
کتاب قالی هزار نقش
معرفی کتاب قالی هزار نقش
کتاب الکترونیکی «قالی هزار نقش» نوشتهٔ عاطفه علی عوضی اثری داستانی است که نشر ندای الهی آن را منتشر کرده است. این کتاب با ویرایش اسکندر متقیزاده، روایتی واقعگرایانه از زندگی دختری نوجوان در بستر جامعهٔ عشایری ایران را به تصویر میکشد. داستان با نگاهی به رنجها، امیدها و فرازونشیبهای زندگی شخصیت اصلی، به موضوعاتی چون فقر، تبعیض، سنتهای خانوادگی و نقش زنان در جامعهٔ سنتی میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب قالی هزار نقش
«قالی هزار نقش» اثری داستانی و واقعگرایانه است که با الهام از واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی در جامعهٔ عشایری ایران نوشته شده است. عاطفه علی عوضی در این کتاب، با تمرکز بر زندگی دختری نوجوان به نام صنم، تصویری از دشواریهای زیستن در دل سنتها و باورهای ریشهدار ایل و خانواده را ارائه داده است. روایت کتاب در قالب اول شخص و با زبانی صمیمانه، خواننده را به دل چادرهای عشایری، دشتها و کوههای ایران میبرد و او را با جزئیات زندگی روزمره، روابط خانوادگی، کارهای طاقتفرسا و آرزوهای خاموش دختران ایل آشنا میکند. ساختار کتاب خطی است و داستان با توصیف لحظهبهلحظهٔ زندگی صنم، از کودکی تا نوجوانی و ورود به بزرگسالی، پیش میرود. این اثر نهتنها داستانی فردی را روایت میکند، بلکه بازتابی از وضعیت اجتماعی و فرهنگی زنان در جوامع سنتی ایران نیز هست. نویسنده با بهرهگیری از جزئیات دقیق و روایت ملموس، فضایی باورپذیر و پر از احساس خلق کرده است که خواننده را با خود همراه میکند.
خلاصه داستان قالی هزار نقش
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «قالی هزار نقش» حول محور زندگی صنم، دختری نوجوان از ایل عشایری، شکل گرفته است. پس از مرگ پدر و مادرش بر اثر بیماری، صنم به سرپرستی عمو مراد و زنعمویش بلقیس درمیآید. او که در کودکی عزیزدردانهٔ خانواده بوده، حالا به خدمتکاری بیجیره و مواجب در خانهٔ عمو بدل میشود و با فقر، تحقیر و خشونتهای زنعمو و دخترعموهایش دستوپنجه نرم میکند. صنم هر روز صبح پیش از طلوع آفتاب گله را به چرا میبرد، کارهای خانه را انجام میدهد و با کمترین امکانات و محبت روزگار میگذراند. در این میان، تنها دلخوشیاش دوستی با رحیمه، دختر لکنتزبان همسایه است که او هم سرنوشتی مشابه دارد. با گذر زمان و رسیدن به سن نوجوانی، صنم با فشارهای بیشتری روبهرو میشود؛ نهتنها از سوی خانواده، بلکه از سوی سنتهای ایل که دختران را زود به خانهٔ شوهر میفرستد. سرانجام، بلقیس برای رهایی از مسئولیت صنم و دریافت شیربها، او را به خانوادهای دیگر میسپارد تا عروس پسرشان شود. اما صنم در شب عروسی با حقیقت تلخی روبهرو میشود: شوهرش کاظم، مردی با مشکلات ذهنی است و خانوادهٔ جدید نیز او را نه بهعنوان عضوی از خانواده، بلکه بیشتر بهعنوان ابزاری برای رفع نیازها و حفظ آبرو میبینند. صنم در این شرایط، میان ترس، ناامیدی و تلاش برای حفظ کرامت انسانی خود، راهی دشوار را طی میکند. روایت کتاب، با نمایش جزئیات زندگی صنم، به دغدغههای او دربارهٔ آینده، هویت و امید به رهایی از چرخهٔ ظلم و بیعدالتی میپردازد، بیآنکه پایانی قطعی یا قهرمانانه برای او رقم بزند.
چرا باید کتاب قالی هزار نقش را بخوانیم؟
این کتاب با روایت صادقانه و بیپرده از زندگی یک دختر نوجوان در دل جامعهٔ عشایری، تصویری ملموس از رنجها و امیدهای زنان در بستر سنتهای سخت و گاه بیرحم ارائه میدهد. «قالی هزار نقش» نهتنها داستانی فردی را بازگو میکند، بلکه به مسائل اجتماعی، فرهنگی و جنسیتی نیز میپردازد و خواننده را با واقعیتهایی روبهرو میکند که کمتر در ادبیات داستانی معاصر بازتاب یافتهاند. مطالعهٔ این اثر فرصتی است برای همدلی با شخصیتهایی که صدایشان کمتر شنیده میشود و درک بهتر از ساختارهای اجتماعی و خانوادگی که سرنوشت بسیاری را رقم میزند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب به علاقهمندان داستانهای اجتماعی، روایتهای واقعگرایانه و کسانی که دغدغهٔ وضعیت زنان و دختران در جوامع سنتی را دارند پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که به ادبیات معاصر فارسی و روایتهای بومی علاقهمندند، «قالی هزار نقش» اثری قابل توجه است.
بخشی از کتاب قالی هزار نقش
«با شنیدن صدای پایی که به سیه چادر نزدیک میشد سرم را بلند کردم و نگاهم را به سمت در چادر دادم. زنعمو حتی زحمت جلو آمدن را به خودش نداد و از همون دم در طبق کوچکی که در دست داشت را زمین گذاشت و با پاش به سمتم هولش داد و غرید: زودتر کوفت کن و بتمرگ که آفتاب از قله کوه نزده باید گوسفندها رو ببری دشت! جثهٔ لاغر و تکیدهاش که در دل شب وحشتناکتر از همیشه تصور میشد از جلوی چشمانم کنار رفت و دسته چادر با نسیم خنک شبانگاهی آرام عقب جلو رفت و بعد از چندی آرام گرفت، دقیقاً مثل قلب من که هر وقتی با هر کدوم از اعضای خانهٔ عمو رو به رو میشد از ترس و وحشت به تلاطم میافتاد. انقدر گشنه بودم که فرصت فکر کردن نداشتم، با عجله خودم را به طبق رساندم تا زودتر این شکم لامروث سیر کنم. با دیدن محتویاتش باز اشک به چشمانم نشست و بغض سنگینی راه لو سد کرد. میدانستم زنعمو برای چزوندنم هر کاری میکند ولی باز عادتم نشده بود. استخوانهایی که گوشتی به تن نداشتند همراه چند دانه نخود و لوبیا و دو تکه سیب یه گوشه طبق برام گذاشته بود و کمی اونورترش یک تکه نان خشک شده که دتدون آدمیزاد بیش کار نمیکرد. از مشک کنارم کمی آب برداشتم و با احتیاط که تکه نانم زوال نشه داخل کاسه آب زدم تا کمی نرمتر بشه و همراه چند دانه نخود و لوبیا خوردم. تکه استخوان را در دست گرفتم و با ولع بوی ناب خوبش به جون و دل خریدم، چقدر خوشبو و لذیذ بود. آهی کشیدم و با ناراحتی پرتش کردم گوشهای و به طرف تشک پاره و کهنهام رفتم تا زودتر بخوابم. چشم روی هم نذاشته به خواب رفتم و با صدای هیاهوی چوپانها و زنگولهٔ گوسفندها بیدار شدم.»
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۶۹ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۶۹ صفحه