دانلود و خرید کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم پائولو کوئیلو ترجمه حسین نعیمی
تصویر جلد کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم

کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم

معرفی کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم

کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم نوشتهٔ پائولو کوئلیو و ترجمهٔ حسين نعيمی است. نشر ثالث این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر، داستان دختری است که پس از سال‌ها معشوقهٔ دوران کودکی خود را پیدا می‌کند اما او دچار تغییرات زیادی شده و خود را درگیر جلسات و مراسم‌هایی در مورد مادر طبیعت و مذهب کرده است. این کتاب، روایتی ایدوئولوژیک و مذهبی است که در پوشش یک عشق زمینی روایت می‌شود.

درباره کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم

کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم، راوی اول‌شخصی دارد که روایت خود را براساس روزهای یک هفته پیش می‌برد. هر یک از بخش‌های این کتاب، یک روز از یک هفته را نشان می‌دهند؛ برای مثال بخش نخست این اثر داستانی، «شنبه ۴ دسامبر ۱۹۹۳» نام دارد و بخش پایانی آن «جمعه ۱۰ دسامبر ۱۹۹۳». اما در این یک هفته چه رخ می‌دهد که ارزش روایت کردن دارد؟

شخصیت اصلی داستان، پیلار نام دارد. او از زندگی یک‌نواخت خود خسته شده و در جستجوی مفهوم والاتری از زندگی است. پیلار، طی زمان، به یک زن قوی و مستقل تبدیل شده است. دوست و معشوقهٔ قدیمی‌اش او هم تبدیل به یک مربی معنوی خوش‌تیپ و جذاب شده است؛ جوانی که برای دور شدن از مشکلات و نگرانی‌ها به مذهب روی آورده است.

خواندن کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران کتاب‌های داستانی با درون‌مایه‌های روانشناسانه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره پائولو کوئیلو

پائولو کوئلیو در سال ۱۹۴۷ به دنیا آمد. وی نویسندهٔ معاصر برزیلی است. رمان‌های او بین مردم در کشورهای مختلف دنیا پرطرفدار است. او از سال ۲۰۰۷ سفیر صلح سازمان ملل در موضوع فقر و گفتگوی بین‌فرهنگی است. بسیاری از آثار این نویسنده، داستان‌هایی هستند که با رویکردها و درون‌مایه‌های روانشناسانه طراحی و نوشته شده‌اند.

کوئیلو در اغلب کتاب‌هایش به موضوع عشق و ایمان می‌پردازد. رمان کیمیاگر، مشهورترین کتاب او و یکی از رمان‌های بسیار پرفروش دههٔ پایانی قرن بیستم در جهان است.

بخشی از آثار پائولو کوئیلو عبارت‌اند از:

تئاتر برای آموزش، بایگانی جهنم، خاطرات یک مغ، کیمیاگر، بریدا، عطیه برتر، والکیری‌ها (دیدار با فرشتگان)، مکتوب، کنار رود پیدرا نشستم و گریستم، کوه پنجم، نامه‌های عاشقانه یک پیامبر، مبارزان راه روشنایی (راهنمای جنگجوی نور)، ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد، کلمات اساسی، شیطان و دوشیزه پریم، داستان‌هایی برای پدران، فرزندان و نوه‌ها، جن و گل‌های رز، سفرها، هستی (زندگی) و... .

بخش‌هایی از کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم

«زنگ ساعت بازيليک، نيمه‌شب را اعلام کرد، افرادی که به‌ما می‌پيوستند رفته‌رفته زياد و زيادتر شده و در آن لحظه متجاوز از صدنفر بودند... در بين آنها، تعدادی کشيش و خواهرروحانی هم ديده می‌شدند...

همه خاموش، بی‌حرکت به‌مجسمه «باکره» نگاه می‌کردند. وقتی صدای زنگ و انعکاس آن فرونشست، يکی از همراهان، نزديک من، گفت:

«سلام بر شما باکره برّی از گناه، بانوی معصوم، و همه افراد گروه گفتند:

ـ سلام بر شما»

و به‌دنبالش، کف زدند...

به زودی، پليسی سررسيد تا به‌ما هشدار دهد که سروصدا راه نياندازيم و مزاحم زائران ديگر در اين ساعت از شب نباشيم...

يکی از همراهان گفت:

«ما از راه دور به‌اين مکان آمده‌ايم...

آن‌ها هم هم‌چنين.»

پليس چند نفر زائر در حال نيايش را نشان داد و گفت:

«آنها هم زائر و از راه رسيده‌اند... ولی در سکوت و آرامش به‌عبادت مشغولند...»

... و من آرزو می‌کردم که پليس به‌حرفهايش خاتمه دهد، راهش را گرفته و برود.

... ميل داشتم که با او تنها باشم، آن‌چه را که حس می‌کنم برايش بگويم، ما، احتياج داشتيم پيرامون «خانه» با هم گفتگو کنيم، برنامه‌ريزی کنيم. ميل داشتم به‌او آرامش بدهم. نرمش و انعطاف روحی و فکری خود را به‌او نشان داده و به‌او بگويم که می‌تواند رؤياهايش را تحقّق بخشد، بگويم هميشه در کنارش خواهم بود، و در تحقّق رؤياها کمکش خواهم کرد...

پليس خيلی زود از ما فاصله گرفت و دور شد و يکی از افراد بی‌سروصدا و به‌آرامی شروع کرد به‌نيايش.

وقتی به‌دعای مربوط به‌حواريون رسيديم، گروه با چشمان بسته همگی نيايش را به‌پايان بردند...

سئوال کردم:

«اين آدم‌ها، چه‌می‌گويند؟ چه‌می‌خواهند؟ کی هستند؟

ـ بنيادگرايان.

اين کلمه را شنيده بودم ولی مفهوم واقعی آن را نمی‌دانستم و نمی‌توانستم برای خود توجيه کنم که «بنيادگرا» کيست و «بنيادگرائی» چيست.

«اين‌ها افرادی هستند که آماده پذيرای «آئين نخستين» و آماده ديدن و سوختن در «آتش نخستين» مسيح هستند، آتشی که عيسی برجای گذاشت و کمتر کسی توانست به‌آن آتش برسد و شعله درون خود را باآن مشتعل‌تر کند... آنها... «اصول اوليه» را می‌پذيرند، و واقعيت را در بنياد و بنيان گفتار اوليه مسيح می‌جويند... و حقيقت را در «آئين نخستين» مسيحيت می‌شناسند... در پی نور ازلی، در پی گرمای نجات‌بخش مسيح، در پی روشنائی هستند... در هر کجا که باشد، در معبد، در مسجد در کليسا... هرجائی که معجزه‌ئی روی دهد... اين‌ها، انسان‌هائی هستند که به «بانو» گرويدند و اين «بانو» است که آن‌ها را هدايت می‌کند...»»

معرفی نویسنده
عکس پائولو کوئیلو
پائولو کوئیلو

پائولو کوئیلو در ۲۴ آگوست سال ۱۹۴۷ در شهر ریودوژانیرو متولد شد. او در خانواده‌ای رشد کرد که عقاید مذهبی مسیحی کاتولیک مادر و پدرش آنچنان سفت و سخت بود که پائولو حتی با نفس کشیدن در هوای خانه هم می‌توانست فشار این عقاید را بر خود احساس کند.

🌟 najme🌟
۱۳۹۷/۰۵/۰۲

جملات قشنگ و انگیزه بخشی در این کتاب بود

ali nori
۱۳۹۵/۱۲/۲۰

کتابهای پائلو کوئیلو واقعا کم نظیر هستند مخصوصا با ترجمه دکتر حجازی.. من تمام کتاباشون رو با ترجمه دکتر حجازی دارم..کتاب بریدا رو هم بیشتر از همه آثار پائلو دوست دارم

itsmellika
۱۳۹۸/۰۹/۰۵

یکی از بهترین کتاب هایی بود که تا به حال خوندم!!

nil
۱۴۰۰/۰۵/۰۷

بیشتر از اینکه داستان باشه انگار عقاید افراطی دین مسیحیت رو بیان میکرد و در کل به نظرم بیشتر کتاب دینی بود تا رمان!! اصلا در حد کیمیاگر نبود و داستان خاصی هم نداشت... صحنه سازی و توصیف مراسم و

- بیشتر
fatemeh
۱۳۹۷/۰۸/۰۵

من تقریبا ناامید شدم،ینی کیمیاگر خیلی خوب بود. ولی اگه ندونید پائولوکوئیلو کیه شاید اونقدرا بدتون نیاد. اولش که حس میکردم دن براون تو نوشتن کمکش کرده ولی خوب یواش یواش استایل نوشتنش معلوم شد. من این کتابو وقتی این

- بیشتر
💙gandom💙
۱۳۹۵/۱۱/۱۸

یادمه وقتی میخوندمش یکی از آلبومای فرامرز اصلانی رو مدام گوش میدادم... دستم بگیر دستم را تو بگیر التماس دستم را بپذیر درمانی باش پیش از آنکه بمیرم... درغروبی مانده بودم ناامید روزم بلند شبم کوتاه مویم سپید... و آهنگای دیگش که الان گوش میدم

- بیشتر
سامرا راد
۱۳۹۵/۰۹/۲۷

اصلا خوب نبود! حتی نمی تونم یه لحظه تصور کنم این نویسنده همون کسی هست که کیمیاگر رو نوشته! وقت برا این کتاب نذارین

امیر
۱۳۹۴/۰۴/۳۰

به یقین بهترین کتاب کوئیلو

mahbob
۱۳۹۸/۰۱/۱۳

کتاب خوبیه.البته توصیه می کنم حتما کتاب صوتی رو گوش کنید که در موزیک متنش از آهنگ های سبک فلامنکو استفاده شده و بسیار گوش نواز و زیباست.

Zahra
۱۳۹۶/۱۲/۰۵

فوق العاده ست بیست ه

«خدا» برای تمامی اديان فقط «خدا» است با نام‌های متفاوت...
Mary gholami
عاقل، عاقل نيست، اگر کسی را دوست دارد و نادان، نادان نيست اگر که عشق را می‌شناسد...»
pariya
«کنار تو خواهم نشست تا زمانی که تو کنار اين رودخانه نشسته‌ئی. کنار اطاقی خواهم نشست تا وقتی که درآن خوابيده‌ای به‌دنبالت خواهم بود به‌هر جا که بروی سايه تو خواهم بود، سايه سايه تو، سايه سايه‌های تو تا وقتی... تا وقتی که مرا از خود برانی... و بگويی: برو... راهت را بگير و برو»
marzieh
سعی کن، فقط سعی کن زندگی کنی... شايد عشق، قبل از موعد پيرمان کند ولی، جوانی بازگشتی در پيری دارد، آن‌هم زمانی است که عاشق می‌شويم...
maryam
همه راه‌های دنيا، برای من، به‌تو ختم می‌شدند.
Mary gholami
«فراموش نکن «عشق» زنده است و تغيير نمی‌کند... اين «آدم‌ها» هستند که تغيير می‌کنند.»
olivereader
«حقيقت» هميشه آن‌جائی است که «ايمان» است...»
Mary gholami
مشتاق بودم، با همه وجودم مشتاق بودم او را ببينم. ميل داشتم، با تمام وجودم مايل بودم سخنان او را بشنوم. ...با او و در کنارش در يک کافه بنشينم، خاطرات گذشته، ياد روزهای بی‌خبری، خاطره ايام کودکی، دورانی را که با شيفتگی با هم بازی می‌کرديم، بياد آورم، يا بياد آوريم. چراکه فرصت غنيمت است و دنيا هم وسيع‌تر از آن است که بتوان به‌راحتی، گردشی به دور آن کرد...
marzieh
اين رود، درجايی در آن دورها، دورتر از دامنه نگاهم، فراتر از پرواز قلب و روحم به‌يک رود می‌پيوندد، سپس به شاخه‌ای ديگر و شاخه‌های دگر... که همه رو به دريا داشته و به‌دريا می‌رسند. ...و اين اشک من است جاری به‌سوی دور و دريا، تا که «عشق» من نداند برای او گريه کرده‌ام.
نسا
ساده‌ترين عمل، داشتن کمی جرأت است تا کلمات و عبارات خاص با معانی و مفاهيم احساسی را از خود دور کنيم، پس آن‌گاه به آن‌چه که می‌رسيم بيانی است متفاوت نيايشی است پر راز و رمز...
کاربر ۷۵۷۲۹۲۹
«خدا» برای تمامی اديان فقط «خدا» است با نام‌های متفاوت... مگر نه اينکه پروردگار به هزار نام ناميده می‌شود. ولی برای نزديک‌شدن به «او» بايد انتخاب کرد، بايد به‌يک «نام» توسل جست...»
محمد جواد
يکی را انتخاب کن... ولی بايد با همه وجودت در جائی باشی که انتخاب می‌کنی. يک قدرت و يک سرزمين پراکنده نمی‌تواند در مقابل دشمن مقاومت کند و يک‌انسان قسمت شده هم موفق نمی‌شود با سربلندی به مقابله زندگی برود»
کاربر ۷۵۷۲۹۲۹
«در زندگی، زمان يا لحظه‌ای فرا می‌رسد که بايد دل به‌دريا زد، ريسک کردن را پذيرا شد و تن به‌اتفاق داد، بايد رها شد... رها»
Mary gholami
شکستن يک ليوان، بخشی از موجوديتی است که کاسته می‌شود ولی نه ضرری به‌ما وارد می‌سازد، نه به‌رستوران و نه به‌آيندگان. امّا، عمل تعمّدی، نوعی شکستن ديوار ادب و آداب است. ناديده گرفتن اصول و آئين زندگی است...
کاربر ۷۵۷۲۹۲۹
«حقيقت» هميشه آن‌جائی است که «ايمان» است...»
محمد جواد
«رنج» زاده «عشق» است و انسان نماد «عشق»
olivereader
روزی از روزها... در جائی در اين جهان، خانه‌ای به‌انتظار ما است، خانه‌ای که من به‌انتظار دخترک يا پسرکی با شاديها يا بی‌نظمی‌هايش نشسته‌ام که از مدرسه برگردد.
فریده
بی‌مورد است از «عشق» سخن گفتن هنگامی که «عشق» خود «سخن» می‌گويد.
sahar
: ممکن است ميدانی را تغيير داد ولی چاهی را نمی‌توان به‌ميدان بدل ساخت. کسانی که همديگر را دوست دارند، به همدیگر می‌رسند، تشنگی خود را فرو می‌نشانند، خانه خود را می‌سازند، بچه‌های خود را در اطراف چاه بزرگ می‌کنند، ولی اگر يکی از دو نفر تصميم بگيرد که برود، مسلماً، چاه به‌دنبالش راه نمی‌افتد «عشق» در همان‌جا، تنها و منزوی، هميشه، همانند آب آن‌چاه، پاک و منزّه، برجای می‌ماند.
marzieh
کسی که خود را می‌کشد، جسم‌اش را فراموش می‌کند، در حقيقت به اسرار آفرينش و اراده خداوندی دهن‌کجی و تعرّض کرده است. کسی که روحش را می‌کشد و قلبش را فراموش می‌کند،
maryam

حجم

۱۵۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۳۰۸ صفحه

حجم

۱۵۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۳۰۸ صفحه

قیمت:
۱۵۴,۰۰۰
تومان