برای خرید و دانلود کتاب شکار مرگ نوشته آیرا لوین و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
کتاب شکار مرگ نمایشنامهای از آیرا لوین با ترجمه شهرام زرگر است. این نمایشنامه که معروفترین اثر لوین به حساب میآید، داستان نویسندهای است که در کارش با مشکلات جدی روبرو شده است.
این نمایشنامه در سال ۱۹۷۸ به روی صحنه رفت و چهار سال پیاپی با ۱۷۹۳ اجرا در برادوی رو صحنه بود. علاوه بر این در سال ۱۹۷۸ نامزد جایزه تونی شد و جایزه ادگار را برای نویسندهاش به ارمغان آورد.
شکار مرگ درباره نویسندهای به نام سیدنی برول است. او قبلا نمایشنامه نویس موفقی بوده، اما چند تجربه ناموفق باعث شده است تا در نوشتن کارهای جدید هم با مشکل روبرو شود. سیدنی برای همسرش، ماریا، نمایشنامهای را می خواند که می گوید از یکی از دانشجویانش به نام کلیفورد اندرسون دریافت کرده است. او مطمئن است که این نمایشنامه به موفقیت میرسد بنابراین به شوخی به همسرش میگوید میخواهد کلیفورد را بکشد تا اثرش را تصاحب کند. سپس یک شب کلیفورد را دعوت میکند تا به او پیشنهادهایی بدهد تا نمایشنامهاش، شکار مرگ را بهتر کند.
دوستداران ادبیات نمایشی و علاقهمندان به نمایشنامه را به خواندن کتاب شکار مرگ دعوت میکنیم.
آیرا لوین، ۲۷ آگوست ۱۹۲۹ در آمریکا به دنیا آمد. او در دانشگاه به تحصیل در رشتههای فلسفه و زبان انگلیسی پرداخت و بعد از اینکه فارغالتحصیل شد برای برنامههای رادیویی و تلویزیونی مطلب مینوشت. از میان آثار آیرا لوین میتوان به اتاق ورونیکا، زنان محلهی استپفورد، بوسهای پیش از مرگ و ... اشاره کرد. آیرا لوین در ۱۲ نوامبر ۲۰۰۷ چشم از دنیا فروبست.
مایرا: وایاین فوقالعادهس عزیزم! خیلی برات خوشحالم. یعنی برای جفتمون.
سیدنی: خوشحال؟ خوشحال بابت چی؟
مایرا: خبکار خودته دیگه، نه؟ همون طرح ماه اوت؟
سیدنی: طرح ماه اوتم به همون سرنوشتی دچار شد که طرح ماه ژوئنم و تمام طرحهایی که قبل از اون داشتم: از توی شومینه دود شد رفت هوا و جزئی از هوای آلوده فیرفیلد کانتی شد. این، امروز صبح، توی صندوق پست بود. مال یه باباییه به اسم (نگاهی به پاکت میاندازد.) کلیفورد اَندرسُن. این یارو یکی از اون چَلغوزای سمینار بود. (با درآوردن ادای او از روی نوشته میخواند.) «آقای برول عزیز: امیدوارم ارسال نمایشنامهام، شکار مرگ که تایپ دوباره آن را حدود دو بامداد امروز به اتمام رسانیدهام، خاطر عزیزتان را مکدر نکرده باشد. نظر به اینکه نوشتن چنین چیزی بدون الهام از آثار شما و راهنمایی و جسارتی که تابستان گذشته به من مبذول فرمودید میسر نبود، اندیشیدم شایستهتر آن است که نخستینبار شما آن را بخوانید. چنانچه ذرهای مرغوبیت از جنس نمایشنامههای شما را داشت، آنگاه مطمئن خواهم شد ارزش وقت و هزینهای را که صرف آن سمینار شد داشته است.»
مایرا: (درحالیکه مینشیند.) چه خوب.
سیدنی: نه! اصلاً هم خوب نیست! احمقانهس. «شرمندگی مرا بابت ارسال رونوشت کاربُنی نمایشنامه بپذیرید، چراکه دستگاه زیراکس محله معیوب بود و این حقیر بیش از این طاقت انتظار برای فرستادن اولین فرزندم خدمت پدر معنویاش را در خود نمیدیدم.» رونوشت منو نگا، رونوشت خودشو ببین! «امیدوارم بهمجرد آنکه نمایشنامه را خواندید با من تماس حاصل کنید یا مرقوم فرمایید تا بدانم آیا به نظرتان ارزش ارائه به» غیره و غیره. حرومزاده چه خوبم تایپ کرده! (نامه را روی میز میاندازد.) گمونم یادم اومد کیه! از اون چاقهای بیقاعده. از اونایی که مشکل هورمونی دارن. شیرین دویست کیلو رو داشت! موندهم آدرس منو از کجا گیر آورده...