کتاب محافظان
معرفی کتاب محافظان
محافظان رمانی از جان گریشام است که با ترجمه محمد قصاع میخوانید. این اثر یک داستان مهیج و جنایی درباره قتل یک وکیل جوان است.
درباره کتاب محافظان
سیبروک شهر کوچکی در فلوریداست که قتلی در آن رخ داده است. وکیلی به اسم کیت روسو اواخر شب در دفتر کارش به قتل رسیده و قاتل هیچ سرنخی از خود برجا نگذاشته است. شاهدی برای ماجرا وجود ندارد و پلیس حتی به کسی هم که انگیزه قتل داشته باشد، مشکوک نیست تا این که یک جوان سیاهپوست به اسم کوینسی میلر که زمانی مشتری کیت بود، توجه پلیس را به خود جلب میکند.
کوینسی مجرم شناخته و محاکمه میشود. او به حبسی ابد محکوم میشود و بیست و دو سال در زندان میماند اما همچنان بر بیگناهیاش پافشاری میکند. کسی گوشش به او بدهکار نیست بنابراین برای یک موسسه غیرانتفاعی به اسم محافظان نامهای مینویسد تا تقاضای کمک کند. موسسه کوچکی که به دست وکیلی به اسم کالن پست اداره میشود و با محکومیتهای نادرست مبارزه میکند.
وقتی کالن وارد پرونده کوینسی میشود می فهمد که ماجرای قتل کیت بسیار پیچیدهتر بوده است. او به دست افرادی قدرتمند و بیرحم به قتل رسیده است کسانی که نمی خواهند کوینسی میلر بی گناه شناخته شود.
گریشام درباره ماجراهایی که الهامبخش او در نوشتن داستان شده بودند، در انتهای کتابش مینویسد:
«پانزده سال پیش وقتی من در اوکلاهاما دربارهٔ پروندهای تحقیق میکردم، به جعبهای از اسناد و مدارک رسیدم که روی آن نوشته بود: مؤسسهٔ مذهبی سنچوری. آن زمان چیز زیادی دربارهٔ کار روی پروندهٔ افراد بیگناه نمیدانستم و اصلاً اسم سنچوری را نشنیده بودم. پرسوجو کردم و سرانجام به دفتر کارِ آنها در پرینستونِ ایالت نیوجرسی رفتم.
جیمز مککلوسکی مؤسسهٔ سنچوری را در سال ۱۹۸۰ تأسیس کرده بود؛ وقتیکه دانشجوی علوم دینی بود. او که کشیش کلیسای زندان بود، با زندانیای آشنا شده بود که اصرار داشت بیگناه است. جیم سرانجام حرف زندانی را باور کرده بود و مشغول کار شده بود تا بیگناهی او را ثابت کند. تبرئهٔ آن زندانی باعث شد که جیم پروندهٔ دیگری را در دست بگیرد و بعد، یکی دیگر... جیم در طول حدود چهل سال، بیشتر بهتنهایی در سراسر آمریکا سفر کرده و دنبال مدارک و سرنخها و شاهدان جدید و حقیقت گشته است. تا امروز شصتوسه مرد و زن آزادیِ خود را مدیون جیم و گروهش هستند.
طرح داستان کتاب محافظان متأسفانه بر اساس یک داستان واقعی بنا شده و مربوط به یک زندانی تگزاسی به اسم جو برایان است. جو سی سال پیش به خطا، به جُرم قتل زنش محکوم شد؛ جنایتی وحشتناک در شبی که جو در فاصلهٔ دوساعتی از خانهاش، در هتلی خوابیده بود. تحقیقات از اول در مسیر غلطی پیش رفت. قاتلِ واقعی هیچوقت شناسایی نشد، اما شواهد و مدارک نشان میداد که یک پلیس مرتکب آن جنایت شده است؛ پلیسی که در سال ۱۹۹۶ خودکشی کرد.
دادستان نتوانست انگیزهای برای قتل آن زن توسط جو پیدا کند، چون اصولاً انگیزهای وجود نداشت. آنها مشکل زناشویی یا اختلافی نداشتند. تنها چیزی که او را به صحنهٔ جنایت مربوط میکرد، چراغقوهٔ مرموزی بود که در صندوقعقب اتومبیل جو پیدا شد. کارشناسی به هیئتمنصفه گفت که قطرههای ریزِ روی شیشهٔ چراغقوه، پاشش خونِ مقتول است. کارشناس شهادت داد که چراغقوه هرچند در صحنهٔ جنایت پیدا نشده، اما بدون شک آنجا بوده است.
شهادت آن کارشناس، اغراقآمیز، حدسوگمان و دور از اصول علمی بوده است. او حتی حدس زده بود که جو بعد از جنایت حمام کرده بود تا اثر خون روی بدنش را از بین ببرد، اما هیچوقت برای این ادعا هیچ سند و مدرکی ارائه نکرد. آن کارشناس حالا ادعایش را پس گرفته است.
