دانلود و خرید کتاب صوتی جنون کتاب
معرفی کتاب صوتی جنون کتاب
کتاب صوتی جنون کتاب نوشتهٔ آلیسون هوور بارتلت و ترجمهٔ مجتبی ویسی است. نوتاش نیکنژاد گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و انتشارات ماه آوا آن را منتشر کرده است. این اثر صوتی، داستان واقعی یک کتابدزد، یک کارآگاه و دنیای وسوسههای ادبی آن کتابدزد را دربردارد.
درباره کتاب صوتی جنون کتاب
کتاب صوتی جنون کتاب را میتوان یک روایت نفسگیر دانست که در دنیای عجیبوغریب و ثروتمند کتابهای نایاب میگذرد. در این کتاب با داستان واقعی یک کتابدزد بدنام به نام جان چارلز گیلکی، قربانیهای او و مردی که مصمّم است او را به دام اندازد، آشنا میشوید. این کتابدزد، آدمی است که کتاب جمع میکند و آلیسون هوور نویسندهٔ کتاب صوتی حاضر، بهاینوسیله، وجوه جذابی از دنیای کتابهای نایاب، ذهنیت افراد تبهکار و محدودیتهای کار روزنامهنگار برای ثبت وقایع را به شنوندهٔ خود نشان میدهد.
در خلال روایتهای موجود در کتاب صوتی جنون کتاب، خاطراتی از کاشفان نسخههای خطی، یادداشتها و امضاهایی از نویسندگان بزرگی همچون فلوبر، همینگوی و وولف و… نیز به میان میآید و اصر حاضر را شبیه به داستانهایی میکند که دربارهٔ جویندگان گنج نوشته شده است.
لازم به ذکر است که سرقت کتابهای نادر را حتی گستردهتر از سرقت «هنرهای زیبا» میدانند. جان چارلز گیلکی هم فقط به عشق کتابهاست که دزدی می کند.
شنیدن کتاب صوتی جنون کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران کتابهای زندگینامهای و مستند پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب صوتی جنون کتاب
«حالا خود من در نمایشگاه نیویورک، با فکر این موضوعات توی سرم، گام بر می داشتم. مترصد دیدار برنامه ریزی شده ام با ساندرز در غرفه اش، و حین تماشای دور و اطراف با خودم می گفتم شاید یکی از همین آدم ها گیلکی باشد. نکند آن مرد مسن باشد که چند متر آن طرف تر دم پیشخانی چشمانش از کتابی جلدچرمی به رنگ سرخ آتشی به کتابی دیگر کمابیش با همان شکل و شمایل در رفت و آمد است؟ یا یکی از آن دو مرد کت وشلوارپوش که توی نخ یک کتاب معماری فرانسوی مربوط به قرن نوزدهم رفته اند و در گوشی با هم حرف می زنند؟ برایم سخت بود که بدون ظن و تردید به افراد نگاه کنم اما با کوشش فراوان راه بر تخیلاتم بستم و به اولین غرفة مدنظرم نزدیک شدم.»
***
«ساندرز با عجله میدود به طرف انتهای راهرو، از کنار چهار یا پنج غرفه می گذرد، توی راه به چند مجموعه دار تنه می زند، تا عاقبت میرسد به غرفه دوستش جان کریتون'. او که هنوز بهت زده است، لحظه ای می ایستد تا نفسش جا بیاید و سپس می گوید: «به گمانم همین الان گیلکی را دیدم.» کریتون در جواب می گوید: «باید استراحتی به خودت بدهی پیرمرد.» و دست دراز می کند تا آرام ضربه ای بر پشت او بزند. «داری دچار توهم می شوی.»»
زمان
۹ ساعت و ۱۴ دقیقه
حجم
۵۱۲٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۹ ساعت و ۱۴ دقیقه
حجم
۵۱۲٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد