دانلود و خرید کتاب صوتی سامسای عاشق
معرفی کتاب صوتی سامسای عاشق
کتاب صوتی سامسای عاشق اثری از هاروکی موراکامی است که با ترجمه آرزو مختاریان و صدای زیبای رضا عمرانی میشنوید. این داستان به نوعی ادامه دهنده داستان مشهور و محبوب کافکا، مسخ است و امیدبخشی، پویایی و عشق به زندگی در آن موج میزند.
برای درک این داستان، باید داستان مسخ کافکا را خوانده باشید.
درباره کتاب صوتی سامسای عاشق
سامسای عاشق، دنباله داستان مسخ کافکا است. اینبار از یک نویسنده ژاپنی و با این امید که این داستان، رشد، پویایی و تحرک را هدیه کند.
در داستان مسخ، شخصیت اصلی داستان، گرگوار سامسا مسخ میشود و به یک حشره تبدیل میشود. او زندگی ناامیدکننده و غیرقابل تحملی دارد. اما در این داستان، موراکامی سعی کرده است عشق و شور زندگی را به سامسا برگرداند و او را از تنهایی وحشتناکش نجات دهد.
سامسای عاشق حالا دوباره به انسان تبدیل شده است. نمیداند چطور این را میداند اما میداند. حالا او که دوباره به انسان تبدیل شده است، باید زندگی را در پیش گیرد.
بسیاری معتقدند که این داستان مکملی برای داستان مسخ است و برخی دیگر آن را در جناح مقابل آن میدانند، چرا که در برابر داستان کافکا قد علم کرده است.
کتاب صوتی سامسای عاشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
سامسای عاشق را به تمام دوستداران ادبیات داستانی ژاپن پیشنهاد میکنیم. اگر آثار موراکامی را خوانده و دوست داشتید، این داستان را هم حتما گوش کنید.
درباره هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی نویسنده ژاپنی ۱۲ ژانویه ۱۹۴۹ متولد شد. در سال ۱۹۷۸ ازدواج کرد. در رشته هنرهای نمایشی تحصیل کرد و با نوشتهها و داستانهایش، در دنیا معروف شد. او بیشتر در سبک سورئالیسم (فراواقعگرایانه) و رئالیسم جادویی مینویسد اما با هنرمندی در کارش، توانسته است کاری کند که کتابهایش باورپذیر باشند. او مدتی را در پرینستون و کالیفرنیا زندگی کرد و به تدریس در دانشگاه مشغول بود و در سال ۲۰۰۱ به ژاپن بازگشت.
او در دوران کودکی، مثل کوبوآبه، تحت تاثیر فرهنگ غربی و ادبیات روسیه بود و با خواندن آثار فرانتس کافکا، گوستاو فلوبر، چارلز دیکنز، کورت وونهگات، فیودور داستایوفسکی، ریچارد براتیگان و جک کرواک روزهایش را میگذراند. او برای رمانها و داستانهایش که به زبانهای بسیاری هم ترجمه شده و در سراسر دنیا خوانده میشوند، جوایز بسیاری مانند جایزه جهانی فانتزی، جایزه بینالمللی داستان کوتاه فرانک اوکانر، جایزه فرانتس کافکا و جایزه اورشلیم را از آن خود کرده است. بسیاری از منتقدان و دوستداران او معتقدند که او روزی جایزه نوبل ادبی را هم از آن خود میکند.
از میان کتابهای هاروکی موراکامی که به فارسی ترجمه شدهاند میتوان به پینبال، تعقیب گوسفند وحشی، به آواز باد گوش بسپار، جنگل نروژی، رقص رقص رقص، سرگذشت پرنده کوکی، مجموعه داستان اسرارآمیز توکیو، سامسای عاشق و معروفترین کتابش کافکا در کرانه اشاره کرد.
درباره رضا عمرانی
رضا عمرانی، برادر علی عمرانی، بازیگر تئاتر و سینما و گوینده رادیو است. رضا عمرانی در حال حاضر به عنوان مشاور هنری و مدیر تیم تولید شرکت تولید کتاب صوتی ماه آوا فعالیت میکند و بازیگر تئاتر، کارگردان رادیو تئاتر، بازیگر، کارگردان و گوینده رادیو نیز هست.
بخشی از کتاب صوتی سامسای عاشق
از خواب که بیدار شد مسخ شده بود؛ شده بود گرگور سامسا.
به پشت دراز کشیده بود روی تخت و به سقف نگاه میکرد. طول کشید تا چشمهایش به بی نوری عادت کنند. سقف معمولی به نظر میآمد، از آنهایی که هرجایی پیدا میشوند. زمانی، رنگش سفید بوده یا شاید به رنگ سرشیر، ولی به خاطر سالها گرد و خاک، رنگ شیر خراب گرفته بود. تزئینی نداشت؛ نه چیزی. نه حرفی، نه نقلی. از پس نقش اصلیاش برآمده بود، ولی به کار دیگری کار نداشت.
پنجره بلندی یک طرف اتاق بود. طرف چپ او، ولی پردهاش را برداشته و تختههایی ضخیم به قاب پنجره کوبیده بودند. یک وجب یا همین حدود، بین تختههای افقی فاصله بود؛ معلوم نبود از قصد بوده یا نه، آفتاب صبح از میانشان راه باز میکرد و خطهای موازی درخشانی کف زمین میانداخت. چرا این قدر کج سلیقه پنجرهها را کور کرده بودند؟ توفان یا گردبادی نزدیک بود؟ یا برای اینکه جلوی ورود کسی را بگیرند؟ یا جلوی رفتن کسی؟ (شاید او؟)
همچنان درازکش، آهسته سرش را چرخاند و اتاق را از نظر گذراند. اثاثی ندید، مگر تختی که رویش دراز کشیده بود. نه گنجهای، نه میز تحریری، نه صندلیای، نه نقاشیای، نه ساعتی یا آینهای به دیوار. نه چراغی، نوری. فرش و قالیای هم کف اتاق به چشمش نمیخورد. فقط چوبِ لُخت. دیوارها را با کاغذدیواری طرح پیچیدهای پوشانده بودند، ولی چنان کهنه و محو که سر درآوردن از طرحش در آن نور بی رمق غیرممکن بود.
لابد اتاق یک وقتی، اتاق خوابی معمولی بوده، ولی الان، هیچ علامت حیاتی در آن نبود. تنها چیزی که مانده بود تخت او، آن وسط بود. رخت خواب هم نداشت؛ نه ملافه ، نه روتختی، نه بالش. فقط یک تشک از عهد بوق.
سامسا نمی دانست کجاست یا چه باید می کرد. تنها چیزی که میدانست این بود که آدمیزاد شده و اسمش گرگور سامساست. چطور این را میدانست؟ شاید وقتی خواب بوده کسی توی گوشش گفته، ولی قبل اینکه گرگور سامسا بشود که بوده؟ چه بوده؟
زمان
۵۷ دقیقه
حجم
۵۴٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۵۷ دقیقه
حجم
۵۴٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد