کتاب سایه
معرفی کتاب سایه
کتاب سایه نوشته کارین ژیهبل است که با ترجمه آریا نوری منتشر شده است. این کتاب برنده جایزه فستیوال رمان پلیسی فرانسه در سال ۲۰۱۳ است. این کتاب شما را به دنیایی پر هیجان و حیرت انگیز میبرد و با داستانی جذاب و پلیسی همراه میشوید.
درباره کتاب سایه
کتاب سایه داستانی هول انگیز و جذاب است که شما را با خود همراه میکند در این کتاب با زندگی دختری به نام کلوئه همراه میشوید. داستان با مقدمه شروع میشود، مقدمهای که در آن کلوئه، شخصیت اصلی رمان زمانی که نیمه شب از یک مهمانی به خانهاش برمیگردد سایه مردی را میبیند که او را تعقیب میکند. سایهای که تمام زندگی او را به هم میریزد.
سایه همیشه همراه کلوئه است و او فکر میکند شاید قصد کشتنش را دارد اما داستان از جایی عجیب میشود که هربار سعی میکند صاحب سایه را ببیند او ناپدید میشود، ترس و معما درهم میآمیزد و داستانی هیجانانگیز میسازد.
خواندن کتاب سایه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات پلیسی جنایی پیشنهاد میکنیم.
درباره کارین ژیهبل
کارین ژیهبل متولد سال ۱۹۷۱ در لسن سورمر فرانسه است. او در رشته حقوق تحصی کرده است و وکیل است. اولین رمان او سال ۲۰۰۴ منتشر شد و سال ۲۰۰۶ جلد دیگری از آن منتشر کرد. «راهآهن نویر» نام اولین کتاب او است. که پایش را به دنیای نویسندهها بازکرد. پس از آن کارین ژیهبل چندین کتاب دیگر نوشت که اکثر آنها با استقبال مواجه شدند. کتاب «ایستگاه پایانی» از این نویسنده برنده جایزه کتاب مارسی شده است.
«تا زمانی که مرگ ما را متحد کند»، «کاری که با من کردی» و «آخرین قتلها» کتابهای شناختهشدهی دیگری از این نویسندهاند.
بخشی از کتاب سایه
سه ساعت خواب... کم است... خیلی کم، بااینحال، چارهای نیست. باید از خواب برخیزد، دوش بگیرد، آرایش کند و لباس بپوشد. باید همهٔ کارهای قبلی را تکرار کند، حتی باوجود آنکه دیگر هیچچیز مثل گذشته نیست. نمیداند چرا این احساس عجیب را دارد! بااینکه دلیل خاصی برایش پیدا نمیکند! چرا صدایی مدام در گوشش زمزمه میکند که زندگیاش بهطور کامل دچار تغییر شده است؟ آنهم برای همیشه...
مثل هر روز صبح، چند کیلومتری در ترافیک رانندگی میکند تا اینکه بالاخره ساختمان موردنظر را در برابر خودش میبیند؛ ساختمانی بزرگ و تیره که ظاهری ناراحتکننده دارد. یک روزِ جدیدِ کاری شروع میشود که بدون شک کمکش خواهد کرد شب کابوسوار گذشته را فراموش کند؛ ترسی که هنوز هم در کل وجودش بهخوبی احساسش میکند.
سوار آسانسور شدن، قدمبرداشتن در راهروها، سلامواحوالپرسی با همکاران و خندههای مصنوعی یا واقعی! همه سر کار حاضر هستند و حالا نوبت کلوئه۲ است که خودش را برساند.
ابتدا باید با ناتالی، منشی وفادارش سلامواحوالپرسی کند، پسازآن، نوبت به رئیسش پاردیو۴ میرسد که در دفتری بسیار بزرگ کار میکند؛ دفتری که فاصلهٔ چندانی با اتاق کلوئه ندارد. هر روز باید به او اطمینان خاطر دهد که همهچیز بهخوبی پیش میرود و هیچ مشکلی ندارند. باید به او بگوید که حواسش کاملاً به قرار ملاقات ساعت ۴ عصر بهمنظور عقد قراردادی بسیار مهم و سودرسان برای شرکت هست.
اصلاً چطور میتونم همچین قراری رو فراموش کنم قربان؟ هفتههاست که تموم فکرم رو به خودش مشغول کرده!
باید نخوابیدن خودش را از همه پنهان کند. نباید اجازه دهد کسی به این امر پی ببرد که ممکن است او اصلاً تا ساعت ۴ عصر زنده نباشد!
همین چند ساعت پیش بهشدت ترسیده بودم و داشتم سکته میکردم! بههیچعنوان نباید اجازه بدم کسی در این مورد چیزی بفهمه!
ولی تکلیف اون سایهٔ لعنتی چی میشه؟
کلوئه وارد رستوران ایتالیایی میشود و به جستوجوی کارول میپردازد-آن رستوران محل دیدارهای همیشگیشان است.
جایی که همهچیز را برای همدیگر تعریف میکنند؛ جایی که پشت سر هرکسی که دلشان میخواهد حرف میزنند. بهاینترتیب میتوانند زمانی خوش را در کنار هم سپری کنند.
«ببخشید دیر شد! گرفتار شده بودم! پاردیو داشت برام تعریف میکرد که یه خونه توی آلیه خریده! خب به من چه ربطی داره آخه؟ اصلاً امیدوارم بره همونجا بمونه و ادارهٔ اینجا رو بسپره به ما!»
کارول با شنیدن این حرف زیر خنده میزند. «یهکم دیگه باید صبور باشی و تحمل کنی. خودتم خوب میدونی که اون بالاخره بازنشسته میشه و تو میشینی جاش.»
کلوئه با اخم پاسخ میدهد: «خیلی هم مطمئن نیستم! میدونی که تنها نامزد این پست من نیستم!»
«نه، ولی اون تو رو ترجیح میده و این خودش برتری بزرگی بهحساب میآد.»
«باشه، ولی مارتن هم شانس زیادی داره؛ بهخصوص که دائم هم داره پاچهخواری میکنه. اگه اون بشه مدیر، من بدبخت باید هر کاری که اون میگه رو انجام بدم و مطمئن باش بههیچعنوان تحمل این مسئله رو ندارم.»
«حتی اگه اونطوری بشه، خیلی راحت میتونی بری یه جای دیگه. مطمئن باش با این رزومهای که تو داری، هرجایی که بری رو دست میبرنت.»
حجم
۴۳۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۵۲ صفحه
حجم
۴۳۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۵۲ صفحه
نظرات کاربران
تصور کنید که شما یک زندگی موفقی دارید، زندگی که خیلی ها دوست دارند داشته باشند و تو به خوبی موفق شده ای خودت را به این سطح ایدهآل برسانی. همه چیز خوب است تا اینکه یک شب سایه ای در
کاش آریا نوری از ترجمه کردن و گند زدن به رمانها دست برمیداشت. این سومین رمان با ترجمه اون بود که میخوندم و باز ته همه دیالوگها اون «ها» رو میبینم و کلافه میشم. دیرت شده ها/ پسر مهربونی بود ها/
برای جنایی خوان های حرفه ای اصلا پیشنهاد نمیکنم .معمای داستان جالب بود ولی با پیش رفتن داستان و شخصیت پردازی های متناقض و خیلی ضعیف تمام کردن کتاب صرفا وقت تلف کردن بود .
از اون سری کتابهایه بسیار مورد علاقم بود کتابی راز الود از سایه ای ک همیشه با تو هست و بشدت تلاش داره با ترسوندتت ازت ی دیوونه بسازه..اطرافت آدمهایین ک درکت نیمیکن و هیچ کمکی نداری تنها فرد دلسوزی
نتوانستم تمام کنم چه ترجمه بدی آیا نویسنده اینقدر آبکی و عامیانه،بدون فضاسازی و شخصیت پردازی نوشته بود یا مترجم این بلا رو سرش آورده بود حس خواندن رمان ایرانی بهم دست داد و علیرغم اینکه بعضی گفته بودن آخرش غافلگیری غیر قابل
خدایا این چه بلایی بود مترجم سر کتاب آورد؟ انگار نشسته دوباره یه جاهاییش رو با صلاحدید خودش نوشته. قشنگ دیالوگ ها شبیه رمان های آبکی ایرانی بود گاهی 🤦🏻♀️در مورد داستان هم خوب و جذب کننده بود ولی این
یک داستان عامه پسند به نظر من. کش دار و طولانی با ترجمه ای زیادی عامیانه
کتاب در رابطه با ادعای یک زن در مورد تعقیب شدنش هست که تعقیب کننده چون شبیه سایه است اسم کتاب هم از اینجا اومده بسیار کتاب طولانی،اعصاب خورد کن و .... اصلا خوندنش رو توصیه نمیکنم
یک کتاب جنایی عالی با ترجمه روان کتاب از همون اول شمارو درگیر میکنه که پی به ماجرا ببرید خوشحالم از وقتی که براش گزاشتم کتاب خوبی بود
داستان وهم الود و معمایی.شروعش خیلی هیجان داشت اخر داستان یه کوچولو نویسنده کش داده بود ولی پایانی غیر قابل پیش بینی داشت و من پایان داستان رو دوست داشتم.کلا یه کتاب جنایی خوب بود