کتاب همسر آلمانی
معرفی کتاب همسر آلمانی
کتاب همسر آلمانی نوشتهٔ کلی ریمر و ترجمهٔ فرنوش جزینی است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان معاصر، استرالیایی و تاریخی (پیرامون جنگ جهانی دوم) را منتشر کرده است.
درباره کتاب همسر آلمانی
کتاب همسر آلمانی حاوی یک رمان معاصر و تاریخی و استرالیایی است که گفته شده داستانی دلخراش و هیجانانگیز پیرامون عشق و خانواده و انتخابهایی است که افراد در موقعیتهای غیرممکن انجام میدهند. این رمان پیرامون جنگ جهانی دوم نوشته شده است. کلی ریمر، بینش خود درمورد پیدایش نازیسم را از نگاه قهرمان داستان ارائه میدهد. این نویسنده به بررسی سؤالهای مهمی میپردازد که با جهان امروز بسیار مرتبط است. او گفته است که قصدش از نوشتن این کتاب این بوده است که نشان دهد «یورگن» و «سوفی» طی آن سالها و ظهور آلمان نازی در کشورشان، مثل بسیاری از شهروندان آلمانی در شرایط بسیار دشوار و غیرقابل تصوری گرفتار شده بودند. بر مبنای تاریخ، درست است که گذشتهٔ یورگن بهمحض ورودش به آمریکا پاک میشود، اما آیا این رخدادِ درستی است؟ نویسنده امیدوار است خوانندگان این کتاب در این مورد اندکی تفکر کنند. کلی ریمر این رمان را در چندین فصل نوشته است. عنوان برخی از این فصلها عبارت است از «سوفی، انتسویل، آلاباما، ۱۹۵۰»، «لیزی، هانتسویل، آلاباما، ۱۹۵۰»، «سوفی، هانتسویل، آلاباما،۱۹۵۰»، «سوفی، هانتسویل، آلاباما، ۱۹۵۰» و «لیزی، هانتسویل، آلاباما، ۱۹۵۰».
خواندن کتاب همسر آلمانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر استرالیا و قالب رمان تاریخی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب همسر آلمانی
«بعد از ظهر زیبایی بود و من رهسپار دشتهای مرتفع تگزاس شده بودم. بعد از ظهر روز قبل باران باریده بود. خورشید در آسمان میدرخشید و هیچ ابری در آسمان دیده نمیشد، اما زمین همچنان مرطوب بود. رطوبت موجود در خاک را همچون بهترین عطر طبیعت استشمام میکردم.
آخرین باری که در آن جادهها بودم، حصارها زیر خاک مدفون شده بودند و هیچ گیاه زندهای به چشم نمیخورد. اما امروز، گندمهای رسیده در میان باد به اینسو و آنسو میرفت و درختان بادگیر تازه کاشته شده در اطراف مزارع سر به فلک کشیده بودند. زندگی دوباره به آن سرزمین بازگشته بود و این باشکوه بود.
اتومبیلم را از جادهٔ اصلی خارج کردم و وارد مسیری شدم که سالها از آن دور شده بودم، اما این سفری بود که قلبم میلیونها بار آن را طی کرده بود. با نمایان شدنِ مزرعه نفسم در سینه حبس شد. دروازهٔ آن به شکل جدیدی در آمده بود و در دور دست یک آسیاب بادی جدید و آن درخت بلوط زنده را مشاهده کردم که با زندگی جدید و شاخ و برگهای ضخیمش رشد کرده بود.
بعد از دادگاه، هِنری را به آن مرکز درمانی در شهر آماریلو بردم. پزشکانِ آنجا در حال حاضر زمان مشخصی برای ترخیص او نداشتند، اما امیدوار بودم این اتفاق روزی بیفتد. در هر حال، آن بیمارستان رویکرد متواضعانهتری داشت و بیشتر، رواندرمانی را برای درمان هِنری به کار میبرد و فقط زمانی که نمیتوانست خوب بخوابد از میزان بسیار کم آرامبخشها استفاده میکرد. برادر من دیگر آن مرد سابق نبود. آسیب مغزی که به او وارد شده بود احتمالاً غیرقابل بهبود بود و آسیب واردشده در دوران جنگ برای همیشه بخشی از زندگی او شده بود. حافظهٔ کوتاهمدتش بسیار وحشتناک بود و هنوز هم آن ظاهر سردرگم گاهی در چهرهاش نمایان میشد و این بیشتر در مواقعی اتفاق میافتاد که خیلی سریع با او صحبت میکردم یا اطلاعات بسیار زیادی به او میدادم، اما شاید آن مشکلات هم یک روز مرتفع میشد.»
حجم
۴۰۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه
حجم
۴۰۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۸۸ صفحه