دانلود و خرید کتاب پیش از آنکه بگذارم بروی کلی ریمر ترجمه فرنوش جزینی
تصویر جلد کتاب پیش از آنکه بگذارم بروی

کتاب پیش از آنکه بگذارم بروی

نویسنده:کلی ریمر
انتشارات:نشر البرز
امتیاز:
۳.۶از ۲۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پیش از آنکه بگذارم بروی

کتاب پیش از آنکه بگذارم بروی نوشته کلی ریمر است که با ترجمه فرنوش جزینی منتشر شده است. کتاب پیش از آنکه بگذارم بروی داستانی درباره اعتیاد و ارتباط ناگسستنی دوخواهر است.

درباره کتاب پیش از آنکه بگذارم بروی

همه چیز زمانی شروع می‌شود که خواهر لکسی با او تماس می‌گیرد و از او درخواست کمک می کند. اما این بار دیگر فقط کمک برای ترک اعتیاد نیست. خواهر لکسی معتاد است، بارها لکسی سعی کرده کمکش کند اما این بار داستان فرق می‌کند. داستان درباره وضع حمل زودهنگام خواهرش است. اگر به بیمارستان برود به دلیل اعتیاد بچه را از او می‌گیرند. لکسی ناگهان با یک بچه تنها میؤ‌ود که باید از پس او بربیاید، زندگی منظمش به هم ریخته است و از مادر شدن هیچ چیز نمی‌داند اما باید یاد بگیرد.

این کتاب از نظر منتقدان و روزنامه‌نگاران اثری احساسی و بسیار جذاب است که خواننده را یک لحظه رها نمی‌کند. داستان کودکی که وارد زندگی لکسی می‌شود و او را وادار می‌کند با حقایقی از گذشته‌اش روبه‌رو شود، حایقی که سال‌ها آن‌ها را در ذهنش مدفون کرده است و از آن‌ها فرار کرده است. 

خواندن کتاب پیش از آنکه بگذارم بروی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب پیش از آنکه بگذارم بروی

پاهایم را از لبهٔ تخت سُر دادم، خودم را صاف کردم و نفس عمیقی کشیدم. تازه داشتم متوجه منظور آنی می‌شدم. او دوباره به اعتیادش برگشته بود و این دوران آرامشی که در آن به سر می‌بردم، به پایان رسیده بود.

«به من بگو کجایی.»

سام سعی می‌کرد متقاعدم کند که راه‌های عاقلانه‌تر از پریدن توی ماشین و به آنجا رفتن هم وجود دارد. او به‌آرامی گفت: «اول چند ثانیه درست به این قضیه فکر کن. این همون خواهریه که دو سال پیش نزدیک بود تو رو از کار بی‌کار کنه؛ مگه نه؟»

اول از این لحن و حرف او کمی غمگین شدم؛ اخم‌هایم را درهم کشیدم و گفتم: «اون به من نیاز داره، سام!»

«اون به کمک‌های پزشکی نیاز داره. حتی اگه ما همین الآن هم بریم سراغش، بهترین کاری که احتمالاً بتونیم انجام بدیم، اینه که با آمبولانس تماس بگیریم. خُب پس چرا همین اول این کارو نکنیم؟» 

«چون موقعیت اون خیلی پیچیده‌ست و اون‌ها نمی‌تونن درکِش کنن. اگه من کنارش باشم، خیلی بهتر می‌تونم بهش کمک کنم و قانعش کنم. می‌دونم که می‌تونم.»

در آن وضعیت نیمه‌تاریکِ شبانه، نگاه بی‌قرار سام را به‌وضوح توی چشم‌هایش که به من خیره شده بود، می‌دیدم؛ اما بعد آهی کشید و ملافهٔ تخت را کنار زد.

«داری چی‌کار می‌کنی؟»

صورتم را برایش درهم کشیدم و او هم به‌تُندی زیر لب زمزمه‌هایی کرد و به‌طرف قفسهٔ لباس‌ها رفت. «نمی‌تونم بهت اجازه بدم ساعت سهِ نصفه‌شب خودت تنهایی بری تو اون محلهٔ خونه‌های کانِکسی.»

«ولی سام! تو فردا کل روز رو جراحی داری. این اصلاً مشکلِ تو نیست.»

«لکسی! الآن مشکلاتِ تو، مالِ من هم هست. نگران من نباش. اگه نتونم، جراحی‌هام رو عقب می‌ندازم. اگه تو می‌خوای بری، من هم باهات می‌آم. پس یا آمبولانس خبر کن و برگرد به رختخوابت... یا بلند شو باهم بریم.»

بنابراین اجازه دادم همراهی‌ام کند، اما حتی در طولِ مسیر که او مشغول رانندگی بود، توی دلم آشوبی برپا شده بود و به‌شدت احساس نگرانی می‌کردم. سام دربارهٔ آنی و سابقه‌اش چیزِ زیادی نمی‌دانست. سام مردِ بسیار فهمیده‌ای بود و همیشه از من پشتیبانی می‌کرد، اما از همهٔ این‌ها گذشته، او از یک خانواده‌های خیلی اصیل شمالِ شرق آمریکا می‌آمد که بزرگ‌ترین رسوایی در کلِ ایل‌وتبارشان، جدایی و طلاقِ تا حدی دوستانهٔ والدینش بود! و حالا که چهار ماه از نامزدی ما می‌گذشت، او نیمه‌شب، اینجا دنبال محوطهٔ پارکینگ کانکس‌ها بود تا به خواهرِ معتاد و باردارِ من کمک پزشکی کند.

