دانلود و خرید کتاب صوتی همسر خاموش
معرفی کتاب صوتی همسر خاموش
کتاب صوتی همسر خاموش داستانی از ای. اس. ای هریسون است که از هم گیسختگی تدریجی یک زندگی عاشقانه را بازگو میکند. داستانی با لحن و بیانی گیرا که خیلی زود پس از انتشاراش در سال ۲۰۱۳ توانست پرفروش نیویورکتایمز شود؛ در حالی که نویسندهاش مدتی قبل از انتشار کتاب، درگذشته بود.
درباره کتاب صوتی همسر خاموش
تاد و جودی زوجی هستند که دهه چهل زندگی خود را میگذرانند. آنها بیست سال است که در آرامش و با اشتیاق و علاقه زندگی کردهاند. جودی زنی آرام و روانشناس است که کاری نیمهوقت دارد و باقیمانده روزش را در خانه میگذراند. تاد هم در طول سالها کنار جودی بودن، اعتما به نفس و شرایط مالی خوبی بهم زده و روبهراه است.
االبته تاد و جودی ازدواج رسمی نداشتهاند و بچه هم ندارند؛ اما حالا تاد با ناتاشا آشنا شده است، دختر جوانی که او و فکرش را تغییر داده است. حالا مدتی است که تاد دوست دارد بچه و زندگی خانوادگی داشته باشد. جودی از این ماجرا باخبر میشود و همه چیز در زندگی آنها زیر و رو میشود...
هریسون در این داستان یک نظریه روانشناختی را به یک تریلر تبدیل کرده است. او که خودش رواندرمانگر است داستانی آفریده که زندگی را از نگاه هر دو شخصیت تشریح میکند.
پابلیشرز ویکلی کتاب همسر خاموش را تصویری ظریف و هوشمندانه از ازدواجی که در حال فروپاشی است، دانسته است.
اس. جی . واتسون نویسنده رمان پرفروش «پیش از آنکه بخوابم» هم درباره این رمان گفته است: «نفس در سینهام حبس بود، بیصبرانه جلو میرفتم تا ببینم داستان به کجا میانجامد.»
نیکول کیدمن بازیگر سرشناس استرالیایی در فیلم همسر خاموش که آدریان لین ساخته، نقش جود را بازی کرده است.
شنیدن کتاب همسر خاموش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران تریلرهای روانشناسانه و پرهیجان مخاطبان این رمانند.
درباره ای. اس. ای هریسون
سوزان هریسون در سال ۱۹۴۸ به دنیا آمد و در سال ۲۰۱۳ درگذشت. او رواندرمانگر، نویسنده و هنرمندی اهل کانادا بود که برای ناشران گوناگونی در تورنتو کار کرد. او چندین کتاب غیر داستانی هم منتشر کرده و همسر خاموش اولین و آخرین رمان اوست که در سال ۲۰۱۳ و بعد از مرگش بر اثر سرطان، منتشر و به یکی از پرفروشترین رمانهای روانشناسانه دنیا تبدیل شد.
بخشی از کتاب صوتی همسر خاموش
تاد میکوشد به گذشته فکر نکند و سریع خود را غرق در زندگی جدیدش کند. شروع به خرید لباس میکند تا جایگزین کمد لباسهایی کند که ترک کرده است. ناتاشا هم همراهش میرود و تاد اجازه میدهد در خریدهایش اعمال سلیقه کند و ظاهرش شیک و مد روز شود. سگک کمربندش بزرگتر میشود و کفشش نوک تیز. عادت میکند که تیشرت با کت بلیزر و شلوار جین بپوشد. لباسهای جدید مارکدار هستند و بیشتر به او میآیند. از ظاهر جدید خودش خوشش میآید و زود به آن عادت میکند. موهایش را میگذارد کمی بلند شوند، تهریش ظریفی هم میگذارد. این کارها رویهمرفته او را جوانتر و دلرباتر میکنند. حالا دیگر از مردانی است که همچنان در دور قرار دارند. این کارها نتیجهٔ دیگری در بر دارد که بر بقیه چیزها میچربد، وقتی او و ناتاشا با هم بیرون میروند حالا کسی فکر نمیکند پدر اوست.
شبها دوتایی شام میخورند، پیادهروی میروند، خرید میکنند. هر وقت ناتاشا تکالیف درسی داشته باشد، تاد به کارهای خانه میرسد، ظرفها و لباسها را میشوید. اگر تاد به کافه برود ناتاشا هم با او میرود. همیشه هم پیش از اینکه تاد فرصت نوشیدن چیزی را بیابد، ناتاشا او را با خود میبرد. به همین دلیل دوستان، خصوصآ کلیف، سر به سر تاد میگذارند و ناتاشا را رئیس میخوانند. آخر هفته غذایشان را برمیدارند و به پیکنیک میروند یا در خانه پیتزا میخورند و فیلم تماشا میکنند. گاهی هم بچههای همسایهها را در خانهشان نگه میدارند. ناتاشا میگوید باید با همسایهها رابطهٔ دوستانهای برقرار کنند.
یک روز شنبه بعدازظهر، سر خالکوبی با هم مسابقه میدهند؛ هر دو روی بازوشان طرح شاخوبرگ خالکوبی میکنند. ضربههای سوزن اشک به چشمان تاد میآورد. برای درد کشیدن آماده نیست. اما از این فکر که نمادی برای خودشان تعیین کنند تا سمبل شروع زندگی مشترکشان باشد خوشش آمده است. خالکوبی فکر ناتاشا بود. میگفت که خالکوبی دائمی است و غیرقابل تغییر ـ برخلاف بندهای ازدواج. ناتاشا تاریخ ازدواج را به اواسط دسامبر تغییر داده که به نظرش زمان خوبی است. چون میتوانند در تعطیلات کریسمس جشن عروسی را برگزار کنند و او لباس رویاهایش را بپوشد.
تاد روزهایش را هدفمند و باانرژی زیاد سپری میکند. مردِ خریداری که تاد امید زیادی بسته بود بیاید و آپارتمان جفرسن پارک را بخرد پا پیش میگذارد، پس حالا موضوع فقط تمام کردن ساختش است؛ باید پی غربی را بکنند، دیوار بیرونی را ضدآب کنند، مسیر بُتنی را که در طول مراحل ساخت تخریب میشود تعمیر کنند. مبلغی که برای ساختمان اداری جدید در نظر دارد کمتر از پیشبینی اوست. این روزها موجی از خوشبینی او را در بر گرفته و حس میکند او و ناتاشا باید بابت تمام برکات زندگیشان شاکر باشند. تاد عذاب سخت دوران افسرگیاش را فراموش نکرده است. پیش از ناتاشا، زندگی برایش بیارزش شده بود. حالا روحیهٔ جدیدش نویدبخش آیندهٔ خوبی است. پای تصمیمی که گرفته قاطعانه میایستد و راهش را کاملا درست میداند. نصیحتش به دیگران این است: اجازه ندهید هیچکس یا هیچچیز شما را از زندگیکردن بازدارد.
میداند در نهایت باید مسائلش را با جودی حلوفصل کند، ولی همهاش میخواهد به تعویق بیندازد. بهاندازهٔ کافی دوستانش را دیده که در شرایط جدایی قرار گرفتهاند، به همین علت میتواند شوک ناشی از مسائل مالی را پیشبینی کند. تنها کاری که باید بکند ملاقات با وکیل است. نباید دیگر این دست و آن دست کند. حتی حالا هم جودی دارد به خرج او زندگی میکند. صورت حساب کارت اعتباری جودی به دفتر تاد میآید و توسط استفانی پرداخت میشود، همراه با هزینههای آپارتمان و دیگر مخارج خانه.
با وجود همهٔ این دلنگرانیها، غرزدنهای ناتاشا باعث میشود که تاد دست به اقدامی بزند. ناتاشا مُصر است تاد هر چه زودتر مسائلش را با جودی حل کند. تمام جزئیات مسائل مالی تاد و جودی را از زیرِ زبانش بیرون میکشد، عصبانی است که چرا تاد اجازه میدهد شرایط به نحوی پیش رود که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده و او و جودی همچنان با هم زندگی میکنند.
زمان
۱۰ ساعت و ۳۶ دقیقه
حجم
۸۸۲٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۰ ساعت و ۳۶ دقیقه
حجم
۸۸۲٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
جالب بود در کمال خونسردی کار خودشو کرد
داستان پرکشش نیست،ودربرخی مواقع روی اعصاب،به نظر بیشتر اندازه کشدار است.البته گوینده ازپس کار برآمده و ترجمه هم در حد عالیست.
شخصیت پردازی ها هیچ پیچیدگی خاصی ندارند. خصوصا شخصیت جودی که منفی نیست صرفا از همه چیز و همه کس متنفره! اونقدر که به کُپه ی برگ های پاییزی بگه تپه ی ادرار و مدفوع ؟!! داستان های حاشیه ای به