کتاب دوستش داشتم
معرفی کتاب دوستش داشتم
کتاب دوستش داشتم اولین و محبوبترین داستان آنا گاوالدا است که با ترجمه مهرویه داداشی میخوانید. داستان زندگی زنی به نام کلوئه که به خاطر خیانت همسرش، از هم میپاشد و زن را به خانه پدر همسرش میکشاند...
درباره کتاب دوستش داشتم
کتاب دوستش داشتم اولین رمان آنا گاوالدا است. این داستان که با الهام از تجربیات شخصی خود نویسنده نوشته شده است، در سراسر دنیا مورد توجه مردم قرار گرفت.
در داستان با زنی به نام کلوئه آشنا میشویم که همراه با همسرش آدرین و دو دخترشان زندگی میکند. اما روزی آدرین به او میگوید که فرد دیگری را دوست دارد و همسرش کلوئه و دخترانشان را رها میکند. کلوئه نیز به همراه فرزندانش از پاریس خارج میشود و به منزل والدین آدرین میرود تا شروعی دوباره داشته باشد. در این میان، او همراه با پدر آدرین صحبتها و گفتگوهای طولانی دارد. مردی که تلاش میکند عروسش را دلگرم کند و زنی که در تلاش است تا دوباره شروع کند و همسر خیانتکارش را فراموش کند...
کتاب دوستش داشتم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب دوستش داشتم را به تمام علاقهمندان به ادبیات عاشقانه جهان پیشنهاد میکنیم.
درباره آنا گاوالدا
آنا گاوالدا ۹دسامبر ۱۹۷۰ در خانوادهای مرفه در پاریس متولد شد. او از معروفترین داستاننویسان حال حاضر فرانسه است که عموم مخاطبانش را زنان تشکیل میدهند و افتخارات بسیاری را برای نوشتههایش از آن خود کرده است. او در بیست و دو سالگی، در سال ۱۹۹۲ جایزه بهترین نامه عاشقانه رادیو فرانسه بینالمللی و در سی سالگی، سال ۲۰۰۰، جایزه بزرگ رادیو تلویزیون لوکزامبورگ لِر را برای مجموعه داستان «کاش کسی جایی منتظرم باشد» از آن خود کرد.
از گاوالدا رمانها و مجموعه داستانهای بسیاری منتشر شده که همه با استقبال خوانندگان روبهرو شده و تیراژ تعدادی از آنها از ۱.۵ میلیون نسخه گذشته است. رمان «دوستش داشتم» آنا گاوالدا در میان خوانندگان ایرانی پرطرفدار است و با الهام از زندگی مشترک شکست خورده خودش نوشته شده است. از میان کتابهای دیگر او میتوان به باهم بودن، گریز دلپذیر، و سی و پنج کیلو امیدواری اشاره کرد که برای نوجوانان نوشته است.
بخشی از کتاب دوستش داشتم
هر سه روی تخت مادربزرگِ آدرین دراز کشیده ایم. تختی که به طرز وحشتناکی غژ غژ میکند. تخت مشترک من و آدرین. قبلاً ما تا آنجا که میتوانستیم به آرامی و در سکوت روی آن عشق بازی میکردیم.
به محض تکان دادن دست یا پا همه اعضای خانواده خبردار میشدند. هنوز هم متلکهای کریستن را در اولین صبح زندگی مشترکمان به خاطر میآورم. وقتی برای خوردن صبحانه به پائین رفتیم از خجالت سرخ شده بودیم و در حالی که دستهای یکدیگر را زیر میز گرفته بودیم به فنجان قهوههایمان زل زده بودیم.
آن روز درس خوبی گرفتیم. بعد از آن عشق بازی ما در نهایت سکوت انجام میشد.
میدانستم که بعد از این بخاطر کمبود جا آدرین با زن دیگری به اینجا خواهد آمد و روی این تخت خواهد خوابید، این تشک بزرگ را از روی تخت برداشته و به کف اتاق پرت خواهد کرد. درست مثل زمانی که با هم بودیم.
با صدای ماریون از خواب بیدار میشوم او در حالی که داستان آب نبات چوبی را زیر لب زمزمه میکند. عروسکش را روی لحاف میکشد......... لوسی مژههایم را از هم جدا میکند و میگوید: تمام مژه هات به هم چسبیده اند.
اتاق خیلی سرد بود. مجبور شدیم لباس هایمان را زیر لحاف بپوشیم غژ غژ تخت بچهها را به خنده میاندازد پدرشوهرم بخاری آشپزخانه را روشن کرده بود. او را دیدم که در ته باغچه مشغول جمع آوری هیزم بود.
اولین بار است که با او تنها شده ام. هیچ وقت در حضور او احساس راحتی نکرده ام. در کنار مردی گوشه گیرو بسیار آرام. گذشته از این خاطرات آدرین از گذشته اش چندان خوشایند نبود. بزرگ شدن زیر نگاهها، سختگیریها، عصبانیتها و تکالیف سخت برای او زجرآور بوده.
با سوزان نیز همانگونه رفتار میکرد. هیچگاه عشق و علاقه آنها را نسبت به همدیگر ندیدهام. چندی قبل هنگام پاک کردن لوبیاسبز مادر شوهرم که با من خودمانیتر شده بود گفت: رفتار پییِر شاید رمانتیک نباشد ولی من از احساسش نسبت به خودم خبر دارم.
من هم به نشانه تأیید سری تکان دادم ولی واقعاً رفتار او برایم قابل درک نبود. نمیتوانستم مردی را که با همه وجود احساساتش را کنترل میکند درک کنم. هیچگاه ترس یا ضعف خود را بروز نمیداد. و اینها برایم غریب بود زیرا در خانه ما بغل کردن و بوسیدن جزئی بدیهی از زندگی به شمار میآمد.
یادم میآید در یک عصر طوفانی در این آشپزخانه خواهر شوهرم کریستن داشت از معلمهای فرزندانش انتقاد میکرد و آنها را نالایق و احمق خطاب میکرد. حرفهای او باعث شد که بحث به یک مبحث آموزشی تبدیل شود. سپس جو تغییر کرد و به شکل بی رحمانه ای آشپزخانه تبدیل به یک دادگاه شد که در یک طرف آدرین و خواهرش به عنوان شاکی و در طرف دیگر پدرشان به عنوان متهم قرار گرفته بودند.
حجم
۱۰۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۰۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
نظرات کاربران
نسخه چاپی کتاب رو از همین نشر خوندم. ترجمه و متن به شدت ایراد و ضعف داره و باعث عدم جذب خواننده به داستان و موضوع داستان میشه. به شخصه کارهای این نویسنده رو دنبال میکنم و میتونم به وضوح
واقعا هر چی تلاش کردم نتونستم تمومش کنم،واقعا چرا اینقدر خسته کننده و بی سر و ته،واقعا زنها اینقدر عدم تعادل روحی دارن؟این چه کتاب بی خودی بود واقعا،شخصیت زن داستان کلا مشکل داشت،پدر شوهرش از همه بدتر بود،کل داستان
موضوع تکراری خیانت به همسر رو اگر کنار بذاریم، مشکل اصلی این کتاب ویراستاری افتضاح متن هست. با توجه به اینکه داستان بر مبنای گفت و گوی دو نفر بود، ویرایش ضعیف متن باعث شده خواندن متن خیلی ناخوشایند بشه!