دانلود و خرید کتاب دوقلوهای یخی اس. کی. ترماین ترجمه سارا پیرعلی
تصویر جلد کتاب دوقلوهای یخی

کتاب دوقلوهای یخی

انتشارات:نشر البرز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۷۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دوقلوهای یخی

کتاب دوقلوهای یخی داستانی از اس. کی. ترماین است که با ترجمه سارا پیرعلی می‌خوانید. این داستان که در ژانر وحشت قرار دارد از خانواده‌ای می‌گوید که یکی از دخترهای دوقلویشان را در سانحه رانندگی از دست داده‌اند. اما دختر دیگرشان، اصرار دارد که هویت او را اشتباه گرفته‌اند.

دوقلوهای یخی بعد از انتشارش به سرعت در فهرست پرفروش‌های نشریه ساندی تایمز (The Sunday Times) و کشورهای آمریکا و اروپا، آلمان، هلند، فنلاند، دانمارک، کره‌جنوبی و برزیل قرار گرفت.

درباره کتاب دوقلوهای یخی

اس. کی. ترماین بعد از نوشتن این کتاب، به سرعت نام خود را به عنوان یکی از نویسندگان توانای ژانر وحشت مطرح کرد. این داستان اولین بار در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. 

انگس و سارا، زوج جوانی هستند که یکی از دخترهای دوقلویشان را در یک سانحه رانندگی از دست دادند. آن‌ها بعد از این تصادف تصمیم گرفتند تا به جزیره کوچکی در اسکاتلند بروند تا شاید بتوانند زندگی خود را سر و سامان بدهند و تکه‌های از هم پاشیده‌ زندگی را دوباره بهم بچسبانند. اما این شروع دوباره با فروپاشی بزرگ دیگری همراه است. دختر دیگرشان، کریستی، اصرار دارد که هویت او را اشتباه گرفته‌اند و او، لیدیا است.

زمستان فرارسیده و انگس برای اینکه به کارهایش رسیدگی کند، ناچار است مدتی سارا و دخترشان را تنها بگذارد. سارا که در احساس تنهایی و انزوایی عمیق فرو می‌رود، با دخترش هم دچار مشکل می‌شود، چون او مدام بر حرف خودش اصرار می‌کند... سارا می‌خواهد بفهمد که در آن روز، واقعا چه اتفاقی افتاده است. 

دوقلوهای یخی موفق شد تا برای جایزه بهترین کتاب وحشت گودریدز نامزد شود.

کتاب دوقلوهای یخی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

دوقلوهای یخی، داستانی جذاب است که توجه تمام علاقه‌مندان به داستان‌های ژانر وحشت را به خود جلب می‌کند. 

درباره  اس. کی. ترماین

اس. کی. ترماین، نویسنده پرفروش انگلیسی است. آثار او و سفرنامه‌هایش که همیشه در فهرست کتاب‌های پرفروش قرار دارند، جوایز ادبی بسیاری را هم برای او به ارمغان آورده‌اند. او در حال حاضر در لندن زندگی می‌کند و برای نشریه‌ها و روزنامه‌های مختلف سراسر دنیا می‌نویسد.

بخشی از کتاب دوقلوهای یخی

صندلی‌هایمان دقیقاً به فاصله دو یاردی روبه‌روی میزی بزرگ قرار داده شده است، گویا ما زوجی هستیم در جلسه حل اختلاف زناشویی؛ حسی که خیلی خوب با آن آشنا هستم. اتاق را یک جفت پنجره ارسی شیشه‌ای بلند و بدون پرده که مال قرن هجدهم است زیر سلطه خود درآورده: مانند تابلویی دوقلو از آسمان تیره‌وتار لندن.

همسرم می‌پرسد: «می‌شود کمی نور به داخل بیاید؟» اندرو واکر، وکیل جوان، سرش را، شاید به نشانه ناراحتی، از روی کاغذهایش بلند می‌کند.

می‌گوید: «البته. من معذرت می‌خوام.» به سمت کلیدی که پشت سرش بود دولا شد و دو تا لامپ ایستاده بلند، اتاق را با نور زرد تندی روشن کردند و آن دو پنجره باشکوه در سیاهی فرو رفتند.

اکنون می‌توانستم تصویر خودم را در شیشه‌ها ببینم: بی‌حرکت و بی‌تفاوت، زانوهایم به هم چسبیده بودند. این زن دیگر کیست؟

این، آن زنی که پیشتر بودم نیست. چشم‌هایش همچنان آبی‌رنگ است، اما غمگین‌تر، صورتی تقریباً گرد و رنگ‌پریده، اما لاغرتر از قبل. هنوز هم موطلایی و بسیار زیباست - اما رنگ‌پریده و آب‌رفته؛ زنی سی‌وسه ساله که همه طراوت زمان دختری‌اش خیلی وقت می‌شود که از بین رفته است.

و لباس‌هایش؟

شلوار جینی که پارسال مد بود. چکمه‌هایی که پارسال مد بود، ژاکت پشمی لیلاکِ نسبتاً زیبا ولی کهنه، نخ‌نما شده از شستن‌های زیاد. در آینه اخمی به خودم کردم. باید با لباس رسمی‌تری می‌آمدم. اما چرا باید با لباس رسمی‌تر می‌آمدم؟ ما فقط داریم وکیلی را ملاقات می‌کنیم و زندگی‌مان را به‌طور کامل تغییر می‌دهیم.

صدای زمزمه ترافیک از بیرون به گوش می‌رسد؛ مانند صدای عمیق اما آزاردهنده نفس کشیدن همسری که به خوابی عمیق فرو رفته است. از خودم می‌پرسم که آیا قرار است دلم برای صدای ترافیک لندن تنگ شود؟ صدای اطمینان‌بخش امواج رادیو و تلویزیون همیشگی آن، مانند صدای برنامه‌ای که روی گوشی‌ات نصب می‌کنی تا به کمکش بخوابی، آن هم با تقلید از صدای بی‌وقفه جریان خون در رحم، و صدای تپش قلب مادر از دوردست است.

دوقلوهایم، وقتی نوک بینی‌های خود را به شکمم می‌مالیدند، آن صدا را در درونم شنیده‌اند. به خاطر دارم که آنان را در دومین سونوگرافی دیدم. شبیه نشانه‌های اشرافی سر آرنج کت بودند؛ شبیه و مخالف. اسبی شاخ‌دار و اسبی شاخ‌دار.

وصیت‌کننده، اجراکننده، ارث‌برنده، تصدیق‌کننده.

اندرو واکر طوری ما را مخاطب قرار داده که گویا اینجا اتاق سخنرانی و او استادی است که تا اندازه‌ای از دانشجویانش ناامید شده است.

کودکان به‌جامانده، مرده، به ارث گذاشته شده، نجات‌یافته.

همسرم، آنگس، آهی می‌کشد، آهی از سر صبری سرکوب‌شده. من معنی آن آه را می‌دانم. حوصله او سر رفته، یا شاید هم عصبی شده است و من این را درک می‌کنم؛ اما من با وکیل نیز همدردی می‌کنم. برای او نیز این کار نباید آسان باشد. روبه‌رو شدن با پدری پرخاشگر و مادری که هنوز سوگواری می‌کند و، در عین حال، باید مشکل ارثیه را نیز حل کند. ما حتماً از آن موردهای سخت هستیم. پس شاید حرف زدنِ با احتیاط، آرام و با دقتِ او راهی برای فاصله گرفتن و حل کردن مسائل سخت و دشوار است. شاید معادل قانونی کاردرمانی پزشکی باشد. غده اثنی عشری و غشامایی جدا شده، منجر شونده به التهاب صفاق کشنده کودکان.

کتیبه سپید
۱۴۰۰/۰۱/۲۵

معلومه نویسنده توانایی هست. وقتی میگه ”زوجی هستیم در جلسه حل اختلاف زناشویی؛ حسی که خیلی خوب با آن آشنا هستم.” با همون جمله بعد از نقطه‌ویرگول، این اطلاعات رو بهت منتقل می‌کنه که این زوج، چند ساله باهم اختلاف

- بیشتر
ساجده
۱۴۰۰/۰۹/۲۳

پایانی غافلگیرکننده داشت .دوست داشتم داستانش رو هرچند که حال ادم گرفته میشد از این حجم غم و غصه ی یه بچه ۷ ساله و خانواده ای که رو به فروپاشیه.

علیرضا خانی زارع
۱۴۰۰/۰۸/۱۰

کتاب خوبی بود. جایی که آدم احساس میکرد گره داستان باز شده و از حقایق خبردار شده، بازم گره‌های جدید میاد و پایانش غیرقابل پیش بینیه تفاوتش با عموم کتاب‌های ترسناک اینه که ترس‌های عادی و روزمره ما رو به نمایش

- بیشتر
reyhaneh
۱۴۰۲/۰۱/۳۱

اول: طاقچه عزیز یکی از قلها در سانحه رانندگی فوت نشده بلکه از بالکن سقوط کرده. لطفا در قسمت معرفی کتاب تصحیح کنید. دوم: داستان جالب و غافلگیر کننده ای داره. فقط ترجمه کمی ایراد داره. به نظرم در متن اصلی کتاب

- بیشتر
fatemeh
۱۴۰۰/۱۲/۱۳

به نظرم اینکه در ادامه ناگهانی غافلگیر میشی و وقتی فکر میکنی همه چیزو فهمیدی چیزهای جدیدی دستگیرت میشه ،برام جالب بود...حتی پایانش رو هم نمیتونستی حدس بزنی چی میشه ... درکل به نظرم برای یه بار خوندن ارزشش رو داره

- بیشتر
کاربر ۱۴۲۰۶۰۹
۱۴۰۱/۰۸/۰۲

اگه از داستانهای معمایی خوشتون میاد میتونه براتون جالب باشه بخصوص که آخرش غافلگیر میشید

نیومون
۱۴۰۱/۰۶/۳۱

نکته اول که اگه بخاطر ژانر ترسناکش میخواید بخونید که الکی نوشتن ترسناک نکته دوم اینکه ترجمه‌ش واقعا یه جوریه، یه جاش لفظیه یه جاش ادبیه، خیلی قر و قاطیه در کل به کسی پیشنهاد نمیکنم، داستان جالبی هم نداشت، قشنگ از

- بیشتر
Ahooz94
۱۴۰۱/۱۱/۱۱

کتاب معمایی جالبی بود از اولش یه سوال و شک هایی تو ذهن آدم ایجاد میکرد که همش با همون درگیر باشی آخرش یکم عجیب بود واسم قضیه موها لای انگشتارو نفهمیدم کسی میدونه بگه :)))) درکل ارزش خوندن داره.

ماتیلدا
۱۴۰۱/۰۷/۱۱

بنظرم داستان جذابی داشت و پایانش دارک بود برای من واقعا هیجان انگیز بود و از خوندنش لذت بردم

انوشه
۱۴۰۱/۰۶/۱۸

واقعا عالی بود

«مرگ خودم نیست که تحمل‌ناپذیر است. مرگ اطرافیانم است که ناراحت‌کننده است. چون عاشق آنان هستم. و بخشی از من هم همراه با آنان می‌میرد. بنابراین، دوست داشتن یک جور خودکشی است.»
نیتا
زنی سی‌وسه ساله که همهٔ طراوت زمان دختری‌اش خیلی وقت می‌شود که از بین رفته است.
آلیس در سرزمین نجایب
گاهی سکوت، خود گفتن همهٔ حرف‌هاست.
یك رهگذر
خاطره‌ها آن‌قدر قوی هستند که دارند مرا فلج می‌کنند.
یك رهگذر
گاهی اوضاع آن‌طور که تصور کرده‌ای نیست، گاهی چیزی که تصور می‌کردی واقعیت دارد، اصلاً وجود خارجی ندارد.
یك رهگذر
«ما با خود چیزی به این دنیا نیاورده‌ایم و آشکار است که چیزی نیز با خود نمی‌توانیم بیرون ببریم. همه را خدا داده است و خدا نیز می‌گیرد.»
hamtaf
«مرگ خودم نیست که تحمل‌ناپذیر است. مرگ اطرافیانم است که ناراحت‌کننده است. چون عاشق آنان هستم. و بخشی از من هم همراه با آنان می‌میرد. بنابراین، دوست داشتن یک جور خودکشی است.»
یك رهگذر
«مرگ خودم نیست که تحمل‌ناپذیر است. مرگ اطرافیانم است که ناراحت‌کننده است. چون عاشق آنان هستم. و بخشی از من هم همراه با آنان می‌میرد. بنابراین، دوست داشتن یک جور خودکشی است.»
paniz moradinejad
عشق یک‌جور خودکشی است. خودت را نابود می‌کنی. خودت را تسلیم می‌کنی. اگر به راستی عاشق باشی، خودت چیزی را در درون خودت و به خواست خودت می‌کشی.
یك رهگذر
من به دنبال یک رویا هستم. الان، همین حالا و این لحظه این همان چیزی است که می‌خواهم. چون واقعیت، الان، خیلی دردناک است.
یك رهگذر
همهٔ عشق‌ها یک جور خودکشی هستند.
Book-Lover:))))
یک بار در تحقیقی خواندم که جابه‌جایی خانه می‌تواند به اندازهٔ طلاق یا مرگ پدر و مادر تکان‌دهنده و دلخراش باشد.
nina61
«مرگ خودم نیست که تحمل‌ناپذیر است. مرگ اطرافیانم است که ناراحت‌کننده است. چون عاشق آنان هستم. و بخشی از من هم همراه با آنان می‌میرد. بنابراین، دوست داشتن یک جور خودکشی است.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
بگوید بله، درست است. بقیه اشتباه می‌کنند. چرا به تو اهمیت نمی‌دهند؟ هر آنچه تو می‌گویی حقیقت محض است. مرگ کسانی که دوستشان داریم، خیلی بدتر از مرگ خودمان است. و بله. عشق یک‌جور خودکشی است. خودت را نابود می‌کنی. خودت را تسلیم می‌کنی. اگر به راستی عاشق باشی، خودت چیزی را در درون خودت و به خواست خودت می‌کشی.
valencia
چقدر راحت همه چیز عوض می‌شود. اگر آن زمان ما در کنار میزهایی دیگر نشسته و یا به کافه‌ای دیگر رفته بودیم، اکنون زندگی من به چه شکلی بود؟ ولی ما آن میز، آن شب، و آن کافه را انتخاب کرده بودیم
Yasaman Mozhdehbakhsh
من لیدیام، نه کریستی. کریستی مرده. یکی از ما مرده. ما مرده‌ایم. من زنده‌ام. من لیدیام. چطور می‌توانی اشتباه کنی مامان؟ چطور این کار را کردی؟ چطور؟
کاربر ۵۴۵۴۱۲۲
«کمی به من ارزانی دار، تا شاید کمی قدرتم را به دست بیاورم. پیش از آنکه اینجا را ترک کنم. پیش از آنکه از نگاه‌ها دور شوم.»
صفا

حجم

۳۰۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

حجم

۳۰۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

قیمت:
۴۶,۰۰۰
تومان