دانلود و خرید کتاب کسی که می شناسیم شاری لاپنا ترجمه فرانک سالاری
تصویر جلد کتاب کسی که می شناسیم

کتاب کسی که می شناسیم

نویسنده:شاری لاپنا
انتشارات:نشر البرز
امتیاز:
۳.۸از ۸۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کسی که می شناسیم

کتاب کسی که می شناسیم جدیدترین داستان شاری لاپنا، نویسنده رمان‌های جنایی و پررمز و راز است که با ترجمه فرانک سالاری می‌خوانید. این کتاب داستان محله‌ای را روایت می‌کند که با یک قتل روبه‌رو می‌شود و اسراری که اگر لو بروند، زندگی صاحبانشان را برای همیشه نابود می‌کنند...

درباره کتاب کسی که می شناسیم

کسی که می شناسیم داستانی است که در یکی از محله‌های اطراف نیویورک رخ می‌دهد. یک نوجوان بی اجازه به خانه همسایه‌ها سرک می‌کشد، کامپیوترهایشان را زیرورو می‌کند و از رازهای اهل محل باخبر می‌شود. بدتر از همه اینکه ممکن است این رازها را با دیگران به اشتراک بگذارد. حالا همه دوست دارند بدانند این نوجوان که این چنین بی‌پروا زندگی‌هایشان را بهم ریخته است کیست؟ آذم‌ها حاضرند برای حفظ رازهایشان چه قدم‌هایی بردارند و تا کجا پیش بروند؟

کم‌کم اتفاق‌های عجیب و غریب بیشتری رخ می‌دهد. نامه‌های بی‌نام و نشان به همسایه‌ها فرستاده می‌شود. مردم که هنوز نتوانسته‌اند این موضوع را هضم کنند ناگهان با یک جسد روبه‌رو می‌شوند. جسد زنی که به قتل رسیده است. حالا سوالاتی بی جواب بیشتری ذهن مردم را به خود مشغول کرده است: چه کسی او را کشت؟ چه کسی راز این قتل را به یدک می‌کشد؟ ساکنان محله حاضرند چه اقداماتی برای حفظ اسرارشان انجام دهند؟ 

کتاب کسی که می شناسیم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

کسی که می شناسیم داستانی است برای همه آن‌هایی که به داستان‌های جنایی علاقه دارند و از کلنجار رفتن برای باز کردن گره‌های داستانی لذت می‌برند. 

درباره شاری لاپنا

شاری لاپنا، نویسنده کانادایی است که رمان‌های جنایی و پلیسی می‌نویسد. او را بیشتر به خاطر نوشتن کتاب زن همسایه می‌شناسند؛ اثری که هم در کانادا و هم در سایر کشورهای دنیا بسیار موفق بود. شاری لاپنا پیش از اینکه به نوشتن روی بیاورد، وکیل و معلم زبان انگلیسی بود.

اولین داستانش را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد و تحسین منتقدان را متوجه خود کرد. بسیاری کتاب‌های او را همسنگ و هم رده آثار پائولا هاوکیز، نویسنده رمان مشهور دختری در قطار، می‌دانند. از میان کتاب‌های او می‌توان به زن همسایه که با نام زوج همسایه هم ترجمه شده است، غریبه‌ای در خانه، مهمان ناخوانده  و کسی که می شناسیم اشاره کرد.

بخشی از کتاب کسی که می شناسیم

مرد سرش را تکان داد و عصبی خندید: «خیلی ترسیده بودم. کسی انتظار نداره ماشین زیر آب ببینه.» به آنها نگاهی کرد و ادامه داد: «فکر می‌کنید کسی داخلشه؟»

وب گفت: «ما هم برای همین اینجاییم. ببینیم چی می‌شه.»

او رویش را از پیرمرد برگرداند و به دریاچه نگاه کرد. در همان لحظه غواصی روی آب آمد و به ساحل نگاه کرد. سرش را به‌نشانهٔ منفی تکان داد.

وب پرسید: «جوابتون رو گرفتید.»

اما این جوابی نیست که خودش انتظارش را دارد. اگر کسی داخل ماشین نیست پس چطور داخل آب افتاده است؟ رانندهٔ آن چه کسی بوده است؟ شاید کسی آن را داخل آب هل داده است.

موئن هم در کنارش در حال فکر کردن است.

به چند دلیل ممکن است کسی داخل ماشین نباشد. شاید راننده‌اش توانسته از آب بیرون بیاید و چون مست بوده جرئت نکرده به پلیس گزارش بدهد؟ شاید ماشین دزدی‌ست. آنها ماشین را از آب بیرون می‌کشند و بعد از روی پلاک به گواهینامهٔ راننده می‌رسند و اطلاعاتی را به‌دست می‌آورند.

موئن در سکوت تمامی احتمالات را بررسی کرد.

وب رو به برایان گفت: «ممنون از کمکی که کردید.» و بعد به‌سمت دریاچه رفت و موئن هم به‌دنبالش راه افتاد. پیرمرد را بدون پاسخ رها کردند.

الان غواص به ساحل رسیده است. مأمورهای نیروی دریایی هم ایستاده‌اند. وظیفهٔ آنهاست که ماشین را از زیر آب بیرون بیاورند. بارها این کار را انجام داده‌اند. دومین غواص همچنان زیر آب است. دارد کابل را به ماشین وصل می‌کند که آن را بالا بکشند.

غواص ماسک روی صورتش را برداشت و گفت: «یه خودروی چهارسیلندر. همهٔ پنجره‌هاش باز بودن.» مکثی کرد و ادامه داد: «احتمالاً عمداً غرقش کرده‌ن.»

وب لب پایینی‌اش را گاز گرفت و گفت: «به نظرت چه مدته که توی آب؟»

«فکر کنم حدود دو هفته‌ای بشه.»

«باشه. ممنون. حالا بیاریدش بالا.»

آنها عقب ایستادند تا کارشناس‌ها کارشان را انجام بدهند. وب و موئن در سکوت به یکدیگر نگاه کردند.

بالاخره صدای شلپ‌شلپ آب درآمد و ماشین را بیرون کشیدند. چند متریِ بالای آب رسید تا توانستند آن را ببینند. آب از در و پنجرهٔ ماشین بیرون می‌ریزد. ماشین به کابلی که به آن وصل کردند آویزان است.

ماشین کمی تلوتلو خورد و بالاخره آن را روی ساحل گذاشتند. هنوز هم از آن آب می‌چکد. وب مراقب کفش‌هایش است. او با دقت به ماشین نزدیک شد. همان‌طور که غواص گفته بود یک تویوتا کمری جدید است. همهٔ پنجره‌هایش باز است. وب به صندلی جلو نگاهی کرد. زیر صندلی راننده یک کیف زنانه است. به عقب نگاه کرد و یک کیف سفری کوچک هم روی صندلی عقب پیدا کرد. ماشین بوی خزه‌های کف دریاچه را می‌دهد. سرش را بیرون آورد و به عقب ماشین رفت. پلاک نیویورک است. به موئن گفت: «این پلاک رو استعلام کن.» او هم سرش را تکان داد و شمارهٔ پلاک را از مرکز استعلام کرد. چرخ کاملی دور ماشین زدند و دوباره در عقب ماشین ایستادند. زمان باز کردن صندوق‌عقب است. وب حس بدی داشت. برگشت و دوباره به همان مردی نگاه کرد که برای اولین بار ماشین را پیدا کرده است. او نزدیک نیامد.

وب دستور داد که بازش کنند: «خب بازش کنید.»

یکی از اعضای گروه با یک میلهٔ اهرم در را باز کرد. در باز شد و همه داخل آن سرک کشیدند.

یک زن داخلش است. به پشت خوابیده و پاهایش به یک سمت بسته شده؛ شلوار جین و بلوز تنش است. زنی سفیدپوست حدوداً بیست‌ونه ساله با موهای بلند قهوه‌ای.

وب به انگشتر ازدواج و حلقهٔ الماس نامزدی‌اش نگاه کرد. معلوم است وحشیانه او را کتک زده‌اند. رنگش پریده است و آن چشمی که سالم باقی مانده هم باز و گشاد است. انگار لحظهٔ آخر درخواست کمک داشته است. زن زیبایی بوده است.

وب گفت: «خدای من.»

shayestehbanoo
۱۴۰۰/۱۱/۰۸

اکر بخوام بهترین کتاب شاری لاپنا رو معرفی کنم قطعا این کتابه … همه رازی دارند! این تفکر رالی بود … رالی۱۶ ساله ای که عاشق هک کامپیوتر ها بود و با هک کردن یواشکی کامپیوتر همسایه ها اینکار رو تمرین میکرد

- بیشتر
محمدحسین
۱۴۰۱/۱۱/۲۴

به نظر من اصلاً جذاب و هیجان‌انگیز نبود. داستان‌پردازیش شدیداً غیرقابل‌باور بود. چون به هیچ وجه امکان نداره این همه احتمال تو یه زمان و مکان کنار هم قرار بگیره و چنین حادثه‌ای رو رقم بزنه. نقطه ضعف دیگه‌ی نویسنده

- بیشتر
atefe
۱۴۰۰/۱۱/۱۰

کتاب خوبیه این دومین کتابیه که از لاپنا میخونم مهمان ناخوانده خیلی جذاب‌تر بود ولی این هم به نسبت خوب بود هرچند کمی تکراری بود مسائل بررسی شده در کتاب

Pegah
۱۴۰۰/۰۵/۱۱

بنظرم این کتاب خیلی عالیه من ۱۳ سالم عه ولی موضوعات پلیسی و جنایی و مخصوصا اکشن رو خیلی دوست دارم. این کتابو به همه کسایی که موهات جنایی و اکشن رو دوست دارن توصیه میکنم

fatemeh
۱۴۰۱/۰۸/۱۱

کتابی معمایی و جنایی پردازش داستان خوب بود ولی یه جاهایی قابل پیش بینی بود ترجمه و ویراستاری هم قابل قبول بود

لیلا
۱۴۰۱/۱۰/۱۱

جالب نبود نحوه نگارش یا ترجمه بد بود و فعل ماضی و مضارع در یک جمله همزمان بود قاتل قابل حدس زدن بود این حجم از خیانت و ارتباطات چندگانه شبیه فیلم ترکی بود اصلا راضی ام نکرد

کافه کتاب
۱۴۰۱/۰۵/۰۴

این کتاب اونقدری هیجان دارد که وقتی شروع کردید دیگه زمین نمی گذارید

hamtaf
۱۴۰۰/۱۱/۱۰

یک محله خوب با چند خانواده میانسال که ... با قتل یک زن زیبای تازه وارد! دچار تنش می شود. مقتول زنی زیبا و البته بی عفت است که همراه همسرش جزو جدیدترین ساکنان این محله بوده. به نظر من، ماجراها

- بیشتر
fateme
۱۴۰۲/۰۲/۲۴

اولین کتاب از این نویسنده است که خوندم، متنی ساده و واضح داره گیج کننده نیست معمایی و رازهایی که هر چی ادامه پیدا میکنه بیشتر و بیشتر میشن، ازخوندنش و پایان بندی بسیار خوشم اومد و حتما کتاب‌های دیگه

- بیشتر
مامان زیبا
۱۴۰۰/۰۸/۱۷

داستان در مورد یک قتل هست قتل یک خانوم...که انگار کسی زیاد دوسش نداره یا وجهه خوبی نداره و اینا...نویسنده میخواسته تعلیق ایجاد کنه ولی خب خیلی نتونسته درست عمل کنه و تقریبا معلومه که قاتل کیه و انگیزه اش

- بیشتر
نمی‌خوام با خراب کردن زندگی یکی دیگه زندگی خودم رو نجات بدم.
zohreh
مردم ناگهانی زیر همه‌چی می‌زنن. آدم تعجب می‌کنه.
zohreh
حس پیچیده‌ای‌ست؛ هم دوستش دارد و هم خسته شده است.
نیومون
رالی تازگی‌ها فهمیده است هرکسی رازی دارد. بعضی از مردم این رازها را در کامپیوتر خود نگه می‌دارند.
sogand
شانزده‌سالگی بدترین دوران است و پسرها مادرها را در این سن می‌کُشند. به هجده یا نوزده‌سالگی که برسند بزرگ‌تر می‌شوند؛ شخصیت بهتری پیدا می‌کنند؛ بهتر رفتار می‌کنند و مسئولیت‌پذیرتر می‌شوند.
hamtaf
خوب اعتماد بین دو نفر همین است. دیگر به این جزئیات دقت نمی‌کنی. آنها را زیر سؤال نمی‌بری. چون دلیلی برای عدم اعتماد نمی‌بینی.
فروغ
این یک حقیقت است که هر مادری برای حمایت از فرزندش هر کاری می‌کند.
استودیوس
مردم ناگهانی زیر همه‌چی می‌زنن. آدم تعجب می‌کنه.
نیومون
«اون‌جوری که فکر می‌کنیم پیش نمی‌ره، درسته؟»
sogand
«آدم که نباید حتماً مشکل روانی داشته باشه تا به یه درمانگر مراجعه کنه.»
zohreh
با خودش فکر کرد چقدر پدر و مادر بودن کار پراسترس و پُرفشاری‌ست. نگاهی به پسرش انداخت که روی صندلی بغل او نشسته است. تو همهٔ تلاشت را می‌کنی اما به‌محض اینکه بزرگ می‌شوند واقعاً چه کنترلی روی آنها داری؟ نمی‌دانی در سرشان چه می‌گذرد یا قرار است چه‌کار کنند.
zohreh
واقعاً امروزه چطور می‌شود فرزندان را تربیت کرد وقتی خبرهای بدی دربارهٔ افراد صاحب‌منصب پخش می‌شود؟ هیچ‌کس درست رفتار نمی‌کند یا برای محدودیت‌ها احترام قائل نیستند.
zohreh
حس پیچیده‌ای‌ست؛ هم دوستش دارد و هم خسته شده است.
zohreh
با خودش فکر کرد چقدر پدر و مادر بودن کار پراسترس و پُرفشاری‌ست. نگاهی به پسرش انداخت که روی صندلی بغل او نشسته است. تو همهٔ تلاشت را می‌کنی اما به‌محض اینکه بزرگ می‌شوند واقعاً چه کنترلی روی آنها داری؟
شادی دانشمندی
واقعاً امروزه چطور می‌شود فرزندان را تربیت کرد وقتی خبرهای بدی دربارهٔ افراد صاحب‌منصب پخش می‌شود؟ هیچ‌کس درست رفتار نمی‌کند یا برای محدودیت‌ها احترام قائل نیستند.
شادی دانشمندی
واقعاً امروزه چطور می‌شود فرزندان را تربیت کرد وقتی خبرهای بدی دربارهٔ افراد صاحب‌منصب پخش می‌شود؟ هیچ‌کس درست رفتار نمی‌کند یا برای محدودیت‌ها احترام قائل نیستند.
شادی دانشمندی
خوب اعتماد بین دو نفر همین است. دیگر به این جزئیات دقت نمی‌کنی. آنها را زیر سؤال نمی‌بری. چون دلیلی برای عدم اعتماد نمی‌بینی. حالا آرزو می‌کرد ای‌کاش کمتر اعتماد می‌کرد و بیشتر مراقب زندگی‌اش بود.
کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
نمی‌داند چه ساعتی به خانه رسیده است. خوب اعتماد بین دو نفر همین است. دیگر به این جزئیات دقت نمی‌کنی. آنها را زیر سؤال نمی‌بری. چون دلیلی برای عدم اعتماد نمی‌بینی. حالا آرزو می‌کرد ای‌کاش کمتر اعتماد می‌کرد و بیشتر مراقب زندگی‌اش بود.
کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
باید بیاموزد بدون او چطور زندگی کند.
نیومون
خوب اعتماد بین دو نفر همین است. دیگر به این جزئیات دقت نمی‌کنی. آنها را زیر سؤال نمی‌بری. چون دلیلی برای عدم اعتماد نمی‌بینی. حالا آرزو می‌کرد ای‌کاش کمتر اعتماد می‌کرد و بیشتر مراقب زندگی‌اش بود.
نیومون

حجم

۲۰۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۸ صفحه

حجم

۲۰۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۸ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
تومان