دانلود و خرید کتاب صوتی جاسوس اول شخص
معرفی کتاب صوتی جاسوس اول شخص
کتاب صوتی جاسوس اول شخص نوشتهٔ سم شپرد و ترجمهٔ محمد شعبان پور است. حمیدرضا رفعت نژاد گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و رادیو گوشه این رمان معاصر آمریکایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی جاسوس اول شخص
کتاب صوتی جاسوس اول شخص (Spy of the First Person) برابر با یک رمان معاصر آمریکایی است. این رمان صوتی داستان مردی بیمار است که به بیان خاطرات و تجربیات گذشتهٔ خود میپردازد و از خلال آن حقایق تلخی از اجتماع و زندگی انسانی را به تصویر میکشد. این مرد بینام مبتلا به بیماری سختی شده و با رنج آن دستوپنجه نرم میکند. مرد از خاطرات و تجربیاتش برای دیگران میگوید تا کتاب صوتی «جاسوس اولشخص» شکل بگیرد. سام شپرد این کتاب را در بستر بیماری به رشتهٔ تحریر درآورد و تا آخرین روزهای عمرش مشغول به نوشتن آن بود. روند نوشتن کتاب برای او بسیار دشوار پیش رفت. او ابتدا داستان را بر زبان میآورد، صدای خود را ضبط میکرد و خانوادهاش متن آن را پیادهسازی میکردند.
شنیدن کتاب صوتی جاسوس اول شخص را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره سم شپرد
سام شپرد یا «سام شپارد» یا «ساموئل شپارد راجرز چهارم» در ۵ نوامبر ۱۹۴۳ به دنیا آمد. او نمایشنامهنویس، داستاننویس، کارگردان و بازیگری آمریکایی بود که در طول زندگی حرفهای اش بیش از ۴۰ نمایشنامه نوشت. او یکی از نویسندگان فیلمنامهٔ فیلم «پاریس، تگزاس» بود. شپارد (شپرد) که برای نخستینبار در سال ۱۹۷۱ با نمایشی به نام «دهان کابوی» مورد توجه قرار گرفت، در سال ۱۹۷۹ برای نگارش نمایشنامهٔ «کودک مدفون» جایزهٔ پولیتزر را دریافت کرد. برخی از فیلمهایی که سام شپارد در آنها به ایفای نقش پرداخت عبارت است از «روزهای بهشت»، «رستاخیز»، «مرد ژنده»، «فرانسیس»، «مردان واقعی»، «حماقت برای عشق»، «جنایتهای دل»، «ماگنولیاهای فولادی»، «پروندهٔ پلیکان»، «همهٔ اسبهای زیبا»، «هملت»، «سقوط شاهین سیاه»، «دفترچهٔ خاطرات»، «باندیداس»، «قتل جسی جیمز بهدست رابرت فورد بزدل» و... . از آثار مکتوب او میتوان به رمان «جاسوس اول شخص» اشاره کرد. سام شپارد در ۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۱۷ در ۷۳سالگی درگذشت.
بخشی از کتاب صوتی جاسوس اول شخص
«قبلترها همیشه کلهی صبح از خواب بیدار میشدی، خیلی زودتر از من، حدودا پنج و شش صبح. یک چیز بوگندویی به خورد مکس میدادی. صدای قوطی فلزی را که میخورد ته سطل آشغال، شنیدم. هنوز هم صدای خوردن قوطی به ته سطل را میشنوم. همیشهی خدا داشتی میرفتی سر کارت، در آن شهری که چندان دور نبود. به آن غلهفروشی و آن قناریها. یکی از همان شهرهای کوچک مستقل. قدیمها این مملکت پر از این شهرهای کوچک بود. تا جایی که در خاطرم مانده، تو با مرغها هم سروکار داشتی؛ مرغهای خالدار، مرغهای لگهورن، ردیفهای تخممرغ سفید. چند تایی هم مرغ اسپانیایی یادم میآید. تخمهایشان رنگ خاصی داشت. اصلا سفید نبود. آبی آسمانی بود. گاهی هم طیف سبز روشن. عادت داشتم در مرغداری کوچک خانه تماشایشان کنم.»
زمان
۲ ساعت و ۱۳ دقیقه
حجم
۳۰۴٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲ ساعت و ۱۳ دقیقه
حجم
۳۰۴٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد