیکدانان نیروهای سرخ وارد زندگی نو و غیرجنگی خود میشدند و میبایست به کار ادارهٔ کشور عظیمی میپرداختند که صاحبان بدون معارض آن شده بودند. قدرت اصلی در دست دفتر سیاسی قرار داشت که مرکب بود از ۸ عضو حزب. رفقا میان هم جملهای را تکرار میکردند که نمایانگر قدرت کامل این دفتر بود «دفتر سیاسی همه کار میتواند انجام دهد، حتی، تبدیل یک مرد به زن»! با همهٔ اینها، لنین عملاً صاحب واقعی کشور بود. او دیکتاتوری بود توانا و همگی زیر فرمان این رفیق «قدیمی» قرار میگرفتند و تصمیمات او برای همه یک وحی منزل به شمار میرفت.
استالین که مانند تروتسکی، کامهنف و زینووییف عضو دفتر سیاسی بود یکبار دیگر مسئولیتی نه چندان مهم، بر عهدهاش سپرده شد و ظاهراً او علاقهٔ زیادی هم به آن نشان نمیداد. از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۳ او کمیسر مردم در امور ملیتها شد و از ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۲ هم سمت بازرسی کارگران و دهقانان را دریافت کرد. برای او خیلی مهم بود که همیشه نزدیک و در دسترس رفیق «قدیمی» که نسبت به او علاقهٔ وافر و فداکاری داشت قرار گیرد. در همین اوقات بود که تروتسکی دشمن مهلکش وی را با تحقیر «عالیترین ابتذال حزب» نامید. تروتسکی دربارهٔ استالین چنین ادامه داد: «لنین سرسختی و چارهیابی او را که مکر و حیله در آن سهم بسیاری داشت نبوغ میپنداشت و تحسینش میکرد.»
لنین از استالین وحشتی نداشت چون که هرگز با او اختلافنظر پیدا نمیکرد در صورتی که تروتسکی همیشه با لنین در بگو مگو بود در حالیکه استالین در عقایدش سماجت نشان نمیداد و لنین که مستبد و خود رأی بود نمیتوانست در اطرافش کسی را که در دانش و اطلاع از مارکسیسم همسنگ خود او بود تحمل کند و اجازه هم نمیداد اجرای دستورهایش مورد شک و تردید قرار گیرد. هنگامی که به مناسبت کنگرهٔ دهم حزب مقام دبیرکلی کمیتهٔ مرکزی ایجاد شد لنین پیشنهاد زینووییف مبنی بر تفویض این مقام به استالین را پذیرفت و از همان موقع اهمیت آتی این وظیفه در چهاربر حزب احساس شد. تأیید نامزدی استالین در این سمت بسیار پرمعنی بود و شاید هم خود لنین، زینووییف را به طرح این پیشنهاد اغوا کرده باشد. همچنین دلیل این گزینش اعتمادی بود که لنین به استالین داشت چون که فرمانبرداری بیچون و چرا و فداکاری او را به خود ارزیابی کرده بود. لنین احساس کرده بود که استالین کمترین خدشهای به قدرت تمام و کمال او وارد نمیسازد، برعکس همیشه یکی از چاکران درگاه او باقی میماند و به خاطر همین میدانست که در هر پیشامد و موردی میتواند به او متکی باشد. با این مشخصات بود که استالین به عنوان دبیرکل حزب برگزیده شد و در رأس «دستگاه» یعنی ماشین عظیم حزب که او از این پس باید آن را اداره میکرد، قرار گرفت.
هیچکس سوای لنین و شخص برگزیدهٔ او نمیتوانست اهمیت این انتصاب را درک کنند، تا آن هنگام که لنین زنده ماند مقام دبیرکلی اهمیت اداری و سیاسی خود را حفظ کرد، اما معلوم بود که پس از مرگ وی بدون تردید، مسایل چرخش دیگری مییافت و استالین مجبور میشد برای حفظ مقام خود و به ارث بردن اقتدار لنین و حتی گسترش دادن بیشتر آن، با عدهای که آنها نیز قدرتهایی در دست داشتند روبهرو شود. روابط استالین و تروتسکی همچنان تنش خود را حفظ کرد تا نخستین سکته مغزی در ۱۹۲۲ که لنین را به بستر فرستاد و سپس در ۱۹۲۴ او را به کام مرگ کشاند.
در آغاز تنفر و کینهٔ شدید تروتسکی به استالین موجب دوری این دو از هم بود و پس از مرگ لنین این تنفر به مبارزه آشکار برای به دست آوردن قدرت انحصاری میان این دو نفر تبدیل شد. با این وجود طرفین به ظاهر سعی کردند به مبارزه خود که بیشتر علت شخصی داشت رنگ مبارزه عقیدتی و سیاسی بدهند و هر یک به اتفاق پیروان خود چنین وانمود کنند که به حفظ اصول لنینی پایبندتر است و در درک مارکسیسم ـ لنینیسم مکتبیتر از طرف دیگر میباشد. سازش میان این دو اگر به سبب اختلاف نظر در ایدئولوژی قابل حل بود در زمینههای شخصی نمیشد به یک توافق دست یافت. تروتسکی از عامی بودن و به قول خودش از «بیسواد» بودن استالین رنج میبرد و استالین نمیتوانست تفرعن و «فضلفروشی» تروتسکی را تحمل کند. بنابر این اختلاف میان این دو ارتباط به مسایل دیگری داشت و سازش حتی برای مدت کوتاه و به طور موقت هم میان دو نفر، نه تنها مشکل، بلکه غیرممکن بود و انتظار میرفت که به زودی در برابر هم صفآرایی کنند.
استالین که لنین او را در رأس ماشین حزب قرار داده بود خود را تنها وارث لایق استاد و مرجع تقلیدش میدانست و تروتسکی که لنین را هم چندان به حساب نمیآورد شاگرد او را کمتر از هیچ میشمرد. با همهٔ اینها، هنگامی که لنین بدون حرکت در بستر بیماری بود هر یک از دو طرف سعی داشت حمایت او را به خود جلب کند، لنین هم نگران این بود مبادا این نفاق در داخل حزب جدایی ایجاد کند. بنابر این سعی خود را کرد تا دو طرف را به آشتی وادارد و خود را نسبت به هر دو، بیطرف نشان دهد.
استالین که سیاستمدارتر از تروتسکی بود ظاهر را بیشتر حفظ میکرد و سعی داشت، در محضر لنین مخصوصاً خود را نسبت به تروتسکی مهربان و مؤدب نشان دهد. اما تروتسکی، بیاختیار، بدون اینکه از نشان دادن نفرتش ابایی داشته باشد، هر بار که فرصت مییافت «بیسوادی» استالین را به رخ او میکشید و در برابر دیگران، به ویژه، آن را مطرح میساخت.
تروتسکی آدمی بود سختگیر و تندخو و به گفتهٔ خودش به هنگام تصدی مقام «پریزیدان شورای جنگ جمهوری» دشمنان زیادی برای خود تراشید. او میگفت: «من به اطراف خود نگاه نمیکردم و با هر کس که مانع موفقیتهای نظامی میشد یا در شتابهایم میخواست خلل یا مانعی ایجاد کند، بدون این که پوزش بخواهم با یک ضربهٔ آرنج او را پس میراندم». اما کسانی که «چوب لای چرخ» تروتسکی میگذاشتند مورد محبت و تفاهم استالین و زینووییف بودند و از آنها حمایت میشد.
شکایات از تروتسکی هر روز بیشتر روی میز لنین انباشته میشد. این شکایات رفتار تروتسکی را نسبت به ارتش و قساوتش دربارهٔ کمونیستها را مطرح میکرد. گفته میشد یک روز او دستور داد یک گروه کارگر را تیرباران کنند، چون که آنها غنایم جنگی را که از نیروهای سپید گرفته شده بود فروخته بودند. همینطور، نسبت به حمایت تروتسکی از متخصصان نظامی که استالین آنها را «پینهدوز» لقب داده بود انتقاد میشد. اینها بود که لنین را نگران میساخت. یک روز رفیق مشینسکی که بعدها مدیر «گهپهئو» شد به سراغ تروتسکی که با قطار ترن تبلیغاتیاش از جبههای به جبههای دیگر میرفت و یک چاپخانه کامل همراه او بود، رفت و به او گفت «استالین مشغول تدارک توطئهٔ مفصلی علیه اوست و سعی دارد لنین را قانع سازد که تروتسکی در کار ترتیب تبلیغات علیه وی میباشد».
حجم
۳۶۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه
حجم
۳۶۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه