کتاب اعترافات یک مادر
معرفی کتاب اعترافات یک مادر
کتاب اعترافات یک مادر نوشته کلی ریمر است و با ترجمه آیدا الهی در انتشارات مهراندیش منتشر شده است.
درباره کتاب اعترافات یک مادر
داستان، عشقی را از دو منظر روایت میکند؛ از نگاه یک همسر و از دید یک مادر، و این یکی از جنبههای خلاقانهٔ رمان است.
اولیویا و دیوید زوج فوقالعادهای هستند و زندگی آنها شروعی عاشقانه و عجیبی دارد. اولیویا دختر درسخوانی است که تا سال آخر دبیرستان هرگز مورد توجه پسران مدرسه نبوده است. اومحبوب معلمها است و میخواهد در آینده به دانشگاه برود. تا اینکه پسر محبوب مدرسه دیوید از او دعوت میکند با هم وقت بگذرانند. هردو دانشآموزند و فکر میکنند زندگی ساده است که پیش از تمام شدن مدرسه اولیویا باردار میشود. آنها با اینکه همدیگر را دوست دارند ازدواج میکنند اما اولیویا میترسد. این زندگی رؤیایی و سرشار از عشق، درعینحال متأثر از مشکلاتی پیچیده است. در ادامه، هنگامیکه دختر زیبایشان، زویی، به دنیا میآید، بهنظر میرسد که خوشبختیشان کامل شده است. اما ناگهان اتفاقی همهچیز را تغییر میدهد.
خواندن کتاب اعترافات یک مادر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به رمانهای خارجی پیشنهاد میکنیم
درباره کلی ریمر
کِلی ریمِر، نویسندۀ استرالیایی، بهعنوان نویسندۀ داستانهای زنان شناخته شده است. ریمِر که کتابهایش به شانزده زبان زندۀ دنیا ترجمه شدهاند و آثارش در فهرست کتابهای پرفروش آمریکا قرار دارد، با قلم جادوییاش زنان و مردان برجستهای را میپروراند که در بستر زندگی خالق زیباییها، عشقها و خوبیهایی باشکوهاند.
کِلی ریمِر با همسر و سه فرزندش در یکی از مناطق روستایی استرالیا زندگی میکند.
بخشی از کتاب اعترافات یک مادر
درواقع این دقیقاً همان کاری است که اکنون دارم انجام میدهم. درحالیکه دخترم زویی را در بغل دارم، در اتاق نشیمن ایستاده ام و همانطور که آیْوی نزدیک میشود، خیابان را میپایم. او خوشلباس است و از خودش مراقبت میکند، درنتیجه ازآنچه واقعاً هست، خیلی جوانتر بهنظر میرسد. سابقاً گاهی بهاشاره به من میگفت که باید بیشتر به ظاهرم توجه نشان دهم. به شلوار یوگا و تیشرتِ لکهداری که تنم است، نگاهی میاندازم. وقتی زویی را از بیمارستان به خانه آورده بودم، این پیراهن را پوشیده و بلافاصله دوباره درش آورده بودم، زیرا به شکل آزاردهندهای تنگ بود، اما حالا خیلیخیلی برایم بزرگ شده است. نمیتوانم به یاد بیاورم که آخرین بار کی موهایم را شستهام – با معیار فعلی ام، موهایم را به شکل گوجهای بههمریختهای بستهام. اگر آیْوی اتفاقی امشب مرا میدید، بهشدت خجالتزده میشد.
او را میبینم که به صندوق پست میرسد و علاوه بر نیمنگاه همیشگیاش به خانهٔ ما' درنگ میکند. این موضوع آنقدر نامعمول است که قلبم شروع میکند به تپیدن. کوبش نبضم را در سراسر بدنم احساس میکنم تا جایی که میتوانم صدایش را در گوشهایم بشنوم. زویی را که در بغلم میجنبد، بهآرامی جابهجا میکنم و وقتی میبینم آیْوی بهسمت پنجرههایی که من پشتشان پنهان شدهام، نگاه میکند، گامی به عقب برمیدارم تا مطمئن شوم مرا نمیبیند.
ازاینرو وقتی از میان باغچه میگذرد، او را نمی بینم، و وقتی بعد از چند لحظه' زنگ در به صدا درمی آید، صدای آن، در خانهٔ بهغایت ساکتِ من، مثل صدای انفجار بسیار بلندی مرا وحشتزده از جا می پراند و آدرنالین را در خونم بالا می برد. قصد دارم به او محل نگذارم و وانمود کنم خانه نیستم، اما چراغها روشن هستند و علاوه بر آن ... مطمئن هستم که او هنوز کلیدها را دارد. آیا کلیدهای قفلِ جدیدی که دیوید درست قبل از مرگش نصب کرده بود را نیز دارد؟ احتمالاً نه. پس شاید در امان باشم. احتمالاً میتوانم او را نادیده بگیرم.
حجم
۳۷۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
حجم
۳۷۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
نظرات کاربران
ببین اصل داستان بد نیست اما به شددددت طولانی و پر از توصیفات بیخود و بی جهته. یعنی کل داستان رو میشه زیر 1000 اسلاید نوشت درحالیکه 2200 اسلاید هست. ترجمه رو اصلا نپسندیدم بیشتر جاها ترجمه واقعا گنگ و
در مجموع کتابی که ارزش وقت گذاشتن داشته باشد، نیست... اما بهتفصیل: رمانی از یک نویسنده زن استرالیایی، که در توضیحات کتاب آمده در حوزه زنان مینویسد و خود، صاحب سه فرزند است؛ #کلی_ریمر. عشق، زندگی، مادر، روانشناسانه، اعتراف…! این عناوین آنقدر کافی هست
روان و گیرا بود اما به شدت طولانی نصف بیشتر کتاب اضافه بود به جز یک غافلگیری ،پایان داستان کامل مشخص بود از ابتدا پس فقط قلم روان و تغییر راوی شما را به خواندن ترغیب میکرد وگرنه که باید کنارش گذاشت پایان هپی