دانلود و خرید کتاب صوتی رستگاری در تکیه دولت
معرفی کتاب صوتی رستگاری در تکیه دولت
کتاب صوتی رستگاری در تکیه دولت نوشتهٔ امیرحسین شربیانی است. اشکان عقیلی پور و محیا ساعدی و الهه احسانی گویندگی این کتاب صوتی را انجام دادهاند و رادیو گوشه آن را منتشر کرده است؛ کتابی دربردارندهٔ یک رمان معاصر و ایرانی.
درباره کتاب صوتی رستگاری در تکیه دولت
کتاب صوتی رستگاری در تکیه دولت که یک رمان معاصر و ایرانی را در بر گرفته، دومین رمان بلندِ منتشرشده به قلم امیرحسین شربیانی است. داستان این کتاب صوتی، روایتی متقاطع و پرهیجان از سرگذشت ۱۱ شخصیت متفاوت است که در یک روز، گذر همهٔ آنها به کوچهٔ تکیهدولت در تهران افتاده است. آتشنشانی که ترس از شعله دارد، عطرفروشی که چند ماه است حس بویاییاش را بر اثر شوکی روحی از داده است، مردی که فکر میکند حافظهٔ بازار است و باید تمام اتفاقات و ماجراهای آن را ثبت کند، دختری باستانشناس که بهدنبال کشفی بزرگ در مسجد قدیم بازار است، پلیسی که زمان وضعحمل همسرش تا ساعاتی دیگر فرا میرسد اما مأموریت دارد که با لباسشخصی در کوچهها گشت زده و وضعیت بازار را زیر نظر داشته باشد و شخصیتهای دیگر که وجه مشترکشان در جستوجوی رستگاری شخصی خود در میان این فضای پرالتهاب و دمکرده از بوی بنزین و خون است، در کوچهای که روزی عروس تهران بوده است با هم روبهرو میشوند.
شنیدن کتاب صوتی رستگاری در تکیه دولت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی رستگاری در تکیه دولت
«رسید به میدانچهای. چهار طرفش راه داشت و گوشهایش سکویی بود. نشست روی آن. سرتاسر دیوارهای چهارراه کاشیکاری بود و رنگیرنگی. فکر کرد قدیمها اینجا حمام بوده لابد و خزینه هم داشته. یکی جلو روش ایستاده بود. رفته بود توی نخش که بدجور چَروچِتی میزد. مدام اینور آنور را نگاه میکرد کسی زاغش را نزند. زهرا پشتش ایستاده بود و نمیدیدش. بعد دبهای از روی زمین برداشت و عین بیابانیها خالی کرد روی سرش. فکر کرد از این گورخوابهاست که خیال برش داشته همین گوشه دل بزند به آب. حالا زهرا کدام ور میبایست برود؟ کمرش را چسباند به کاشی دیوار و بند را از تیزیاش کشید تا حالش جا بیاید. سکه انداخت توی کلهاش سیگار دربیاورد، بد آمد و به خودش گفت «درنیار.» نگاهش به سقف باحال بالای سرش بود و چیزهایی رنگی و قدیمی که فهمشان از شعورش بیشتر بود. بعد به یارو نگاه کرد. خیسی از پاچهی شلوارش شره کرده بود و چندتا نخود دور کفشش رد انداخته بود. معلوم شد شلوارپارههه است که دارد پارس میکند نه آن دوتا چرخی که گشاد کرده بودند آن طرف سکو و دعوا گرفته بودند.»
زمان
۸ ساعت و ۳ دقیقه
حجم
۱۰۱۸٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۸ ساعت و ۳ دقیقه
حجم
۱۰۱۸٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد