دانلود و خرید کتاب صوتی شکار مرگ
معرفی کتاب صوتی شکار مرگ
نمایشنامه شکار مرگ اثری از آیرا لوین است که شهرام زرگر آن را ترجمه کرده و گروه گویندگان رادیو گوشه آن را صوتی کردهاند.
شکار مرگ معروفترین اثر لوین است که داستان یه نویسنده را روایت میکند. نویسندهای که دائما در کارش با مشکلات جدی روبهرو میشود.
مجموعهنمایشنامههای بیدگل، مجموعهای منحصربهفرد از نمایشنامههایی است که تابهحال به فارسی ترجمه نشدهاند و یا ترجمهٔ مجددی از نمایشنامههایی خواهد بود که از هر جهت لزوم ترجمهٔ مجدد آنها حس میگردد. این مجموعه تاحدامکان میکوشد تا تأکید خود را به جای ادبیات متن نمایشی، بر ویژگی اجرایی آن بگذارد و بدینترتیب به نیازهای اجرایی متون نمایشی پاسخ گوید.
معرفی جهانهای متفاوت نمایشی، از اهداف اصلی این مجموعه خواهد بود؛ جهانهایی که تابهحال برای خوانندگان فارسی ناگشوده ماندهاند یا سیاستهای فرهنگی خاص، مانع از گشودهشدن آنها شده است.این مجموعه برای اینکه حداکثر آثار نمایشی را پوشش دهد، خود به حوزههای کوچکتر زیر تقسیم شده است: کلاسیکها، کلاسیکهای مدرن، امریکای لاتین، بعد از هزاره، تکپردهایها، چشمانداز شرق، نمایشنامههای ایرانی، نمایشنامههای امریکایی، نمایشنامههای اروپایی. برای درک بهتر خواننده از دنیای نویسنده و متن او، هر نمایشنامه با یک مقاله یا نقد همراه خواهد شد.
درباره کتاب صوتی شکار مرگ
سیدنی برول پیش از این یک نمایشنامهنویس موفق بود اما چند کار ناموفق باعث شد تا در نگارش آثار جدیدش هم دچار مشکل شود. روزی سیدنی برای همسرش ماریا نمایشنامهای را میخواند و میگوید یکی از دانشجویانش به اسم کلیفورد اندرسون آن را به او داده است. او ایمان دارد که این نمایشنامه، اجرای موفقی خواهد داشت، برای همین به شوخی به ماریا میگوید قصد دارد کلیفورد را بکشد و اثرش را تصاحب کند. پس از آن گفتگو، سیدنی شبی کلیفورد را به خانهاش دعوت میکند تا پیشنهادهایی برای بهتر شدن نمایشنامهاش به اسم شکار مرگ بدهد.
شکار مرگ در سال ۱۹۷۸ اجرا شد و به مدت ۴ سال با ۱۷۹۳ اجرا، روی صحنه برادوی بود. این اثر در سال ۱۹۷۸ نامزد جایزه تونی شد و جایزه ادگار را هم برای نویسندهاش به ارمغان آورد.
شنیدن کتاب شکار مرگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به نمایشنامه را به شنیدن این اثر دعوت میکنیم.
درباره آیرا لوین
آیرا لوین در سال ۱۹۲۹ در امریکا متولد شد. در دانشگاه فلسفه و زبان انگلیسی خواند و پس از فراغت از تحصیل، برای برنامههای تلوزیونی و رادیویی مطلب مینوشت. اتاق ورونیکا، بوسهای پیش از مرگ و زنان محله استپفورد از آثار این نویسندهاند.
آیرا لوین در نوامبر ۲۰۰۷ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب شکار مرگ
پرده بالا میرود. سیدنی برول پشت میزش نشسته است. سیدنی مردی است حدوداً پنجاهساله، جذاب و موقر، که ژاکتی نازک روی بلوزی یقهاسکی به تن دارد. روی ماشینتحریر پوشانده شده است. پردههای پنجرههای قدی کنار کشیده شدهاند. آخرین ساعات یکی از بعدازظهرهای آفتابی اکتبر سال ۱۹۷۸ است. در رو به سرسرا باز میشود و مایرابرول۲۳ به داخل اتاق سرک میکشد. مایرا زنی است چهل و چندساله، لاغر و خجالتی، با بلوز دامنی به تن و ظرف یخی در دست، بیآنکه چیزی بگوید وارد میشود و ظرف را روی بوفه میگذارد. سیدنی متوجه او میشود.
سیدنی: شکار مرگ.
مایرا برمیگردد.
نمایشنامهای دلهرهآور در دو پرده. با یک دکور و پنج کاراکتر. (نسخهٔ نمایشنامه را از کلاسور درمیآورد.) یک قتل جانانه در پردهٔ اول، پرداختهای غیرمنتظره در پردهٔ دوم. به همراه افههای صوتی، دیالوگهای روان، مطایبهٔ بجا و توجیه اقتصادی بالا. (نمایشنامه را روی میز
پرت میکند.)
مایرا: وایاین فوقالعادهس عزیزم! خیلی برات خوشحالم. یعنی برای جفتمون.
سیدنی: خوشحال؟ خوشحال بابت چی؟
مایرا: خبکار خودته دیگه، نه؟ همون طرح ماه اوت؟
سیدنی: طرح ماه اوتم به همون سرنوشتی دچار شد که طرح ماه ژوئنم و تمام طرحهایی که قبل از اون داشتم: از توی شومینه دود شد رفت هوا و جزئی از هوای آلودهٔ فیرفیلد کانتی شد. این، امروز صبح، توی صندوق پست بود. مال یه باباییه به اسم(نگاهی به پاکت میاندازد.)کلیفورد اَندرسُن. این یارو یکی از اون چَلغوزای سمینار بود. (با درآوردن ادای او از روی نوشته میخواند.) «آقای برول عزیز: امیدوارم ارسال نمایشنامهام، شکار مرگ که تایپ دوبارهٔ آن را حدود دو بامداد امروز به اتمام رسانیدهام، خاطر عزیزتان را مکدر نکرده باشد. نظر به اینکه نوشتن چنین چیزی بدون الهام از آثار شما و راهنمایی و جسارتی که تابستان گذشته به من مبذول فرمودید میسر نبود، اندیشیدم شایستهتر آن است که نخستینبار شما آن را بخوانید. چنانچه ذرهای مرغوبیت از جنس نمایشنامههای شما را داشت، آنگاه مطمئن خواهم شد ارزش وقت و هزینهای را که صرف آن سمینار شد داشته است.»
مایرا: (درحالیکه مینشیند.) چه خوب.
سیدنی: نه! اصلاً هم خوب نیست! احمقانهس. «شرمندگی مرا بابت ارسال رونوشت کاربُنی نمایشنامه بپذیرید، چراکه دستگاه زیراکس محله معیوب بود و این حقیر بیش از این طاقت انتظار برای فرستادن اولین فرزندم خدمت پدر معنویاش را در خود نمیدیدم.» رونوشت منو نگا، رونوشت خودشو ببین! «امیدوارم بهمجرد آنکه نمایشنامه را خواندید با من تماس حاصل کنید یا مرقوم فرمایید تا بدانم آیا به نظرتان ارزش ارائه به» غیره و غیره. حرومزاده چه خوبم تایپ کرده! (نامه را روی میز میاندازد.) گمونم یادم اومد کیه! از اون چاقهای بیقاعده. از اونایی که مشکل هورمونی دارن. شیرین دویست کیلو رو داشت! موندهم آدرس منو از
کجا گیر آورده...
مایرا: لابد از دانشگاه.
سیدنی: بعید نیس. (بلند میشود و بهسمت بوفه میرود.)
مایرا: واقعاً انقدر خوبه؟ اولین نمایشنامهش؟
زمان
۲ ساعت و ۴۲ دقیقه
حجم
۲۲۲٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲ ساعت و ۴۲ دقیقه
حجم
۲۲۲٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
یک نمایشنامهی سراسر غافلگیری با روایتی تو در تو و جذاب واقعا لذت بردم البته متاسفانه صدا و نحوهی بیان گوسندگان زن واقعا خوب نبود.
من قبلاً نمایشنامه رو خونده بودم ولی گوش دادن به نسخه صوتی برام جذابیت بیشتری داشت
چرا مینویسید برنده جایزه ادگار؟ نمایشنامه برنده این عنوان است نه کتاب شنیداری رادیو گوشه پس دقت کنید ؛ اثر شاهکار بوده و صدا اینگونه نیست
اجرا خیلی خوب بود، روایت یا داستان کتاب هم خوب بود بود
من که دوستش داشتم . هیجان انگیز و رمزآلود بود گوینده ها هم که حرف نداشتن