کتاب اعترافات در ساعت ۷:۴۵
معرفی کتاب اعترافات در ساعت ۷:۴۵
کتاب اعترافات در ساعت ۷:۴۵ نوشتهٔ لیزا آنگر با ترجمهٔ مهناز مهری و ویراستاری سارا بحری در انتشارات کتاب کولهپشتی به چاپ رسیده است. در این داستان دو غریبه در قطاری با هم همصحبت میشوند و رازهایی را برای هم برملا میکنند. کتاب اعترافات در ساعت 7:45 رمانیست دربارهٔ اینکه چگونه کینه و درد ترک شدن میتواند گناهکار و بیگناه، هر دو را با هم، به دامان نفرت و تباهی بکشاند. ماجرایی که هیچکس از آن برنده بیرون نمیآید. لیزا آنگر این اثر را در سال 2020 منتشر و از زمان انتشار نقدهای مثبتی را به خود جلب کرد. این کتاب جوایز بسیاری را کسب کرده است. لیزا آنگر هجده عنوان از پرفروشترین رمانهای نیویورک تایمز را به خود اختصاص داده است. همچنین از او مقالاتی در مجلات نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال، انپیآر و تراول لیژر به چاپ رسیده است.
درباره کتاب اعترافات در ساعت 7:45
آثار لیزا آنگر از جمله اعترافات در ساعت 7:45 جوایز متعددی کسب کردهاند و در سراسر دنیا میلیونها خواننده دارد. کتابهای آنگر به بیستوشش زبان ترجمه شدهاند.
داستان کتاب اعترافات در ساعت 7:45 شامل مفاهیم مختلفی از جمله کینه، وفاداری، دروغ، رازداری، خیانت و ... است.
سلنا مورفی در وضعیت بدی به سر میبرد. او به تازگی فهمیده است همسرش با پرستار بچهشان رابطه دارد. او یک روز در قطار نشسته بود و از محل کار به خانه برمیگشت که در این میان خانمی شروع به صحبت با او کرد. زن پیش سلنا اعتراف کرد که با رئیسش رابطه دارد. سلنا نیز از ماجرای رابطهی پنهانی همسر و پرستار با زن غریبه میگوید. با رسیدن به مقصد، او تصور کرد گفتوگو به پایان رسیده و آنها دیگر هرگز با هم همکلام نخواهند شد.
اما پیامی که مدتی بعد بر صفحهی گوشی سلنا ظاهر شد، فرضیهاش را در هم شکست. میان او و آن زن زیبا در قطار شمارهای رد و بدل نشده بود. پس آن پیامی که میگفت: «میشود قراری بگذاریم و با هم صحبت کنیم؟ مارتا هستم، در قطار هممسیر بودیم.» از کجا بود؟ این پیام آشوبی اساسی برای او ایجاد کرد.
کتاب اعترافات در ساعت 7:45 را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به رمانهای معمایی و هیجانانگیز با تم روانشناختی علاقه دارید، مطالعهٔ این کتاب به شما پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب اعترافات در ساعت ۷:۴۵
جلسهای که با یکی از اربابرجوعهایش داشت خیلی طول کشیده بود. بنابراین، عملاً قطار ساعت پنج و چهل دقیقه را از دست داده بود و خوب میدانست محال است بتواند بهموقع به خانه برسد و شام را با همسرش، گراهام و دو پسر شیطانش استفان و اولیور صرف کند. بعد از آن هم کلی کار سرش میریخت، ازجمله حمام بردن بچهها، بازی کردن با آنها، نظاره کردن دعواهایشان. و تازه اگر یک لحظه آرام میگرفتند، میتوانست چند دقیقهای تلویزیون تماشا کند. سلنا اغلب تا دیروقت کار نمیکرد و همیشه سر وقت به خانه برمیگشت؛ چون بعدازظهرهای شلوغ او بهترین بخش زندگیاش بودند.
ولی آن شب، بعد از جا ماندن از قطار ساعت پنج و چهل دقیقه، بهجای اینکه تا رسیدن قطار ساعت هفت و چهلوپنج دقیقه در ایستگاه مترو منتظر بماند، تصمیم گرفت این فاصلهٔ دوساعته را به تکمیل چند کار دیگر در دفتر کارش بپردازد. هرچند نه به کار فکر میکرد نه به وظایف مادریاش، بلکه افکار دیگری ذهنش را مشغول کرده بودند؛ موضوعاتی که در پسزمینهٔ ذهنش میدرخشیدند.
یک تاکسی گرفت و به سمت دفتر کارش حرکت کرد. در آن عصر سرد پاییزی و گذراندن روزی طولانی، سروصدای شهر و ازدحام جمعیت، او را از خودبیخود کرده بود. وارد لابی ساختمان شد که کف آن با سنگ مرمر پوشیده شده بود و دیوارهای درخشانی داشت. برای دربان که او را میشناخت سری تکان داد، کارتش را روی دستگاه گذاشت و به تنهایی سوار آسانسور شد.
قلبش بهشدت میزد و دهانش خشک شده بود. کیفش آنقدر سنگین بود که شانهاش زیر بار آن خم شده بود. دلش نمیخواست از قطار جا بماند، ولی اینگونه فرصت داشت به کارش برسد.
حجم
۳۰۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۳۰۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
نظرات کاربران
سلنا، آنی و ژنوا سه زنی هستن که در درگیر ماجرای خیانت شدن. همسر سلنا بهش خیانت میکنه. آنی با رییس شرکتش که همسر داره تو رابطهس و ژنوا که پرستار خونهی سلناست با شوهر سلنا رابطه برقرار کرده. داستان از جایی
من چاپی این کاتب رو خوندم. علاوه بر اون سیر معمایی جنایی و غافلگیری که داشت، نکته مهم دیگه ای هم نظرم رو جلب کرد. گاهی اوقات تو زندگی ها، دو نفری که زندگی ای رو با هم شروع کردن
نسخه صوتی را گوش کردم جذاب بود خوب نوشته و خوب ترجمه شده بود کتابهای چند راوی معمولاً جذابند حجم خیانت در آن بالاست که شاید با فرهنگ ما چندان سازگار نیست
داستان سرگرم کننده خوبی بود ولی معمای پیچیده ای نداره و فاقد غافلگیری خاصیه. ایرادات داستانی جزئی داشت که خب باعث نمیشد منطق داستان به کل زیر سوال بره.
فوق العاده بود ،فضاسازی ،تعلیق، ترجمه،وسبک نوشتاری عالی، این کتاب را تبدیل به کتابی کرد که دریاد می ماند، بایک اشتباه چه زندگیهائی که نابود نمیشوند،باورغلط واشتباه گاهی هم انسانها هم خانواده هایشان را نابود میکند، واقعن لذت بردم ،یکی
داستان جالبی داشت، نمیشد گفت خیلی منحصربهفرده ولی حس تعلیق داستان بهقدر کافی خوب بود. داستان در مورد زنی به اسم سلناست که بهظاهر خیلی از زندگیش راضیه اما با گم شدن پرستار بچههاس یکهو همه چیز زندگیش پیچیده میشه. یکم
بد نبود
سلام مطمئن باشید که از خواندن این کتاب پشیمان نمی شوید
جالب بود
گرچه سلنا خیلی احمقه ولی داستان عالی بود.داستان پردازی و شخصیت پردازی فوق العاده بود