دانلود و خرید کتاب زائر افسون شده نیکلای لسکوف ترجمه حمیدرضا آتش‌برآب
تصویر جلد کتاب زائر افسون شده

کتاب زائر افسون شده

انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۱۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زائر افسون شده

زائر افسون شده اثری از نیکلای لسکوف نویسنده و ادیب بزرگ روسی است که داستان نیم قرن زندگی عارفانه و ساده یک رعیت‌زاده را روایت می‌کند. زائر افسون شده نخستین اثر ترجمه شده لسکوف به فارسی است که حمیدرضا آتش‌برآب به فارسی برگردانده است.

 این اثر ابتدا در سال ۱۸۷۳ و در مجله جهان روس و با نام تلماکوس اهل خاک‌های سیاه منتشر شد. تلماکوس از چهره‌های اسطوره‌ای یونانِ باستان است. او پسر اودوسئوس است و درجست‌وجوی پدرش به سفرهای پرماجرایی می‌پردازد. خاک‌های سیاه، نام جغرافیایی منطقهٔ وسیعی در جنوب مسکو است که خاک تیره‌رنگ آن فوق‌العاده حاصلخیز است و خود آن منطقه از نظر عده‌ای، قلبِ راستین روسیه را تشکیل می‌دهد.

خانوادهٔ لسکوف نیز از اهالی همان ناحیه بودند و قهرمان این داستان هم از رعیت‌های همان خاک‌های سیاه است. منظور آشکار لسکوف از انتخاب چنین عنوانی این بود که به هموطنان خود بفهماند که در قلب سرزمین اجدادی آنان نیز می‌توانند قهرمانانی نظیر قهرمانان مشهور اروپای غربی برخیزند.

 درباره کتاب زائر افسون‌ شده

ایوان سیوِریانیچ فلیاگین، رعیتی ساده‌دل و جنگجویی سالک است که داستان زندگی خود را به گونه‌ای عارفانه روایت می‌کند. رام کردن اسبان وحشی، پیروزی بر قهرمان استپ‌ها، چیرگی بر وسوسه‌ی افسون زن، قربانی‌قراردادن خود برای نجات نزدیکان، حماسه‌آفرینی در جنگ و عذاب اسارت، تعمید کودکان، ستیز با ابلیس و پیشگویی سرنوشت کشور. 

مادرش نذر می‌کند تا او را به خدمت خدا بگمارد و او  سعی دارد سوگند مادر را نقض کند و راه دنیا را انتخاب می‌کند، با این حال شیفتگی‌های معنوی‌اش او را از هلاک شدن می‌رهاند،  و ایوان از پس مرگی محتوم به صومعه می‌رسد،  او سعی دارد برای رسیدنش به صومعه توضیحی ماورای طبیعی و معنوی پیدا کند اما بعد برایش روشن می‌شود که علت اصلی رفتنش به صومعه گرسنگی و بی‌خانمانی بوده است. حقیقتی تلخ که او را دچار تناقض کرده است. 

 لسکوف در این رمان جدالی میان تقدیر و باورهای ماورایی با حقایق و واقعیات در جریان زندگی روزمره برپا می‌کند. ایا این باور اسمانی ماست که باعث تغییر و تحولات در زندگی ما می شود یا اضطرارها و حقایق جاری زندگی؟

لسکوف در این رمان روسیه زمان خود را به خوبی به تصویر کشیده است. او نشان می‌دهد فرمان‌های تقدیری همان نیروی فشار و بار سنگین مشقت‌های اجتماعی و داغِ آن‌ها بر فردِ غیراشرافی روس است.

خواندن کتاب زائر افسون‌شده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به ادبیات داستانی و رمان به ویژه دوست‌داران ادبیات روسیه مخاطبان این کتاب‌اند.

 درباره نیکلای لسکوف

نیکلای لسکوف نویسنده و ادیب بزرگ روسی در شانزدهم فوریه سال ۱۸۳۱ در اریول روسیه متولد شد و در پنجم مارس سال ۱۸۹۵ در سن پترزبورگ درگذشت.

خانوادهٔ نیکلای سرگی‌یویچ لسکوف از نظر اصل و نسب از نمایندگانِ چندین قشر مشخص تشکیل شده بود. پدربزرگِ پدری‌اش کشیش کلیسای ارتدوکس روسی و مادربزرگش از قشر بازرگانان بودند. پدر لسکوف دوران تحصیلی مخصوص پرورش کشیشان را گذرانده بود، اما از پذیرفتن مرتبت کشیشی منصرف شده و خود را وقف خدمت به دادگستری کرده بود؛ که در این راه احترام و افتخار فراوانی هم کسب کرد، بااین حال از نظر مالی همواره با کمبود مواجه بود، تا جایی که نتوانست هزینهٔ تحصیلات پسرش نیکالای را تأمین کند و نیکالای لسکوف در هفده سالگی ناگزیر به استخدام همان دادگستری درآمد. مادر لسکوف از خانوادهٔ اشرافی ورشکسته‌ای بود و برادرش یعنی دایی لسکوف ــ که استاد دانشگاه کی‌یف بود ــ به لسکوفِ جوان کمک کرد تا به عنوان مستمع آزاد در دروس آن دانشگاه شرکت کند. به این ترتیب لسکوف پیش از آن‌که آموزشگاهی دیده باشد به زبان و بیانِ روحانیون، تجار، نجیب‌زادگان و کارمندان دولت آشنایی زنده و عمیق پیدا کرده بود. باید اضافه کرد که کودکی لسکوف در منزل پدری، در تماس نزدیک و روزمره با مردان و زنان ساده‌ای که خدمتکارِ خانه‌زاد بودند، گذشت و لسکوف داستان‌ها و قصه‌های بومی را از زبانِ خود این افراد بی‌سواد شنیده و به خاطر سپرده بود. اما مکتبِ زبانِ لسکوف منحصر به محیط خانوادگی در دوران کودکی او نبود، بلکه او همچنین در محیط دانشجویان دانشگاه کی‌یف و کارمندان دادگستری نیز به زبان اکراینی و خصایص زبان کارمندی انس گرفته بود. تماس وسیع لسکوف با ساکنان نقاط دورافتادهٔ سرزمینِ پهناورِ روس و همچنین آشنایی‌اش با فرهنگ اروپا نیز در طی سال‌های همکاری‌اش با پیشکار انگلیسی یکی از ملاکان بزرگ روس فراهم شده بود.

در ۱۸۶۱ ـ در همان سالی که «فرمان آزادی‌بخش ِ» تزار آلکساندر دوم جهت لغو نظام ارباب‌رعیتی منتشر شدــ لسکوفِ سی‌ساله از کار استعفا داد و در سانکت پترزبورگ ساکن شد و خود را به‌تمامی وقف نویسندگی کرد و از آن پس شاهد مستقیم تحولات و مبارزات اجتماعی روسیه در آن دههٔ معروف به «سال‌های شصت» شد.

زبانِ ادبی لسکوف دارای ویژگی‌هایی است که حتا در زمان حیاتش ــ که بیش از یک سده از آن می‌گذرد ــ در قیاس با زبان ادبای بزرگِ وقت، نیاز مبرمی به توضیحات و تفاسیر داشت. این توضیحات یا به صورت مقدمهٔ ویژهٔ هر داستان و یا به شکل پانوشت‌های کوتاه می‌آمد.

لسکوف، خود از جنبهٔ بکر و کم‌نظیرِ واژه‌سازی‌اش کاملا آگاه بود و در زائر افسون‌شده نیز چندین بار در پی ذکر واژه‌های نادر و ترکیبات لغوی نوینِ خود در متنِ داستان، ناگزیر، به ارائهٔ توضیحاتی پرداخته است.

از نظر نوعِ آثارِ ادبی یا ژانر، لسکوف در برخی از آثار خود حکایت‌ها و روایاتِ سنتی و مردمی روسی را به عنوان الگوی کلی برمی‌گزیند. از نظر شیوهٔ بیان، لسکوف اهمیت خاصی به نقل گفتاری می‌دهد. چهره‌های ادبی لسکوف بیش‌تر به کمک زبانی که خودِ آن‌ها به کار می‌برند، مشخص می‌شوند. نوع یا ژانرِ ادبی لسکوف در بسیاری از آثار وی یک نوع روایت حضوری به اول شخص مفرد است، به‌طوری که راوی داستان، یا خودِ نویسنده است یا از چهره‌های داستانش، و از این‌رو بی‌شباهت به گفتار تئاتری نیست. اما این شیوهٔ بیانِ لسکوف، ریشه‌های سنتی و مردمی عمیقی دارد که از سویی با وقایع‌نگاران روحانی قدیم پیوندهایی دارد و بحث دربارهٔ تطور اعتقادات سیاسی و از سوی دیگر عمدتا از زبان قصه‌گویان و نقالانِ مردمی نشأت می‌گیرد، که داستان‌های پهلوانان یا زاهدان را برای شنوندگانِ بی‌سوادِ خود حکایت می‌کردند. بااین حال نوع آثار لسکوف نه‌تنها از تقلید صوری شیوهٔ بیانِ قدما به‌دور بوده است، بلکه برعکس معرف زبان خاصِ هریک از قشرهای مختلفِ جامعهٔ روسیهٔ آن دوران است. از این‌رو اشارهٔ کوتاهی به محیط و قشرهای مردمی ــ که معدن لغوی لسکوف بوده‌اند ــ نیز موجه به نظر می‌رسد.

خودِ لسکوف دربارهٔ زبانِ چهره‌هایش چنین نوشته است:

در داستان‌های من، کشیش‌ها به سبک روحانیون، هیچ‌انگاران با زبانِ نیهیلیست‌ها، دهقانان با گویش دهاتی خود، نوکیسه‌ها و دلقک‌ها با ادا و اصول جماعتِ خود، خرده‌بورژواها به سبک خاص خود، و نجیب‌زادگان با لحن و تلفظ ویژهٔ خود... همهٔ این‌ها برای من به زبان خاص خودشان حرف می‌زنند نه به زبان ادیبان.

لسکوف در جای دیگری با سربلندی افزوده:

من زبان مردم را از چندبار صحبت با سورچی‌های پایتخت نیاموخته‌ام.

 ماکسیم گورکی لسکوف را استاد زبان روسی خود دانسته و در جایی هم گفته است که لسکوف، خود آن زائر افسون‌شده و شوریده‌ی زندگی و سخن است.

 بخشی از کتاب زائر افسون شده

گروشا داستانش را برای من این‌چنین تعریف کرد: «وقتی تو رفتی و غیبت زد (یعنی زمانی که من به ماکاری رفته بودم) شازده هم تا مدتی به خانه برنگشت، درحالی‌که شایعاتی به گوشم رسید که او دارد زن می‌گیرد... از شنیدن این شایعات آن‌قدر گریه کردم که از ریخت افتادم ... قلبم پردرد بود و بچه هم وول می‌زد و فشار می‌آورد... فکر می‌کردم بچه در دلم می‌میرد... تا این‌که ناگهان شنیدم که می‌گویند: دارد می‌آید! همه‌چیز در وجودم به لرزه درآمد!... به منزل خودم دویدم تا با لباس هرچه جالب‌تری جلویش ظاهر شوم؛ گوشواره‌های زمرد به گوشم زدم و پیراهنی را که او بیش از همه می‌پسندید ـیک پیراهن آبی‌رنگ موج‌دار با تور و بدون یقه ــ از زیر ملحفه و از روی دیوار پایین کشیدم ... داشتم باعجله آن را تنممی‌کردم، اما چاک پشتش بسته نمی‌شد... من هم پشتش را نبستم و همین‌طور تندتند شال آلبالویی را به گردنم انداختم تا معلوم نشود دکمه‌های چاک باز مانده است و به پیشوازش به جلوی ورودی پریدم ... سرتاپا می‌لرزیدم و از خود بی‌خودشده داد زدم: «ای جان طلایی، زمردی و یاقوتی من!»

دست‌هایم را دور گردنش انداختم و بی‌حس ماندم ...»

یعنی از حال رفته بود. باز ادامه داد: «... وقتی به هوش آمدم در اتاقم تنها بودم ... روی دیوان خوابیده بودم و همه‌اش سعی می‌کردم به یاد بیاورم که آیا در خواب دیده بودم که او را در آغوش گرفته‌ام یا حقیقت داشته است ...»

و گفت که ضعف شدیدی احساس می‌کرده و مدت درازی شازده را ندیده است ... دایم دنبالش می‌فرستاده، اما نمی‌آمده و آخر سر آمده و گروشا به او گفته است: «چرا ترکم کرده‌ای، چرا اصلا فراموشم کرده‌ای؟»

«کار دارم.»

گروشا در جواب گفته است: «کدام کار؟ چرا سابق از این کارها نداشتی؟ ای زمرد الماسی من!»

و باز دست‌ها را دراز کرده است تا او را در آغوش بگیرد، اما او اخمی کرده و با تمام زورش ریسمان صلیبی را که به گردن گروشا بوده، کنده بوده است ...

گروشا گفت: «از بخت من بود که بند ابریشمی محکم نبود. ساییده و پوسیده شده بود، چرا که من از خیلی وقت پیش طلسمی به آن بسته بودم وگرنه گلویم را می‌بست و خفه‌ام می‌کرد. اصلا فکر می‌کنم قصد شازده هم همین بود، چون به‌کلی سفید شد و با صدای فس‌فس‌دار گفت: «چرا چنین ریسمان‌های کثیفی به خود می‌بندی؟»


arastou1981@
۱۴۰۰/۰۳/۰۶

لسکوف و شاهکاری در آسمن ادبیات روسیه با ترجمه استاد آتش بر لب مستقیم. از متن روسی ترجمه گشته

Mohammad Hossein Khamesian
۱۴۰۲/۰۹/۰۱

کتاب خوب. داستان سرراست و گیرا. ترجمه عالی. هرچند داستان قدیمی است اما خواندنش لذت بخش خواهد بود.

msms
۱۴۰۱/۰۲/۱۹

آدم یاد پیرمرد ١٠٠ ساله میفته !!

«پس آن مبلغ‌ها گذرشان حتا به جاهایی مانند شن‌زارهای رائن هم می‌افتاد؟» «البته قربان! آن‌ها می‌روند، اما کوچک‌ترین فایده‌ای ندارد.» «چرا؟» «بلد نیستند درست برخورد کنند. آسیایی‌ها را بایستی به وسیلهٔ هراس به‌سوی دین هدایت کرد تا از شدت ترس به لرزه درآیند، درحالی‌که این‌ها برایشان خداوند رئوف را تبلیغ می‌کنند. این حرف‌ها در برخورد اول اصلا بی‌فایده است، چرا که یک فرد آسیایی تا تهدیدی در کار نباشد به هیچ وجه به خدای رئوف اعتنایی نمی‌کند و مبلغ‌ها را می‌کشد.»
s.h

حجم

۲۴۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

حجم

۲۴۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان