کتاب دوقلوهای یخی
معرفی کتاب دوقلوهای یخی
کتاب دوقلوهای یخی داستانی از اس. کی. ترماین است که با ترجمه سارا پیرعلی میخوانید. این داستان که در ژانر وحشت قرار دارد از خانوادهای میگوید که یکی از دخترهای دوقلویشان را در سانحه رانندگی از دست دادهاند. اما دختر دیگرشان، اصرار دارد که هویت او را اشتباه گرفتهاند.
دوقلوهای یخی بعد از انتشارش به سرعت در فهرست پرفروشهای نشریه ساندی تایمز (The Sunday Times) و کشورهای آمریکا و اروپا، آلمان، هلند، فنلاند، دانمارک، کرهجنوبی و برزیل قرار گرفت.
درباره کتاب دوقلوهای یخی
اس. کی. ترماین بعد از نوشتن این کتاب، به سرعت نام خود را به عنوان یکی از نویسندگان توانای ژانر وحشت مطرح کرد. این داستان اولین بار در سال ۲۰۱۵ منتشر شد.
انگس و سارا، زوج جوانی هستند که یکی از دخترهای دوقلویشان را در یک سانحه رانندگی از دست دادند. آنها بعد از این تصادف تصمیم گرفتند تا به جزیره کوچکی در اسکاتلند بروند تا شاید بتوانند زندگی خود را سر و سامان بدهند و تکههای از هم پاشیده زندگی را دوباره بهم بچسبانند. اما این شروع دوباره با فروپاشی بزرگ دیگری همراه است. دختر دیگرشان، کریستی، اصرار دارد که هویت او را اشتباه گرفتهاند و او، لیدیا است.
زمستان فرارسیده و انگس برای اینکه به کارهایش رسیدگی کند، ناچار است مدتی سارا و دخترشان را تنها بگذارد. سارا که در احساس تنهایی و انزوایی عمیق فرو میرود، با دخترش هم دچار مشکل میشود، چون او مدام بر حرف خودش اصرار میکند... سارا میخواهد بفهمد که در آن روز، واقعا چه اتفاقی افتاده است.
دوقلوهای یخی موفق شد تا برای جایزه بهترین کتاب وحشت گودریدز نامزد شود.
کتاب دوقلوهای یخی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوقلوهای یخی، داستانی جذاب است که توجه تمام علاقهمندان به داستانهای ژانر وحشت را به خود جلب میکند.
درباره اس. کی. ترماین
اس. کی. ترماین، نویسنده پرفروش انگلیسی است. آثار او و سفرنامههایش که همیشه در فهرست کتابهای پرفروش قرار دارند، جوایز ادبی بسیاری را هم برای او به ارمغان آوردهاند. او در حال حاضر در لندن زندگی میکند و برای نشریهها و روزنامههای مختلف سراسر دنیا مینویسد.
بخشی از کتاب دوقلوهای یخی
صندلیهایمان دقیقاً به فاصله دو یاردی روبهروی میزی بزرگ قرار داده شده است، گویا ما زوجی هستیم در جلسه حل اختلاف زناشویی؛ حسی که خیلی خوب با آن آشنا هستم. اتاق را یک جفت پنجره ارسی شیشهای بلند و بدون پرده که مال قرن هجدهم است زیر سلطه خود درآورده: مانند تابلویی دوقلو از آسمان تیرهوتار لندن.
همسرم میپرسد: «میشود کمی نور به داخل بیاید؟» اندرو واکر، وکیل جوان، سرش را، شاید به نشانه ناراحتی، از روی کاغذهایش بلند میکند.
میگوید: «البته. من معذرت میخوام.» به سمت کلیدی که پشت سرش بود دولا شد و دو تا لامپ ایستاده بلند، اتاق را با نور زرد تندی روشن کردند و آن دو پنجره باشکوه در سیاهی فرو رفتند.
اکنون میتوانستم تصویر خودم را در شیشهها ببینم: بیحرکت و بیتفاوت، زانوهایم به هم چسبیده بودند. این زن دیگر کیست؟
این، آن زنی که پیشتر بودم نیست. چشمهایش همچنان آبیرنگ است، اما غمگینتر، صورتی تقریباً گرد و رنگپریده، اما لاغرتر از قبل. هنوز هم موطلایی و بسیار زیباست - اما رنگپریده و آبرفته؛ زنی سیوسه ساله که همه طراوت زمان دختریاش خیلی وقت میشود که از بین رفته است.
و لباسهایش؟
شلوار جینی که پارسال مد بود. چکمههایی که پارسال مد بود، ژاکت پشمی لیلاکِ نسبتاً زیبا ولی کهنه، نخنما شده از شستنهای زیاد. در آینه اخمی به خودم کردم. باید با لباس رسمیتری میآمدم. اما چرا باید با لباس رسمیتر میآمدم؟ ما فقط داریم وکیلی را ملاقات میکنیم و زندگیمان را بهطور کامل تغییر میدهیم.
صدای زمزمه ترافیک از بیرون به گوش میرسد؛ مانند صدای عمیق اما آزاردهنده نفس کشیدن همسری که به خوابی عمیق فرو رفته است. از خودم میپرسم که آیا قرار است دلم برای صدای ترافیک لندن تنگ شود؟ صدای اطمینانبخش امواج رادیو و تلویزیون همیشگی آن، مانند صدای برنامهای که روی گوشیات نصب میکنی تا به کمکش بخوابی، آن هم با تقلید از صدای بیوقفه جریان خون در رحم، و صدای تپش قلب مادر از دوردست است.
دوقلوهایم، وقتی نوک بینیهای خود را به شکمم میمالیدند، آن صدا را در درونم شنیدهاند. به خاطر دارم که آنان را در دومین سونوگرافی دیدم. شبیه نشانههای اشرافی سر آرنج کت بودند؛ شبیه و مخالف. اسبی شاخدار و اسبی شاخدار.
وصیتکننده، اجراکننده، ارثبرنده، تصدیقکننده.
اندرو واکر طوری ما را مخاطب قرار داده که گویا اینجا اتاق سخنرانی و او استادی است که تا اندازهای از دانشجویانش ناامید شده است.
کودکان بهجامانده، مرده، به ارث گذاشته شده، نجاتیافته.
همسرم، آنگس، آهی میکشد، آهی از سر صبری سرکوبشده. من معنی آن آه را میدانم. حوصله او سر رفته، یا شاید هم عصبی شده است و من این را درک میکنم؛ اما من با وکیل نیز همدردی میکنم. برای او نیز این کار نباید آسان باشد. روبهرو شدن با پدری پرخاشگر و مادری که هنوز سوگواری میکند و، در عین حال، باید مشکل ارثیه را نیز حل کند. ما حتماً از آن موردهای سخت هستیم. پس شاید حرف زدنِ با احتیاط، آرام و با دقتِ او راهی برای فاصله گرفتن و حل کردن مسائل سخت و دشوار است. شاید معادل قانونی کاردرمانی پزشکی باشد. غده اثنی عشری و غشامایی جدا شده، منجر شونده به التهاب صفاق کشنده کودکان.
حجم
۳۰۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۳۰۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
نظرات کاربران
معلومه نویسنده توانایی هست. وقتی میگه ”زوجی هستیم در جلسه حل اختلاف زناشویی؛ حسی که خیلی خوب با آن آشنا هستم.” با همون جمله بعد از نقطهویرگول، این اطلاعات رو بهت منتقل میکنه که این زوج، چند ساله باهم اختلاف
پایانی غافلگیرکننده داشت .دوست داشتم داستانش رو هرچند که حال ادم گرفته میشد از این حجم غم و غصه ی یه بچه ۷ ساله و خانواده ای که رو به فروپاشیه.
کتاب خوبی بود. جایی که آدم احساس میکرد گره داستان باز شده و از حقایق خبردار شده، بازم گرههای جدید میاد و پایانش غیرقابل پیش بینیه تفاوتش با عموم کتابهای ترسناک اینه که ترسهای عادی و روزمره ما رو به نمایش
اول: طاقچه عزیز یکی از قلها در سانحه رانندگی فوت نشده بلکه از بالکن سقوط کرده. لطفا در قسمت معرفی کتاب تصحیح کنید. دوم: داستان جالب و غافلگیر کننده ای داره. فقط ترجمه کمی ایراد داره. به نظرم در متن اصلی کتاب
به نظرم اینکه در ادامه ناگهانی غافلگیر میشی و وقتی فکر میکنی همه چیزو فهمیدی چیزهای جدیدی دستگیرت میشه ،برام جالب بود...حتی پایانش رو هم نمیتونستی حدس بزنی چی میشه ... درکل به نظرم برای یه بار خوندن ارزشش رو داره
اگه از داستانهای معمایی خوشتون میاد میتونه براتون جالب باشه بخصوص که آخرش غافلگیر میشید
اولش که شروع کردم به نظرم موضوع جالب و متفاوتی اومد اما در ادامه بسیار کسل کننده شد،انگار مثلا کسی بخواد با پارچه ای که به اندازه ی یک بلوز ه،پیراهن بدوزه!! نویسنده به جای اینکه به اصل موضوع بپردازه،صرفا برای
کتاب معمایی جالبی بود از اولش یه سوال و شک هایی تو ذهن آدم ایجاد میکرد که همش با همون درگیر باشی آخرش یکم عجیب بود واسم قضیه موها لای انگشتارو نفهمیدم کسی میدونه بگه :)))) درکل ارزش خوندن داره.
بنظرم داستان جذابی داشت و پایانش دارک بود برای من واقعا هیجان انگیز بود و از خوندنش لذت بردم
نکته اول که اگه بخاطر ژانر ترسناکش میخواید بخونید که الکی نوشتن ترسناک نکته دوم اینکه ترجمهش واقعا یه جوریه، یه جاش لفظیه یه جاش ادبیه، خیلی قر و قاطیه در کل به کسی پیشنهاد نمیکنم، داستان جالبی هم نداشت، قشنگ از