دانلود و خرید کتاب صوتی دشت بهشت
معرفی کتاب صوتی دشت بهشت
کتاب صوتی دشت بهشت مجموعه داستانهای جذابی از جان اشتاینبک، است. این کتاب با ترجمه روان مترجم مشهور اسدالله امرایی منتشر شده است. کتاب دشت بهشت را با صدای رضا عمرانی میشنوید.
درباره کتاب دشت بهشت
کتاب دشت بهشت درباره مهاجرینی است که در اطراف کالیفرنیا زندگی میکنند. این مجموعه در سال ۱۹۳۲ منتشر شد و موضوع اصلی داستانهایش مهاجرت و حاشیهنشینی است که با روایاتی آمیخته به طنز سیاه همراه شده است. این کتابی روایتهای جذاب و پرکششی دارد که مخاطب را لحظه به لحظه با خودش همراه میکند. ترجمه روان است و شما از شنیدن کتاب لذت میبرید.
شنیدن کتاب دشت بهشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به ادبیات داستانی و داستانهای کوتاه امریکایی.
درباره جان اشتاینبک
جان ارنست اشتاینبک جونیور ۲۷ فوریه ۱۹۰۲ در کالیفرنیا، آمریکا به دنیا آمد. پدرش خزانهدار و مادرش آموزگار بود. او در دانشگاه در رشته زبان و ادبیات انگلیسی تحصیل کرد. بعد به نیویورک رفت و روزنامهنگاری را آغاز کرد. مدتی بعد به کالیفرنیا بازگشت. در آنجا به کارهای مختلفی مشغول شد که او را با رنج زندگی کارگران آشنا کرد و همین باعث شد تا دربارهی آنان بنویسد. نخستین اثرش جام زرین را در سال ۱۹۲۹ نوشت. نگاه انساندوستانه و دقیق اشتاینبک به جهان پیرامون و چهره رنجکشیده خودش سبب درخشش او در نوشتن آثاری چون موشها و آدمها و خوشههای خشم شد. جان اشتاینبک توانست برای آثارش جایزه نوبل و پولیتزر را ببرد.
او در ۲۰ دسامبر ۱۹۶۸ در ۶۶ سالگی به دلیل بیماری قلبی در نیویورک چشم از جهان فروبست.
اشتاینبک یک نویسنده رئالیست است و رئالیسم سبکی است که پس از آمدن و رفتن انواع سبکهای نویسندگی، همچنان پابرجا است و با قدرت به پیش میرود؛ حتی نوع جادویی آن بر خلاف رمانتیسم با واقعیتها بیگانه نشده و فقط در دنیای خواب و خیال نمیچرخد.
او از آن دسته نویسندگان رئالیست است که واقعی و ملموس نوشتنش چنان محسوس است که خواننده بیشتر مواقع به راحتی خودش را جای قهرمان داستان میبیند و به هیچ وجه با ماجرا بیگانه نمیماند.
بخشی از کتاب دشت بهشت
ساکنان دشت بهشت مزرعهٔ بَتِل را نفرینشده و فرزندانشان آن را جنزده میدانستند. با آنکه خاکی خوب و حاصلخیز داشت و خوب هم آبیاری میشد، کسی رغبت نمیکرد پا به آنجا بگذارد و کسی در خانهٔ آن مزرعه ساکن نمیشد، چون زمین و خانههایی مرتب و محبوب که عرق جبین بر آن ریخته و سرانجام ترک شدهاند همیشه غمبار و ترسناک به نظر میرسند. درختانی که اطراف خانهای متروک روییده باشند مرموزند و سایههایی غریب بر زمین میاندازند.
پنج سالی میشد که ملک قدیمی بَتِل خالی مانده بود. علفهای هرزِ تروتازه و به دور از هراسِ کجبیل، قد درختچه شده بودند. درختان میوهٔ باغش تنومند و پرشاخه و گرهخورده و درهمتنیده بود. با افزایش بارشان، اندازهٔ میوهها کوچکتر میشد. خاربُنها پای درختان روییده بودند و میوههای بادریز را میبلعیدند.
