دانلود کتاب صوتی خانه ادریسی ها با صدای سلمی الهی + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی خانه ادریسی ها

دانلود و خرید کتاب صوتی خانه ادریسی ها

گوینده:سلمی الهی
انتشارات:رادیو گوشه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۵۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی خانه ادریسی ها

کتاب صوتی خانه ادریسی ها نوشتهٔ غزاله علیزاده است. سلمی الهی گویندگی این کتاب صوتی را انجام داده و رادیو گوشه این رمان مشهور ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب صوتی خانه ادریسی ها

کتاب صوتی خانه ادریسی ها رمان مشهور غزاله علیزاده است که در سال ۱۳۷۰ منتشر شد. این رمان مشهور ایرانی روایتی از یک خانه و اهل آن است که در شهری به نام «عشق‌آباد» زندگی می‌کنند و باید با مهمانان ناخوانده‌ای که برای بازپس‌گرفتن حق ستمدیدگان می‌جنگند، روبه‌رو شوند. این رمان، ۳ سال پس از مرگِ غزاله علیزاده موفق شد جایزهٔ «بیست سال داستان‌نویسی» را از آن خود کند. کتاب صوتی خانه ادریسی ها، یک رمان طولانی است که ما را می‌برد به خانه‌ای که ساکن‌های آن ناگهان باید با مردمی روبه‌رو شوند که از گروهی به‌قدرت‌رسیده هستند. آن‌ها به عشق‌آباد آمده‌اند تا حق ستمدیدگان را از ستمگران باز بستانند. در خانهٔ ادریسی‌ها، ۴ نفر زندگی می‌کنند. «خانم زلیخا» که به نام مادربزرگ یا خانم ادریسی‌ها می‌شناسیم، زنی است که در جوانی دل به پسری به نام «قباد» بسته است، اما او را به‌زور به آقای ادریسی‌ها شوهر می‌دهند. «لقا»، دختر میانسال زلیخاست که همیشه در اتاقش تنها زندگی می‌کند و تابه‌حال با مردی رابطه نداشته است. شخصیت دیگر، پسری به نام «وهاب» است که نوهٔ پسریِ زلیخا است و همراه با مادربزرگش زندگی می‌کند. او در خارج درس خوانده و در جست‌وجوی «رحیلا» به عشق‌آباد آمده است. رحیلا نام دختر جوان خانم ادریسی‌ها است که در جوانی از دنیا می‌رود، اما اتاقش با تمام وسایلش دست‌نخورده باقی می‌ماند و کم‌کم به‌شکل عشق افسانه‌ای وهاب درمی‌آید و در نهایت «یاور» که باغبان و مستخدم پیر و وفادار خانه است.

آن‌ها همه خود را در خانه حبس کرده‌اند. در وجودشان خمودگی و کسالت موج می‌‌زند. زنان همیشه قربانی مردسالاری بودند؛ مثل ازدواج مادربزرگ که ناخواسته بوده و در نهایت پس از تولد فرزند سومش است که یاد می‌گیرد جوانی را از سر بگیرد. آن‌ها همیشه مشغول مرور خاطرات خیلی دورشان هستند. وهاب معتقد است که «خوگرفتن، ناچاری و تن‌آسایی» سبب شده تا آن‌ها هرگز خانه را ترک نکنند و به جمع دیگران پا نگذارند. حالا جمع کهنهٔ آنان، با ورود گروهی که به قدرت رسیده‌اند، به هم می‌ریزد. گویی زمان پدیدآمدن چیزی نو فرارسیده است. مردمی که به خانهٔ آن‌ها می‌آیند و اتاق‌ها را میان خود تقسیم می‌کنند و تقابل این گروه کهنه و نو، رخدادهای شگفت‌آور و البته اندوه‌بار را رقم می‌زنند. 

شنیدن کتاب صوتی خانه ادریسی ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

شنیدن این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره غزاله علیزاده

فاطمه «غزاله» علیزاده ۲۷ بهمن ۱۳۲۷ در مشهد به دنیا آمد و ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵ در جواهرده با خودکشی به زندگی خود پایان داد. او نویسنده‌ای ایرانی است که به‌دلیل نوشتن رمان ۲جلدی «خانه ادریسی ها» مشهور شده است. غزاله علیزاده که دختر منیرالسادات سیدی (شاعر و نویسنده) بود، کار ادبی خود را از دههٔ ۱۳۴۰ و با انتشار داستان‌های کوتاه در مشهد آغاز کرد. در کنکور در رشته‌های ادبیات فارسی در مشهد و کنکور حقوق و فلسفه در تهران قبول شد، اما به‌دلیل خواست مادرش، حقوق را انتخاب کرد. او پس از اینکه مدرک کارشناسی علوم سیاسی از دانشگاه تهران را گرفت، برای تحصیل در رشتهٔ فلسفه و سینما در دانشگاه سوربن به فرانسه رفت. ابتدا قرار بود دکترای حقوق بگیرد، اما با زحمت و تلاش توانست رشته‌اش را به فلسفهٔ اشراق تغییر دهد. پایان‌نامه‌ای هم که قرار بود دربارهٔ مولوی بنویسد، با مرگ پدرش نیمه‌تمام ماند.

غزاله علیزاده ابتدا با «بیژن الهی» ازدواج کرد و از او دختری به نام «سلمی» به دنیا آورد. پس از جدایی از او در سال ۱۳۶۲ با «محمدرضا نظام‌شهیدی» ازدواج کرد و ۲ دختر را که از بازماندگان زمین‌لرزهٔ ۱۳۴۱ بوئین‌زهرا بودند، به فرزندی قبول کرد؛ همچنین دربارهٔ ارتباط او با «سیدمرتضی آوینی» (کامران آوینی) در دوران دانشجویی، مطالبی گفته می‌شود که البته جزو نکات پرابهام زندگی خصوصی او باقی مانده است. از غزاله علیزاده تابه‌حال رمان‌های «خانهٔ ادریسی‌ها»، «دو منظره»، «شب‌های تهران و ملک آسیاب» و مجموعه داستان‌های «سفر ناگذشتنی»، «چهارراه» و «تالارها» منتشر شده است. او جایزهٔ بیست سال داستان‌نویسی را برای رمان «خانهٔ ادریسی‌ها» و جایزهٔ قلم طلاییِ مجلهٔ ادبی گردون را برای داستان کوتاه «جزیره» در سال ۱۹۹۹ میلادی از آن خود کرده است. غزاله علیزاده به بیماری سرطان دچار شده بود. او ۲ بار خودکشی ناموفق داشت تا در نهایت در جواهرده در رامسر خود را از درختی حلق‌آویز کرد و زندگی را بدرود گفت. آرامگاه او در در امام‌زاده طاهر کرج قرار گرفته است.

بخشی از کتاب صوتی خانه ادریسی ها

نزدیک ظهر آمدند. اوّلی ورزیده بود. کلاه کپی بر سر، بینی، ورم کرده و پهن، انگار که لحظه‌یی پیش مشتی بر آن زده بودند. سبیل سیخ سیخ بوری روی لبهای درشت و گلگون او سایه می‌انداخت. لباس سرهم کار بر تن، رکاب شانه چپ افتاده روی بازو، چمدان به دست، وارد شد. با حجب به اطراف نگاه کرد. نفس عمیقی کشید، سینه را از عطر گلهای یاس انباشت. ته سیگار خاموش را روی زمین انداخت و با پاشنه کفش له کرد. وهاب و خانم ادریسی روی پلّکان ایستاده بودند. نگران نگاه می‌کردند. مرد وارد سرسرا شد. پای او به میزی گیر کرد. گلدانی افتاد و شکست. محکم قدم برمی‌داشت تا اهل خانه را خبر کند. یاور از ته راهرو آمد. مرد کپی باران خورده را از سر برداشت و زیر بازو گرفت: «قهرمان سلام! (دست را پیش آورد) قهرمان رشید به اهل خانه درود می‌فرستد. بی‌زحمت اتاق مرا نشان بدهید!»

چشمهای یاور فراخ شد. رگ کشیده‌یی روی گردن او ورم کرد: «کدام اتاق؟»

رشید به در تکیه داد: «فرق نمی‌کند. آفتابرو باشد بهتر است. سالهاست که پا درد دارم. تنها زندگی می‌کنم. کلّه سحر می‌روم، بعدازظهر برمی‌گردم. سروصدا هم ندارم.»

«کی گفت بیایید اینجا؟ نشنیده‌اید این خانه صاحب دارد؟»

مرد سیگاری روشن کرد: «چه بهتر! خانه‌های شخصی امنتر است. در خانه‌های عمومی، خودتان که می‌دانید، سروصدا زیاد است. امراض مسری، (بینی را بالا کشید)، اشخاص ناباب که پول آدم را می‌دزدند.»

خانم ادریسی از پلّکان پایین آمد. دست به طارمی می‌گرفت، سکندری می‌خورد و دامن موجدار او به پاشنه‌ها می‌پیچید. رشید خبردار ایستاد. بانوی پیر عینک را جابه‌جا کرد: «اینجا چه می‌خواهید؟»

«یک اتاق می‌خواهم قهرمان!»

صدای مرتعش خانم زیر سقف پیچید: «کی به شما گفته اینجا مسافرخانه است؟»

رشید به سیگار پک زد: «آتشکارهای قهرمانِ آتشخانه مرکزی. بروید تماس بگیرید!»

خانم به او نگاه خیره‌یی کرد. مرد چمدان را زمین گذاشت، دستها را به هم مالید، لبخند زد و ده سال جوانتر شد: «عدّه‌یی سر کوچه‌اند، صدایشان کنم؟ (جیبهای کت را گشت و کاغذی چرب و تاخورده بیرون آورد) نگاه کنید! حکم رسمی! (نامه را به بانوی پیر داد) خودتان بگیرید بخوانید!»

خانم ادریسی کاغذ را کنار زد. چند قدم عقب رفت. صورت آتشکاری، پشت شیشه، کنجکاو به آنها نگاه می‌کرد. از نوک سبیل بور و مژه‌های او قطره‌های آب می‌چکید. بینی تیغه‌یی سرخ، چشمهای تبدار خیره و گونه‌های برجسته‌یی داشت. دست رو به گوشها می‌برد، نوک بینی را می‌جنباند، با چشم و ابرو اشاره‌هایی می‌کرد.»

محدثه
۱۴۰۱/۱۱/۱۳

کتاب بسیار زیباست ، اما قیمت نسخه‌ی صوتی‌ این کتاب بسیار نا زیبا 🙃 این قیمت‌های فضایی در این روزها واقعاً آزاردهنده‌ست .....

Amin D
۱۴۰۱/۱۱/۱۳

وقتی مستند محاکات غزاله علیزاده را می‌دیدم، با آن زندگی و حاشیه ها و مرگ خودخواسته، با خودم فکر میکردم چطور ممکن است این غزاله همان نویسنده خانه ادریسی ها باشد؟ دنبال ردپایی می گشتم تا این اثر را به

- بیشتر
فرناز کاوه
۱۴۰۱/۱۱/۱۲

کتاب برای من از لحاظ روایت داستانی بسیار جذاب و پر کشش بود اما در کست باکس با صدای خانمی شنیدم که متاسفانه معرفی نشدند و بسیار خوب خوانده بودند. برای من در نظر اول شنیدن کتاب خانم علیزاده با

- بیشتر
کاربر ۵۸۶۷۳۳۰
۱۴۰۱/۱۱/۱۲

سلام من این کتاب رو چند سال پیش گوش دادم اما گوینده ش رو مطمئن نیستم ک چ خانمی بودند کتاب فوق العاده جذابی بود من خیلی اتفاقات رو دوس داشتم در ان بیفته اما روند داستان جور دیگر پیش

- بیشتر
read.book1985
۱۴۰۱/۱۱/۱۲

من این کتاب رو خوندم، یکی از قوی ترین کتابهای ایرانی، شخصیت‌های زیادی داره که به همشون به خوبی پرداخته ،گویندگی نمونه رو هم گوش کردم، این کتاب گویندگی و خوانش بسیار سخت و حرفه ای می‌خواهد که ندیدم، صداشون

- بیشتر
کتابخوار-۸۲
۱۴۰۱/۱۱/۱۶

چرا کتاب خوان صداشو مثل پیرزنا میکنه ؟

booklover2021
۱۴۰۱/۱۱/۱۳

قلم خاص و تعلیق بالا از ویژگی‌های قلم غزاله علیزاده فقید است. خوانش هم عالی توصیه می‌کنم. این کتاب ماندگار از دست ندید.

reyhaneh
۱۴۰۱/۱۱/۱۲

لطفا اون دوستانی که ۵ ستاره دادن نظرشون رو هم بنویسند تا ببینیم ارزش خرید داره یا نه؟

گودرز
۱۴۰۳/۰۳/۱۳

درود بر شما،... ببخشید ی سوال کتابخوان سرکار خانم سلمی الهی فرزند مرحوم غزاله علیزاده و بیژن الهی هستن؟ البته بنده رو ببخشید شاید عنوان کردنش مناسب نبود ،حذف کنید،پیشاپیش سپاسگزارم 🙏🏼🌺🙏🏼

هادی
۱۴۰۲/۰۷/۲۴

طولانی اما لذت بخش

زمان

۲۶ ساعت و ۱۰ دقیقه

حجم

۳ گیگابایت, ۵۲۲٫۱ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۲۶ ساعت و ۱۰ دقیقه

حجم

۳ گیگابایت, ۵۲۲٫۱ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۲۳۱,۰۰۰
۹۲,۴۰۰
۶۰%
تومان