دانلود و خرید کتاب خواهر خاموش دایان چمبرلین ترجمه الهام عبادی

معرفی کتاب خواهر خاموش

خواهر خاموش یک رمان جنایی و معمایی از دایان چمبرلین است. در این داستان راز یک خودکشی فاش می‌شود. جنایتی پیچیده که یک خودکشی ساده جلوه داده شده است. این کتاب جذاب در لیست پرفروش‌های نیویورک تایمز قرار دارد.

درباره کتاب خواهر خاموش

رایلی خواهری به اسم لیزا داشته که خودکشی کرده است. رایلی این موضوع را بیست سال است که پذیرفته اما حالا مدارک جدیدی پیدا می‌شوند که خودکشی لیزا را رد می‌کنند و رازها و معماهای پیچیده‌ای را جلوی رایلی می‌گذارند. حقایقی که زندگی او را زیر و رو می‌کند و باعث می‌شود خانواده‌اش را دوباره بشناسد.

 خواندن کتاب خواهر خاموش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به داستان‌های جنایی و معمایی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

درباره دایان چمبرلین

 دایان چمبرلین نویسنده‌ای است که بیشتر در رمان‌هایش به جنبه روانی شخصیت انسان‌ها می‌پردازد. او دوست دارد در داستان‌هایش پرده از رازهای خانوادگی، جنایت‌ها و پیچیدگی‌ها ی ذهنی و روانی بردارد. 

چمبرلین کار نویسندگی خود را از سال ۱۹۸۹ آغاز کرده و تاکنون ۲۴ رمان منتشر کرده است. «ارتباطات خصوصی» و «اعترافات تکان دهنده یک ماما» هم از آثار دیگر این نویسنده‌اند.

 بخشی از کتاب خواهر خاموش

هرگز فکر نمی‌کردم پیش از بیست‌وپنج‌سالگی‌ام، تمام عزیزانم را از دست بدهم. وقتی ماشینم را در مقابل ادارهٔ پست کوچکِ محلهٔ پولوکس‌ویل پارک کردم دوباره هجوم غم را به قلبم احساس کردم. سه ساعت رانندگی از آپارتمانم در دورهام آن‌قدر طولانی به‌نظر می‌رسید که احساس می‌کردم شش ساعت درراه بوده‌ام. در طول مسیر در ذهنم از کارهایی که به‌محض رسیدنم به نیوبِرن باید انجام می‌دادم، فهرستی تهیه کرده بودم. وقتی به آن لیست طولانی فکر می‌کردم بیشتر متوجه تنهایی و بی‌کسی‌ام می‌شدم اما وقت آن را نداشتم که در چنین اندوهی غرق شوم.

نخستین کاری که باید انجام می‌دادم این بود که به این ادارهٔ پست که ده کیلومتر دورتر از نیوبرن بود، سری بزنم. با انجام این یک کار، آن را از سر راه برداشته و از لیست حذف می‌کردم. آن کارت سفید بی‌کیفیت را از کیفم بیرون کشیدم و وارد ساختمان شدم. من تنها مشتری آنها بودم؛ به همین خاطر صدای کشیده شدن کتانی ورزشی‌ام بر کف زمین در تمام فضا می‌پیچید. به‌سمت پیشخوان رفتم. کارمند پشت پیشخوان دختر سیاه‌پوستی بود که موهایش را به شکل مرتبی ریز و زنجیره‌ای بافته بود. این نوع بافت مو مرا یاد دوستم شریس انداخت و به همین خاطر چهرهٔ او سریع به دلم نشست.

او پرسید: «چطور می‌تونم کمکتون کنم؟»

کارت را به دستش دادم و گفتم: «درمورد این کارت، خدمت رسیدم. پدرِ من یک ماه پیش فوت کرد. نامه‌های اون رو به آدرسم در دورهام دریافت می‌کنم و این کارت تازگی‌ها به دستم رسید و...»

«ما این کارت‌ها رو وقتی‌که شخصی هزینه صندوق پستی‌اش رو پرداخت نکرده باشه، براش می‌فرستیم.» درحالی‌که به کارت نگاه می‌کرد، ادامه داد: «یه اخطاریه است. اگه دو ماه هزینهٔ صندوق پرداخت نشه، ما صندوق رو مسدود می‌کنیم و قفلش رو عوض می‌کنیم.»

کارت را پشت‌ورو کرده و نشانش دادم و گفتم: «بله متوجهم؛ اما ببینید: این اسم پدر من نیست. من نمی‌دونم فِرِد مارکوس کیه. پدر من فرانک مک‌فرسون بود. اینه که فکر می‌کنم این کارت رو اشتباهی برای من فرستادید. فکر نمی‌کنم پدرم اصلاً صندوق پستی داشته باشه. نمی‌دونم برای چی اصلاً باید صندوق پستی می‌داشت. به‌خصوص اینجا در پولوکس‌ویل، درحالی‌که اون در نیوبرن زندگی می‌کنه... می‌کرد.»




ارتمیس
۱۳۹۹/۰۳/۲۱

لطفا بذارید توی بی نهایت😭😭🙏🙏🙏

shayestehbanoo
۱۳۹۹/۰۷/۲۲

رایلی با مرگ پدرش ... رفته رفته متوجه رازهای ریادی میشه که پدرش سال ها ازش پنهان کرده ... کتاب نثر و ترجمه ی خوبی داشت بر خلاف غافلگیری اواسط داستان پایان کتاب کاملا قابل حدس بود و یه چهارم

- بیشتر
M.TORABI
۱۴۰۱/۰۱/۱۰

خوب بود و امتیاز ۴,۵ از ۵ از توجیه دختره بدم اومد و اینکه دروغ رو خواستن کشش بدن از اینک زیاد براشون دنی و اینک تنهاست مهم نبود بدم اومد، خیلی راحت خواهره بعد رفتن دنی از اتاق اون حرفارو زد،

- بیشتر
Maryam R
۱۳۹۹/۱۰/۱۱

رایلی مک فرسون وقتی برای انجام دادن کارهای قانونی ارثیه پدریش بر میگرده به شهر مادریش متوجه حقایقی میشه که زندگیش رو به طور کل تغییر میده. که پدرش اون آدمی نبود که میشناخته و زندگی به ظاهر ساده و

- بیشتر
faezeh.k
۱۴۰۱/۰۱/۲۷

خوب خوب و اما این کتاب؛ رایلی بعد از مرگ پدرش به خونه بر میگرده تا خونه پدریشو بفروشه. اون با صحبت کردن با دوستان خانوادگی و جستجو در وسایل پدرش، به حقایقی از گذشته و خودکشی خواهرش لیزا دست پیدا

- بیشتر
کاربر ۱۸۸۰۹۷۲
۱۳۹۹/۰۵/۰۷

واقعا قابل پیش بینی نبود ،اول داستان ی روند عادی داشت ولی آخراش واقعا جالب بود و مدام آدم غافلگیر میشه

zohreh
۱۴۰۱/۰۵/۰۲

۸۴. با اینکه پایانش تقریبا از اواسط کتاب قابل حدس بود اما روندش به قدری روان بود که دوست داشتی همراهیش کنی. رایلی بعد از فوت پدرش برای رسیدگی به کارهای ارث و میراث به شهر بچگیش برمیگرده و اتفاقاتی پشت سرهم

- بیشتر
mahsa
۱۳۹۹/۱۱/۲۴

نثر و ترجمه‌ی خوبی داره . کشش لازم برای ادامه دادن‌و داشت . اوایل داستان خوب بود و نمی‌شد حدس زد اما قسمت آخر داستان قابل پیش بینی بود . با یک معما شروع شد و ادم رو ترغیب کرد

- بیشتر
آذر صفایی
۱۳۹۹/۰۷/۲۳

خیلی جالب بود.بخونید و از خوندن لذت ببرید.اشکال املایی و ویراستاری نداره.یکی دو نکته را خودتون باید توی داستان کشف کنید.

nazanin M
۱۴۰۳/۰۴/۱۳

داستان تکراری و کلیشه ای بود . شروع داستان به نسبت هیجان داشت اما یک سوم پایانی داستان به شدت غیر واقعی و کسل کننده شده بود. از نظر محتوی خیلی بی اخلاقی رو رواج میداد . در کل آثار بهتری در

- بیشتر
بعضی وقت‌ها وقتی یکی خیلی خیلی ناراحته یادش می‌ره که یه روز حالش خوب می‌شه
کتابخوان ساده
زمان تسکین‌دهنده نیست. شاید دیگر هرروز اشک از چشمانت سرازیر نشود؛ اما درد همچنان باقی است.
n re
مهم نیست چندتا آدم توی این دنیا دوستت داشته باشند. تا وقتی نتونی حقیقت رو به اون‌ها بگی، تنها هستی و احساس تنهایی می‌کنی.
n re
خیلی ناراحت‌کننده است که یکی بعد از این‌همه سال هنوز توی گذشتهٔ خودش زندگی کنه.»
n re
دلم زندگی قبلی‌ام را می‌خواست؛ همانی که در آن می‌دانستم دقیقاً که هستم؛
n re
زمان تسکین‌دهنده نیست. شاید دیگر هرروز اشک از چشمانت سرازیر نشود؛ اما درد همچنان باقی است.
faezehswifti
اون اگر دلش می‌خواست تو رو ببینه خودش دنبال تو می‌گشت نه اینکه تو دنبال اون بگردی
n re
زمان تسکین‌دهنده نیست. شاید دیگر هرروز اشک از چشمانت سرازیر نشود؛ اما درد همچنان باقی است.
یك رهگذر
راستش رو بخوای از دین خوشم نمیاد. به‌نظر می‌رسه دین مفهوم خدا رو تبدیل کرده به یه چیزی که بتونه بشر رو تحت کنترل داشته باشه.
نیومون
وقتی آدم در خانه‌ای بزرگ شود که فاجعه‌ای رخ‌داده باشد، سنگینی آن اتفاق شوم همیشه احساس می‌شود؛ حتی اگر حرفی از آن به میان نیاید. آدم را از درون می‌خورد. آدم را گیج می‌کند. باعث می‌شود فلسفهٔ زندگی در ذهن آدم مفهوم خود را از دست بدهد.
az_kh
زمان تسکین‌دهنده نیست. شاید دیگر هرروز اشک از چشمانت سرازیر نشود؛ اما درد همچنان باقی است.
میمی
زمان تسکین‌دهنده نیست. شاید دیگر هرروز اشک از چشمانت سرازیر نشود؛ اما درد همچنان باقی است.
Fatemeh Ka
هر آدمی یه جای زخم داره رایلی. یه وقتی جای زخم مال مبارزه با یه بیماری سخته، یه وقتی مال از دست دادن بچه و یه وقتی مال زخمی که یه عشق رو دلت گذاشته.
A book lover
او عاشق خودِ قدیمی‌اش بود. به او احتیاج داشت.
n re
«لبانش می‌خندید؛ نه چشمانش».
کاربر ۵۳۹۹۷۵۳
اگرچه بامهارت و اعتمادبه‌نفس می‌نواخت؛ اما آسیب‌پذیری در وجودش مشخص بود؛ شکنندگی معصومانه‌ای که هر کودک هفت‌ساله‌ای قطعاً در ذاتش داشت. چقدر فشار به او وارد شده بود؟ نمی‌دانستم که آیا واقعاً داشت کاری را می‌کرد که به آن علاقه‌مند بود یا نه؟ به او هرگز اجازه داده نشده بود که بچگی کند.
n re
با خود فکر کردم: چی شد؟ چطور این دختر کوچولوی شاد تبدیل به نوجوان غمگینی شد که خودکشی کرد؟
n re
خداحافظی کردن کار سختیه؛ می‌دونی؟
zohreh
زمان تسکین‌دهنده نیست. شاید دیگر هرروز اشک از چشمانت سرازیر نشود؛ اما درد همچنان باقی است.
az_kh
«رایلی ذهن من نیست که مریضه. روح منه؛ و هیچ دارویی نیست که بتونه روح رو درمان کنه.»
میمی

حجم

۳۷۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

حجم

۳۷۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۵۶ صفحه

قیمت:
۶۷,۵۰۰
۴۷,۲۵۰
۳۰%
تومان