جو باید سالها پیش تبرئه و آزاد میشد. پروندهٔ او در دادگاه تجدیدنظر جنایی تگزاس خاک میخورد. او حالا هشتاد سال دارد و سلامتیاش را از دست داده است. در آوریل سال ۲۰۱۹ برای هفتمین بار تقاضای آزادی مشروط او رد شد.
در ماه می سال ۲۰۱۸ مجلهٔ نیویورکتایمز و مجلهٔ پروپابلیکا، در مقالهای مشترک، در دو قسمت پروندهٔ جو را مورد بررسی و کنکاش قرار دادند. این یکی از بهترین گزارشهای خبری-تحقیقاتی است. پاملا کولاف با مهارتِ زیادی ابعاد مختلف جنایت و محاکمه و نقاط ضعف رَوَندهای قضایی را مورد بررسی قرار داده است.
بنابراین، از جیم مککلوسکی و جو برایان بهخاطر داستانهایشان ممنونم. متأسفم که جیم سی سال پیش با پروندهٔ جو روبهرو نشده است. از پاملا کولاف هم بهخاطر کار و مقالهٔ خوبش و جلبتوجه عموم مردم به این پرونده، تشکر میکنم.»
خواندن کتاب محافظان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای جنایی و معمایی مخاطبان این کتاباند.
درباره جان گریشام
جان گریشام، نویسنده آمریکایی متولد ۸ فوریه ۱۹۵۵ است. او قبل از پرداختن به کار نویسندگی مدتی وکالت کرد و بعد از آن هم، نماینده مجلس در پارلمان ایالتی شد. گریشام در دانشگاه میسیسیپی در رشته حقوق درس خوانده است ولی مدتها است که بهعنوان نویسنده رمانهای حقوقی پرفروش در آمریکا شناخته میشود.
رمانهای جان گریشام به زبانهای زیادی از جمله فارسی ترجمه شدهاند همچنین از کتابهای او تاکنون چندین اقتباس سینمایی نیز شده است. برادران، وصیتنامه، دلال بیمه، موکل، احضاریه، مرد معصوم و دستیار حقوقی برخی از کتاب های این نویسندهاند.
بخشی از کتاب محافظان
دفتر اف.بی.آی در اورلاندو در ساختمانی چهار طبقه و مدرن در میتلند مستقر است. سوزان اشلی و من ساعت سه بعدازظهر برای ملاقات با مقامات ارشد به آنجا میرسیم. او دو روزِ گذشته را صرف برقراری ارتباط با دوستان و وادار کردن پلیس فدرال برای این دیدار کرده است. در ضمن خلاصهٔ پروندهٔ ما دربارهٔ کویینزی میلر را هم برای آنها فرستاده است. ما نمیدانیم با کدام مأمور ویژه دیدار میکنیم، اما امیدواریم کسی را ببینیم که مایل به شنیدن باشد.
اسم آن زن اَگنس نولتون است، بیشتر از چهل سال دارد و آنقدر قدرت و مقام دارد که دفتر کار خوبی در گوشهای برای خودش داشته باشد. ما در طول راه از جلوی دفاتر یک دوجین مأمور که شبیه سوراخ غار بودند، گذشتیم؛ بنابراین واضح است که کارآگاه نولتون مقام ارشدی دارد. مأمور ویژه، لوجوسکی۸۴ هم در دفتر کار به ما ملحق میشود. او بیشتر شبیه دانشجویی نوجوان است. بعدازاینکه قهوه به همه داده شد و احوالپرسیهای اولیه تمام شد، از من خواسته میشود حرف بزنم.
من بهسرعت پرونده و اطلاعاتی را که مؤسسهٔ محافظان دربارهٔ موکلمان، کویینزی میلر گردآوری کرده است، بیان میکنم و میگویم ما معتقدیم یک گروه تبهکاری و قاچاق مواد مخدر برای او پاپوش و مدارک جعلی ساختهاند و برای انجام این کار، رئیسپلیس شهرستان رویز کمک زیادی به آنها کرده است. حالا که ما دنبال تبرئه هستیم، کسانی که مسئول قتل کیث روسو هستند، احساس خطر کردهاند. من اسم ناش کولی، وکیل قاچاقچیان مواد مخدر و میکی مرکادو یکی از قلدرهای ضارب را به آنها میدهم. میگویم ما گمان میکنیم این دو قلدر و عدهٔ دیگری که آنها را نمیشناسیم، به این فکرِ بکر رسیدهاند که با حذف موکل ما، به تحقیقاتمان پایان دهند.
نولتون میپرسد: «چنین اتفاقی میافته؟ اگه موکل شما بمیره، چه اتفاقی برای پروندهتون میافته؟»
من پاسخ میدهم: «بله، کارِ ما متوقف میشه. کارِ ما اینه که افراد بیگناه رو از زندان بیرون بیاریم. ما منابع و زمان کافی برای دفاع حقوقی از مُردهها نداریم.»
او به نشانهٔ موافقت سر تکان میدهد و من به حرفهایم ادامه میدهم. من کویینزی را توصیف میکنم و بر این نکته تأکید میکنم که او هیچوقت با هیچ گروه تبهکاری همکاری نداشته است و بنابراین هیچ دلیلی وجود نداشته که خادمان آریایی به او حمله کنند.
او میگوید: «پس ما دربارهٔ یه سفارش قتل حرف میزنیم؟»
«بله، قتل در ازای پول. یه جُرم فدرال.»
دستِکم من حس میکنم که نولتون کمی کنجکاو و علاقهمند شده است. لوجوسکی چهرهای خشک و بیاحساس دارد، اما هیچچیز را از دست نمیدهد. او لپتاپش را باز میکند و مشغول کار میشود.
من ادامه میدهم: «ما اسم دو ضارب رو هم داریم؛ هر دو قاتلن. تا حالا اسم خادمان آریایی رو شنیدین؟»
نولتون لبخندی میزند و بیشتر خوشش میآید. یک گروه قاچاق مواد مخدر، یک کارتل مکزیکی، یک رئیسپلیس فاسد، قتل یک وکیل پشت میزش، صدور حکم اشتباه برای مردی بیگناه و حالا اقدام به یک قتل سفارشی برای جلوگیری از تبرئه. این یکی از آن پروندههای عادیِ همهروزه نیست.
او پاسخ میدهد: «بله، شنیدهم... ولی کارمون زیاده و نمیتونیم افرادی رو به زندان بفرستیم تا بفهمیم وقتی مُجرمها به اونجا میرن، چیکار میکنن. میخوای اسامی رو هم به من بدی؟»
«با اونها چیکار میکنین؟»
او در حال تفکر جرعهای قهوه مینوشد و به لوجوسکی نگاه میکند. مردِ جوان دست از کار میکشد و میگوید: «خادمان آریایی یه شاخهٔ جداشده از گروه برادران آریاییه؛ بزرگترین گروه تبهکاری توی زندانهای آمریکا. اعضای این سازمان حدود ده هزار نفر تخمین زده میشن؛ هرچند ردگیری اونها سخت و ثبت مدارک خیلی کمه. اونها فعالیتها تبهکارانهٔ عادی دارن: مواد مخدر، غذا، زن و تلفن. اعضای کمی که از زندان آزاد میشن، به فعالیتهای مجرمانهشون ادامه میدن. اونها مردهای خشن و خطرناکیان.»
نولتون به من میگوید: «باید بگم که بیرون از زندان هم بهاندازهٔ کافی سرمون شلوغه.»
من میگویم: «یکی از نگهبانهای زندان هم بهاحتمالزیاد توی این ماجرا نقش داره. مرد سفیدپوستی که موقع ضربوشتم به سمت دیگهای نگاه کرده. اون شاید نقطهضعیف ماجرا باشه، چون در صورت افشا، چیز بیشتری برای از دست دادن داره.»
حجم
۳۶۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
حجم
۳۶۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
نظرات کاربران
اونقدری جذابیت داره که بخواید تموم کنید اما اونقدری هم جذاب نیست که ی سره پاش بشینید، داستان پردازی ولی خوبه، در کل ارزش خوندن به عنوان یک کتاب جنایی را داره
مثل همیشه جان گریشام حرفی برای گفتن باقی نمیگذاره.... براااااوووووووووو
داستانی پراز چالش و معماهای جذاب حقوقی، هم دلم میخواست پایانشو زودتر بدونم هم انقدر زیبا وجذاب بود که دلم نمیخواست تموم بشه،بسیارعالی ترجمه شده وشما در طول داستان با راوی احساس نزدیکی شدید دارید،مطالب حقوقی برام خیلی جالب بود،
یک رمان عالی و پرکشش. خیلی خوب بود و از نظر من باید هر چه زودتر فیلمش رو بسازند.
(41) کتاب جالبی بود
درسته طولانی بود اما اونقدر خوب نوشته شده بود که مشتاق بودی تا آخرش بری ببینی چی میشه. من که خوشم اومد
داستان خوبی داشت. دوستان خلاصه در موردش نوشتند. برای من جذاب بود. من از گریشام تابحال کتاب نخوانده بودم. چندتا از فیلم هایی که از کتابهایش ساخته اند ولی دیده بودم. کمی داستان طولانی بود اما بهرحال انقدر کنجکاوی برانگیز
داستانی جذاب و متاسفانه بر اساس واقعیت از عدالتی که بیست و سه سال گم شده بود، با خوندن این رمان به وجود چنین انسان هایی در همه جای دنیا افتخار میکنیم.ممنون از بی نهایت...
کتاب خوبی بود من خوشم اومد
بسیار عالی و زیبا بود ممنونم از نویسنده و مترجم و طاقچه