خودِ خانه که بنایی محکم، خوشساخت و دوطبقه داشت روزگاری که سفیدیِ دیوارهایش هنوز رنگ نباخته بود، زیبا و باشکوه مینمود، اما حادثهٔ اخیر باعث شد تحملناپذیر و متروک شود. علفهای هرز از جرز الوارهای ایوان بالا رفتند و دیوارهای هوازده به خاکستری میزد. پسرهای کوچک، عُمّال زمانه، در نبرد روزگار با ساختههای بشر، تمامی پنجرهها را شکسته و هر چه را به درد میخورد با خود برده بودند. پسرها گمان میکنند هر شیء بهدردبخورِ قابل حمل و بیصاحبی را اگر به خانه ببرند، مایهٔ شادمانی میشود و به کاری میآید. پسرها خانه را غارت کردند، چاههایش را با انواع زباله انباشتند و هنگام استعمال پنهانی تنباکوی واقعی در انبار علوفه، انبار را سوزاندند و با خاک یکسان کردند. اهالی دهکده ولگردها را مسبب آتشسوزی میدانستند.
مزرعهٔ رهاشده از درهٔ باریک فاصلهٔ زیادی نداشت. دو طرف آن بهترین و پربارترین مزارعِ دشت بهشت گسترده بود و آن ملک قطعهزمینی پر از علف هرز میان دو قطعه زمینِ کشاورزی مرغوب بود. اهالی دره آنجا را نظرکرده و شوم میدانستند، چون واقعهای هولناک در آن رخ داده و رازی سربهمهر در آن بود.
دو نسل از خانوادهٔ بَتِل در مزرعه زندگی کرده بودند. جورج بَتِل در سال ۱۸۶۳ از ایالت نیویورک علیا در عنفوان جوانی به غرب آمد، درست در سن مشمولی. مادرش به او پول داد مزرعه را بخرد و عمارتی در آن بنا کند. ساخت خانه که به اتمام رسید، جورج بَتِل دنبال مادرش فرستاد تا بیاید و با او زندگی کند. سعی کرد بیاید؛ پیرزن گمان میکرد دنیا در پنجفرسخیِ دهکدهاش به پایان میرسد. جاهای افسانهای را دید، نیویورک و ریو و بوئنوسآیرس. سرانجام در سواحل پاتاگونیا از دنیا رفت و لنگربان کشتی او را با کفنی از جنس کرباس و سه حلقهٔ زنجیر لنگر که لای پاهایش دوخته بود به دریای کبود سپرد، درحالیکه پیرزن وصیت کرده بود در ازدحام گورستان خانوادگیاش دفن شود.
جورج بَتِل به دنبال زنی خوب میگشت که مالومنالی داشته باشد. در سالیناس، با دوشیزه مِرتل کَمِرون آشنا شد، پیردختری سی و پنجساله با مختصری مالومنال. مرتل چون صرعی خفیف داشت، کسی به خواستگاریاش نرفته بود. آن وقتها به صرع "غش" میگفتند و عموماً آن را به غضب خداوند نسبت میدادند. جورج به صرعش اهمیت نداد. میدانست نمیتواند به همهٔ خواستههایش برسد. مرتل زنش شد و برایش پسری زایید و پس از دو بار تلاش برای آتش زدن خانه، در زندانی خصوصی به نام آسایشگاه لیپمان در سنخوزه بستریاش کردند. باقی عمر را به قلابدوزیِ زندگی نمادینِ مسیح با نخ سپری کرد.
زمان
۷ ساعت و ۵۸ دقیقه
حجم
۴۴۶٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۷ ساعت و ۵۸ دقیقه
حجم
۴۴۶٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
دشت بهشت مجموعه ای از داستان های کوتاه جان استاین بک نویسنده پر آوازه آمریکاست ، البته جز کارهای خیلی شاخص این نویسنده نیست . استاین بک نویسنده ای از نسل ناتورالیسم هست که معروف به طبیعت گراها (داروینی) هستند و