reyhaneh
۱۴۰۱/۰۷/۰۸

با اینکه طولانی بود اما خیلی خوب بود و از خوندنش لذت بردم. هیچوقت نمیتونستم قبول کنم که چرا یه ادم معتاد میشه اما این کتاب خیلی کمکم کرد که به فرد معتادبه مواد مخدر به چشم مجرم نگاه نکنم. بلکه

- بیشتر
هانی
۱۴۰۱/۰۱/۱۵

داستان خوب بود، انتظار یه داستان پیش پا افتاده با یه پایان قابل پیش‌بینی رو داشتم ولی خیلی متفاوت پیش رفت، این سه ستاره بخاطر نویسنده‌س، وگرنه ترجمه اصلا خوب نبود. ضمنا، آخر کتاب یه رمان دیگه شروع میشه که فقط

- بیشتر
Maryam R
۱۴۰۱/۰۱/۲۴

آنی و لکسی دوتا خواهرن و همراه با پدر و مادرشون مثل هر خانواده معمولی دیگه‌ای دارن روزگار میگذرونن. زندگی اونا داره خوب پیش میره که حادثه‌ای سرنوشت اونها رو دگرگون میکنه. دگرگون به معنای واقعی. طوفانی خونه کوچیک اونها

- بیشتر
آسوده
۱۴۰۳/۰۸/۱۲

به نظرم گسترده بود، بی نهایت لذت بردم. روانشناختی، جامعه شناسی و ...یک کتاب در باب زندگی ، آسیب ها، مقاومت ، تلخی ها و شیرینی ها و...

کاربر 3319813
۱۴۰۳/۰۳/۰۹

داستان جذابی بود درمورد دوخواهر باکلی فرازو فرود درکل خوب بود

کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
۱۴۰۳/۰۲/۱۸

داستان در مورد دو خواهر که با مرگ پدرشون و ازدواج مجدد مادر زندگیشون دستخوش تغییراتی میشودداستان حول حوش آنی خواهر کوچکتر هستش که با مرگ پدر و جایگزینی اون با ناپدری شیطان صفت زندگیش نابود میشه.داستان احساسی و غمگینی

- بیشتر
زی زی
۱۴۰۱/۱۰/۱۲

این کتاب فوق العاده بود. نمیتونستم زمین بذارمش و تا صبح بیدار نگهم داشت. داستان دو خواهر و شخصیتهای متفاوتشون و برخوردشون با مشکلاتشونه. ممنونم از نویسنده ی خوب کتاب

قاصدک
۱۴۰۱/۰۲/۱۴

داستان بسیار جالب و دردناک بود،رشه های روانی اعتیاد و تاثیر آن بر تمام ابعاد زندگی

Aa
۱۴۰۱/۰۳/۱۲

متاسفانه دوستش نداشتم

Sharareh Haghgooei
۱۴۰۱/۰۱/۲۷

داستان دو خواهر که بعد از مرگ پدرشان زندگیشان کاملا دگرگون می شود و گرفتار یک زندگی مملو از تعصبات و محدودیت میشوند .هر یک از دو خواهر مسیری متفاوت برای مقابله با این شرایط در پیش می گیرد و

- بیشتر
می‌دانیم که اعتیاد نوعی بیماری است؛ می‌دانیم که شکستِ اعتیاد کار بسیار سختی است و همین‌طور می‌دانیم که درمان آن هم کار طاقت‌فرسایی است.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
من عاشقتم، خواهر کوچولو!
faem
نباید به یک معتاد انگ زد و آن را مشکلی قلمداد کرد که باید حل شود: آن فرد می‌تواند خواهر یا برادر کسی باشد، بچه یا عموی دوست‌داشتنی یک نفر باشد. اعتیاد فوق‌العاده بد و زشت است، اما قربانیان آن هرکدام برای خودشان داستان و زندگی‌ای دارند که می‌تواند قابلِ‌تأمل باشد.
faem
توی مغزم سؤال‌های زیادی با صدایی ناهنجار در حال چرخیدن بود که تمامی نداشت: «چی می‌شد اگه...» و «چرا من...» و حتی کمی هم: «اگه فقط اون...»
faem
چشمک چشمک ستاره، می‌دونی چقدر می‌خوامت؟... در هر صبح و در هر شام، دوستت دارم فراوان...
faem
یه روز که توی جنگل نشسته بودم، رو به خواهرم کردم و با صدای بلند گفتم: «ما می‌تونیم مامان بابا بازی کنیم؟» و لکسی - باهوش‌ترین بچه‌ای که تابه‌حال دیدم؛ که تا اون سن، از خیلی جهت‌ها حتی از مادرمون هم بیشتر به بلوغ فکری رسیده بود - به من خیره شد. بعد از یه لحظه، متفکرانه سری تکون داد و بعد گفت: «بازی کنیم... ولی فقط اگه من بتونم مادر باشم.»
faem
من درهرصورت عاشق خواهرم هستم.
faem
احساس تنهایی و دل‌تنگی می‌کنم. با مادرم که حرف می‌زنم، انگار با سیارهٔ دیگری تماس می‌گیرم. دنیای او آن‌قدر با دنیای من متفاوت بود و فاصله داشت که به‌هیچ‌وجه قادر به درک و پذیرشش نبودم.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸

حجم

۴۳۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۶۶ صفحه

حجم

۴۳۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۶۶ صفحه

قیمت:
۵۷,۰۰۰
تومان