
دانلود و خرید کتاب صوتی بیچارگان
معرفی کتاب صوتی بیچارگان
کتاب صوتی «بیچارگان» نوشتهٔ فیودور داستایوفسکی با ترجمهٔ آرزو آشتیجو و صدای تایماز رضوانی، سحر بیرانوند و خشایار فیروزی، توسط رادیو گوشه منتشر شده است. این اثر از نخستین رمانهای داستایوفسکی بهشمار میآید و در مجموعهٔ جهان کلاسیک قرار دارد. «بیچارگان» داستانی اجتماعی و انسانی است که با نگاهی عمیق به فقر، تنهایی و روابط انسانی در روسیهٔ قرن نوزدهم میپردازد. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب بیچارگان
«بیچارگان» نخستین رمان داستایوفسکی است که در قالب نامهنگاری میان دو شخصیت اصلی روایت میشود. این کتاب در دستهٔ رمانهای اجتماعی و کلاسیک قرار میگیرد و با ساختاری اپیستولار (نامهنگارانه) به زندگی و دغدغههای آدمهایی میپردازد که در حاشیهٔ جامعهٔ سنپترزبورگ روزگار میگذرانند. روایت کتاب از طریق نامههای ردوبدلشده میان ماکار دیووشکین، کارمند دونپایه و واروارا آلکسیونا، دختر جوان یتیم، شکل میگیرد. این ساختار به خواننده اجازه میدهد تا بهطور مستقیم با احساسات، افکار و رنجهای شخصیتها آشنا شود. داستایوفسکی در این اثر، تصویری از فقر، بیپناهی و امیدهای کوچک آدمهایی را ترسیم کرده است که در دل جامعهای بیرحم و نابرابر، برای بقا و حفظ کرامت انسانی خود تلاش میکنند. «بیچارگان» با نثری ساده و صمیمی، فضای تیره و سرد روسیهٔ قرن نوزدهم را بازتاب میدهد و از نخستین نمونههای رمان اجتماعی در ادبیات روسیه بهشمار میرود. این کتاب نهتنها آغازگر مسیر ادبی داستایوفسکی است، بلکه نشانهای از دغدغههای اجتماعی و انسانی او در آثار بعدیاش نیز محسوب میشود.
خلاصه کتاب بیچارگان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «بیچارگان» با نامهنگاریهای ماکار دیووشکین و واروارا آلکسیونا آغاز میشود؛ دو انسانی که هر دو در فقر و تنهایی زندگی میکنند و تنها دلخوشیشان همین ارتباط نامهای است. ماکار، مردی میانسال و کارمند جزء، با واروارا، دختر جوان یتیم و بیپناه، رابطهای پدرانه و حمایتگرانه دارد. نامههای آنها پر است از شرح روزمرگیها، نگرانیها، امیدها و اندوههایی که در زندگیشان جاری است. واروارا از گذشتهٔ تلخ خود، مرگ پدر و مادر و سختیهای زندگی نزد خویشاوندی سنگدل مینویسد و ماکار نیز از تلاشهایش برای حمایت از او و تحمل شرایط دشوارش سخن میگوید. در خلال این نامهها، مخاطب با فضای تنگ و تاریک خانههای اجارهای، روابط سرد و بیرحمانهٔ جامعه، و تلاش شخصیتها برای حفظ عزتنفس و امید آشنا میشود. روایت، بهتدریج لایههای عمیقتری از شخصیتها را آشکار میکند؛ از عشق پنهان، حسرتها و آرزوهای برآوردهنشده تا رنجهای جسمی و روحی. ماکار با وجود فقر و پیری، همواره سعی دارد واروارا را دلگرم کند و برایش نقش تکیهگاه را ایفا کند، اما فشارهای اجتماعی و مالی، آنها را بهسوی ناامیدی و جدایی سوق میدهد. داستان، تصویری از انسانهایی ارائه میدهد که در برابر بیعدالتی و بیرحمی جهان، تنها با مهربانی و همدلی زنده میمانند.
چرا باید کتاب بیچارگان را بشنویم؟
«بیچارگان» از نخستین آثار داستایوفسکی است که ریشههای دغدغههای انسانی و اجتماعی او را بهخوبی نشان میدهد. این کتاب با روایت نامهنگارانه، خواننده را به قلب زندگی آدمهایی میبرد که در حاشیهٔ جامعه، با فقر و تنهایی دستوپنجه نرم میکنند. تجربهٔ شنیدن این اثر، فرصتی است برای لمس عواطف انسانی، همدلی با رنج دیگران و درک عمیقتری از معنای کرامت و امید در شرایط دشوار. روایت صوتی کتاب، فضای احساسی و صمیمیت شخصیتها را بهخوبی منتقل میکند و شنونده را با جهان پررمزوراز و اندوهگین آنها همراه میسازد.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای کلاسیک، دوستداران ادبیات روسیه و کسانی که دغدغهٔ مسائل اجتماعی، فقر، تنهایی و روابط انسانی را دارند، مناسب است. همچنین شنیدن آن به کسانی پیشنهاد میشود که به دنبال تجربهٔ عمیقتر از زندگی و احساسات انسانی هستند.
بخشی از کتاب بیچارگان
«بهای من! دیروز خوشبخت بودم، زیاده خوشبخت، خارج از اندازه خوشطالع! چرا که شما برای یک دفعه هم که شده، دختر لجبازم، به حرف من گوش کردید. موقعِ عصر، حدود ساعت ۸ بیدار شدم (عزیزکم، شما میدانید که من دوست دارم پس از فراغت از کار، چرتی بزنم)؛ شمعی روشن کردم. کاغذها را آماده میکردم و قلم میتراشیدم که ناگاه بهتصادف چشمم به پنجرهٔ اتاقتان افتاد و حقیقتاً قلبم از جا کنده شد! آخرالامر دریافتید من چه میخواستم، قلب کوچکم چه میخواست! دیدم که گوشهٔ پردهٔ پنجرهتان کناری زده شده و به گلدانِ شمعدانی بسته شده است، دقیقاً طوری که به شما گفته بودم. به نظرم رسید که چهرهٔ ظریف شما در پنجره درخشید. انگار شما هم از اتاقتان مرا تماشا میکردید، انگار شما هم به من فکر میکردید. و چهقدر حزنآور بود کبوترکم که نمیتوانستم چهرهٔ دوستداشتنی شما را درست ببینم! بالاخره چشمان من هم روزگاری سو داشت و خوب میدیدم. پیری و هزار دردسر، دلبندم! فیالحال انگار چشمهایم هیچ نمیبینند؛ عصرهنگام کمی کار میکنی، چیزکی مینویسی و فردایش چشمهات طوری قرمزند و اشکها طوری سرازیر میشوند که پیش غریبهها شرمسار میشوی. اما در خیال من، فرشتهٔ کوچک، لبخند شما طوری درخشید ــ لبخند مهربان و پُر از درود شما ــ که قلب من آکنده از احساسی شد شبیه آن زمان که شما را بوسیدم، وارنکا، فرشتهٔ کوچک، یادتان هست؟ کبوترکِ من میدانید، حتی به گمانم رسید سرانگشتی تکان دادید؛ همینطور است، وروجکجان؟ حتماً همهٔ اینها را با جزئیات در نامهتان برایم توصیف کنید.»
زمان
۸ ساعت و ۵۷ دقیقه
حجم
۱ گیگابایت, ۲۰۶٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۸ ساعت و ۵۷ دقیقه
حجم
۱ گیگابایت, ۲۰۶٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد