کتاب زهر عشق
معرفی کتاب زهر عشق
کتاب زهر عشق نوشته اریک امانوئل اشمیت است. این کتاب روایتی جذاب است از دفترچه خاطرات آدمهای مختلف که تجربیات متفاوتی را از سر گذراندهاند.
درباره کتاب زهر عشق
کتاب زهر عشق ماجرای ۴ دختر نوجوان ۱۶ ساله است. ژولیا، رافائل، آنوشکا و کولومب چهار دختر نوجوان هستند که هر یک تجربیات متفاوتی را گذراندهاند، ژولیا یک بار خودکشی کرده است، آنوشکا درگیر بلوغ است و نمیتواند خودش را بپذیرد، او احساس میکند زیبا نیست و همین موضوع هم حالش را بد کرده است، کولومب درگیر احساسات است او نمیداند دوست داشتن دقیق یعنی چه اما خودش و گاه و بیگاه درگیر یک عشق سریع و زودگذر میشود اما دیگران دوستش ندارند و رافائل متفاوت است او احساس تنهایی میکند درحالیکه دختر و پسر در مدرسه دوستش دارند و او را رفیق خود میدانند اما او احساس پیری میکند. این کتاب روایتی جذاب است از دفترخاطرات چهار دختر، تجربیات و احساساتشان.
خواندن کتاب زهر عشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
درباره اریک امانويل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت متولد ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در لیون فرانسه است. او نویسنده، نمایشنامهنویس و کارگردان فرانسوی- بلژیکی است که در سالهای اخیر محبوبیت زیادی به خصوص در دنیای تئاتر بهدست آورده است. نمایشنامههای او در بیش از ۵۰ کشور جهان به روی صحنه رفتهاند و جوایز متعددی از جمله جایزه تئاتر مولیر، داستاننویسی گنکور و آکادمی بالزاک را از آن خود کردهاند. او دکترای فلسفه دارد و مضامین فلسفی را بهراحتی با داستانهایش میآمیزد. اشمیت در خانوادهای غیرمذهبی متولد شد و شاید این موضوع باعث شد که اهمیت دین در آثارش پررنگ باشد. در این اثر نیز که درواقع صحبتهای قهرمان داستان با خدا است، مسیحیت نمودی ویژه دارد. اشمیت سرانجام به آیین مسیح گروید و خود را مسیحی معرفی کرد.
از میان آثار اریک امانوئل اشمیت میتوان به موسیو ابراهیم و گلهای قرآن، خرده جنایتهای زن و شوهری، مهمانسرای دو دنیا، زمانی که یک اثر هنری بودم، اسکار و خانم صورتی و یک روز قشنگ بارانی اشاره کرد.
بخشی از کتاب زهر عشق
پسرها به من هیچ توجهی نمیکنند. دل به دل راه دارد، من هم از آنان خوشم نمیآید. تنها چیزی که از آنان میخواهم، تقسیم لحظههایی دلپذیر است، اینکه بامزه و خوشاخلاق باشند و وقتی به گردش و کافه میرویم، مجلس گرمکن.
اما همهشان اینطوری حرف میزنند: «رافائل بهترین رفیق منِ!» «رافائل، نمیشه ازش جلو زد. بهترین شاگرد کلاس و از همه بچهها باحالتر.» و این متعجبشان میکند... باید اذعان کرد بین پسرهای دبیرستان ماریوو۲، مشتاقترینشان برای رقصیدن و سیگار کشیدن و...، شاگردتنبلهایی هستند که فقط بلدند پشت میز چرت بزنند. مشتی حقیر و مرتیکه... «همه با رافائل دوست هستند.» سالهاست آنان مدام این حرف را تکرار میکنند. در این صورت حالا که تا این اندازه محبوب هستم، چرا اینقدر احساس تنهایی میکنم؟
فکر کنم دارم زیادهروی میکنم! من اقبال این را داشتهام که دوستانی داشته باشم، دوستانی واقعی، ژولیا، آنوشکا و کولومب؛ وگرنه صحبتهایم با همسنوسالهایم به مسائل مدرسه یا چیزی از این دست محدود میشد: «میآیی بریم بیرون یک چیزی بخوریم؟ مهمان من.» و «میآیی بریم دوچرخهسواری؟» اما حالا من در نظر آنان تجسم نوعی پرنده نادرم. یک دختر پروپاقرص؛ از آنانی که عاشق خوشگذرانیاند. با این حال، شبها در خانه ما، بقیه به کافه و شبنشینی میروند آن هم بیآنکه زندگی حرفهایشان را به خطر بیندازند.
آیا من حالت عادی دارم؟ «رافائل بهترین رفیق منِ!»
آیا غیرعادی هستم؟ «رافائل بهترین رفیق منِ!» همه این را میگویند...
حجم
۱۱۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۱۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
نظرات کاربران
داستان از زبون چند شخصیت نوجوان که هر کدوم مارو با زندگی و احساساتشون اشنا میکنند رو به جلو میره و خب یه وقتایی اینقدر پرش داره که شاید خواننده اطلاعات مربوط به هر شخصیتو قاطی کنه.ولی با این حال
خوب بود