کتاب زن ستمدیده
معرفی کتاب زن ستمدیده
کتاب زن ستمدیده نوشته ماریا کارر دانکوس است که با ترجمه منوچهر رستمی منتشر شده است. این کتاب داستان زندگ زنی به نام فاطمه است که روزهای بسیار سختی را پشتسر میگذراند.
درباره کتاب زن ستمدیده
داستان در یک بیمارستان در کردستان عراق روایت میشود. وقتی یک مرد همسر پسرعمویش را به بیمارستان میآورد زیرا او سوخته است. عمار مسوول بیمارستان است و سالانه حدود ۵۰۰ زن را برای سوختگی به بیمارستان او میآورند. او در این بیمارستان زنان بسیاری را میبیند که به دلیل کمبود امکانات سوختهاند و ییا مردان و زنان خانواده به بهانههای ناموسی آنان را آتش زدهاند و یا خودسوزی کردهاند.
فاطمه را به بیمارستان میآورند،او بسیار آسیب دیده است و حتی دکتر هم نمیداند او زنده میماند یا نه. اقوام به دکتر میگویند که او هنگام غذا درست کردن برای بچههایش آتش گرفته است اما آیا این موضوع حقیقت دارد. فاطمه کمکم بهتر میشود اما سوختگیاش شدید است. او نمیداند دخترانش بعد از خودش به چه کسی تکیه خواهند کرد و همچنین نمیداند برای چه سوخته است. معمای هولناکی که کمکم پاسخش پیدا میشود. فرح دختر فاطمه دختری جوان و باهوش است که برای همهچیز سوال میکند آیا او نیز در خطر است؟ آیا فرح میخواهد از سرنوشت مادرش فرار کند؟
این کتاب به روایت قتلهای ناموسی میپردازد، قتل هایی که دلیلش تعصبات شدید است و زنان بسیاری را سالانه در جهان از بین میبرد.
خواندن کتاب زن ستمدیده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی حوزه زنان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زن ستمدیده
عمار حرفهایش را ناتمام میگذارد.
سروصدایی از بیرون توجهش را جلب میکند. زنها و همسایهها در حال نزدیک شدن هستند.
«فاطمه همه اینجا هستند. تو را تنها نمیگذارند. چند نفر آمدهاند اینجا. همه با تو هستند. تو باید به آنها نشان بدهی که از همه قویتری.»
یکی از زنها شروع به آواز خواندن میکند. صدای منحصربهفردش بلند میشود. سپس دیگران هم با او همآواز و همصدا میشوند. سه نفر، پنج نفر، سپس بیست نفر، آرام و خیلی آرام.
عمار گوش میدهد. صدایشان در قلب او رخنه کرده و روحش را تسکین میدهد. در این همآوایی، نوعی همبستگی دیده میشود. عمار امیدوار است فاطمه هم این آواز را شنیده باشد.
دکتر نمیدانست امشب چگونه خواهد گذشت. آیا فاطمه فردا صبح همچنان زنده خواهد بود؟ مثل هر دفعهٔ دیگری که زنی را که در حال مرگ بود نجات میداد، کار دیگری نمیتوانست بکند جز اینکه امیدوار باشد. اما او به چه قیمتی و برای حصول چه نتیجهای آنها را به زندگی برمیگرداند؟ اگر فاطمه زنده بماند مشکلات عدیدهای در انتظارش خواهد بود. عمار این را میداند و بعضی اوقات از کاری که انجام میدهد راضی نیست.
اما او حق انتخاب ندارد، چراکه یک پزشک است و در خدمت دیگران. بنابراین او همانند آویرا و بدیعه، برای نجات فاطمه هر کاری که از دستش بربیاید انجام میدهد.
شب شده بود. ساعت نُه بود. عمار داشت در دفتر پرستاری استراحت میکرد که کریم، یکی از پرستارهای بیمارستان، در زد.
«عمار ملاقاتی داری. شوهر و پدرشوهر فاطمه اینجا هستند.»
«الآن میآیم و با آنها حرف میزنم.»
در سالن انتظار دو مرد نشسته بودند. مرد جوان حدوداً سیساله، لاغر، برنزه با موهایی کمپشت که بهنظر وحشتزده میآمد. شاید گریه کرده بود چون چشمانش برق میزد.
حجم
۱۵۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۵۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
نظرات کاربران
نصف رمان و خواندم ولی انقد خسته کننده و کند بود حوصلمو سر بُرد.
فاطمه، زنی که دچار سوختگی شدید شده و توسط پسرعمویش به بیمارستان آورده میشود، امیدی به زنده ماندنش نیست... ۳ بچه دارد، یکی هم توی شکمش. حقیقتا چیشد که این اتفاق افتاد؟ آیا او کاملا طرد و ترک شده است دیگر؟ به چه دلیل؟ حتما
حس و حال جوامع مرد سالار مظلومیت زنان سیرت پلید انسان نماها زجر بی پایان وادامه زندگی ناشناخته و...... بخشی از کتاب بود خودتون بخونید حتما. حس های دیگه ای را پیدا میکنید