کتاب جنایت و مکافات
معرفی کتاب جنایت و مکافات
کتاب جنایت و مکافات نوشتهٔ فئودور داستایفسکی و ترجمهٔ نسترن مجیدی است. نشر روزگار این رمان مشهور روسی را منتشر کرده است.
درباره کتاب جنایت و مکافات
کتاب جنایت و مکافات حاوی یک رمان مشهور روسی است که نخستینبار در سال ۱۸۶۶ میلادی منتشر شده است. ماجرای رمان «جنایت و مکافات» حول زندگی یک دانشجوی رشتهٔ حقوق به نام «رادیون راسکولنیکف» میچرخد؛ جوانی که فشار فقر دارد خردش میکند. او اصولی برای خود دارد و بر اساس این اصول هم دست به قتل میزند. شخصیت راسکولنیکف مرد جوانی است که با پاگذاشتن به فراتر از مرزها و انجام ناهنجاری، به اندیشههای خودش جامهٔ عمل میپوشاند. او هیچ اصل و قاعدهٔ تحمیلی از جامعه را نمیپذیرد و شخصیتی آزمونگرا است و تا تهوتوی یک چیز را درنیاورد، دست برنمیدارد. تا آخرین مرزها پیش میرود و رنج حاصل از آن را به جان میخرد. فئودور داستایفسکی نویسندهٔ واقعگرایی است که همیشه چشمی هم به وضعیت اجتماعی آن روز روسیه داشته است. شخصیتهای او نمایندهٔ مردم روسیه هستند. مضمون «جنایت و مکافات»، قتل و تاثیر آن بر قاتل است. نویسنده توجه بسیاری به حالات درونی قهرمان کتابش (راسکولنیکف) دارد. بهباور داستایفسکی در موقعیتهایی که روان نامتعادل شود، بهتر میتوان جوهر باطنی انسان را شناخت. او علاقه داشت بداند راز ذات آدمی چیست؛ در اصل چه بوده و جامعه چه از آن ساخته است. کتابهای او بهطور عمیقی دربارهٔ انسانبودن و چگونگی انتخاب نحوهٔ زندگی است. همین امر راز جاودانگی آثار او است. با وجود گذشت سالیان از انتشار رمان جنایت و مکافات، هنوز هم تأثیرگذار است و خواندن آن درکی بالا از ذات انسان را به خواننده میبخشد.
خواندن کتاب جنایت و مکافات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ روسیه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره فئودور داستایفسکی
فیودور میخایلوویچ داستایوسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. او نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربهفرد آثار او، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتهای داستان است. بسیاری او را بزرگترین نویسندۀ روانشناختی جهان به شمار میآورند. داستایوفسکی ابتدا برای امرار معاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت. بیشتر داستانهای داستایفسکی، سرگذشت مردمی عصیانزده و بیمار و روانپریش است. در بیشترِ داستانهای او، مثلث عشقی دیده میشود؛ به این معنی که زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن قرار میگیرد. در این گرهافکنیها است که بسیاری از مسائل روانشناسانه (که امروز تحتعنوان روانکاوی معرفی میشود) بیان شده است. منتقدان، این شخصیتهای زنده و طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آنها را ستایش کردهاند.
رمانها و رمانهای کوتاه این نویسنده عبارتند از: (۱۸۴۶) بیچارگان (یا «مردمان فرودست»)، (۱۸۴۶) همزاد، (۱۸۴۷) خانم صاحبخانه/ بانوی میزبان، (۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)، (۱۸۵۹) رؤیای عمو، (۱۸۵۹) روستای استپان چیکو، (۱۸۶۱) آزردگان/ تحقیر/ توهینشدگان، (۱۸۶۲) خاطرات خانهٔ اموات، (۱۸۶۴) یادداشتهای زیرزمینی، (۱۸۶۶) جنایت و مکافات، (۱۸۶۷) قمارباز، (۱۸۶۹) ابله، (۱۸۷۰) همیشه شوهر، (۱۸۷۲) جنزدگان، (۱۸۷۵) جوان خام، (۱۸۸۰) برادران کارامازوف.
داستانهای کوتاه و بلند او نیز عبارتند از: در پانسیون اعیان، (۱۸۴۶) آقای پروخارچین، (۱۸۴۷) رمان در نُه نامه، (۱۸۴۸) شوهر حسود، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از ۲ داستان قبلی)، (۱۸۴۸) پولزونکوف، (۱۸۴۸) دزد شرافتمند، (۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج، (۱۸۴۸) شبهای روشن، (۱۸۴۹) قهرمان کوچولو، (۱۸۶۲) یک داستان کثیف/ یک اتفاق مسخره، (۱۸۶۵) کروکدیل، (۱۸۷۳) بوبوک، (۱۸۷۶) درخت کریسمس بچههای فقیر، (۱۸۷۶) نازنین، (۱۸۷۶) ماریِ دهقان، (۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک، دلاور خردسال، قلب ضعیف (۱۸۴۸)، بوبوک (۱۸۷۳).
مقالههای او عبارتند از: Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳) و یادداشتهای روزانهٔ یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)،
ترجمههای او عبارتند از: (۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)، (۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)، (۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر) و (۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)،
فئودور داستایفسکی نامههای شخصی و نوشتههایی را که پس از مرگش منتشر شده، در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد. او در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.
بخشی از کتاب جنایت و مکافات
«صبح روز بعد از آن گفتگوی کذایی بین پترپتروویچ خواستگار دونیا و دونیا و پولچریا الکساندرونا فرا رسید. پتر پتروویچ تازه ذهنش روشن شده بود. حالا با ناراحتی ناچار بود اعتراف کند که اتفاق دیروز که به نظرش عجیب و محال میآمد واقعیت دارد. باید این اتفاق را حقیقی و تغییرناپذیر بداند. غرور و خودخواهیاش در سراسر شب چون مار سیاه زخمی به قلبش نیش میزد. صبح پس از این که از خواب بیدار شد فوراً خودش را در آینه نگاه کرد. میترسید مبادا در طول شب صفرا سراسر وجودش را آلوده کرده باشد. اما خوشبختانه ظاهرش رضایتبخش بود. وقتی به قیافه نجیب و پوست روشن خود نگاه کرد امیدوار شد که میتواند جایی برای خود عروس بهتر و مناسبتری بیابد. گرچه این اواخر کمی چاق شده بود. با این افکار احساس بهتری پیدا کرد. آب دهانش را به گوشهای انداخت و با این کار موجب خنده آرام و تمسخرآمیز دوست و همخانهاش آندره لبزیانتیکوف شد. البته پتر پتروویچ متوجه خنده او شد و آن را به حساب دوستی گذاشت. اخیراً نکات بسیاری را به حساب او میگذاشت. اما ناگهان به این نتیجه رسید که نمیبایست روز گذشته دوستش را از همه جریانات آگاه کند، از این بابت کمی خشمگین شد. این هم دومین خطای روز گذشته او بود که به دلیل شتابزدگی و تحریکات عصبی انجام داده بود.
تمام روز هم پشت سر هم بد آورده بود. کارش در دادگستری با عدم موفقیت روبرو شد. بیشتر از همه از دست صاحبخانهای که خانه جدید را از او اجاره و تعمیر کرده بود عصبانی بود چون او که یک تاجر آلمانی ثروتمند بود قصد داشت همه ضرر و زیان را از او بگیرد و اجارهنامه را فسخ کند در حالی که پتر پتروویچ خانه او را تعمیر و بابت آن هزینه گزافی پرداخته بود. مبل فروش هم حاضر نمیشد بیعانه او را برگرداند، در حالی که مبلها هنوز در فروشگاه بود. پتر پتروویچ دندانهایش را روی هم سائید و گفت: "واقعاً به خاطر این مبلها که نمیتوانم ازدواج کنم." و در قلبش دردی احساس کرد و با امید ضعیفی گفت: "یعنی همه چیز تمام شده است؟ آیا نمیشود یک بار دیگر سعی کنم؟" فکر دونیا قلبش را میفشرد، در این لحظات رنج سنگینی را متحمل میشد. البته اگر نابودی راسکولنیکوف به میل و اراده او بود بیتردید این تمایل را به زبان میآورد.
پتر پتروویچ غمگین و افسرده به اطاق لبزیانتیکوف برگشت و با خود اندیشید: "از همه این ها گذشته، یکی از اشتباهاتم این بود که به آنها پولی پرداخت نکرده بودم. لعنت به من، چرا این قدر جهود شده بودم؟ هیچ حساب کتابی هم در این مورد نکرده بودم. شاید فکر میکردم اگر آنها را سختی بدهم مرا موهبت الهی میدانند، اما آنها ... میتوانستم مثلاً در این مدت هزار و پانصد روبل به آنها بدهم تا برای جهیزیه، هدیه، صندوق و چمدان و پارچه و این قبیل چیزها خرج کنند و وسایل موردنیازشان را از فروشگاه انگلیسی یا کنوپ تهیه کنند. آن وقت کار بهتر و محکمتر از این میشد. دیگر به این راحتی جواب رد نمیدادند. شخصیت اینها طوری است که در صورتی که جواب رد میدادند خود را موظف میدانستند پول مرا پس بدهند. بازگرداندن پول هم برایش سخت بود. در ضمن وجدانشان اجازه نمیداد مرد سخاوتمند و بخشندهای را که مراقب آنها بوده از خود برانند. اشتباه کردم." بعد احساس کرد آدم احمقی است، البته این جمله را بر زبان نیاورد. حالا دیگر بیشتر از قبل عصبانی شده بود. به خانه برگشت.»«
حجم
۵۹۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۷۸ صفحه
حجم
۵۹۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۷۸ صفحه
نظرات کاربران
بخشی از کتاب: آدم نجیب و حساس،روراست درد دل می کند،آدم زرنگ گوش می دهد و غذایش را می خورد و بعد هم انسان را درسته می بلعد🙂
کتاب جنایت و مکافات یکی از جالب ترین و هیجان انگیز ترین کتاب های که تا حالا خوندم., یه شاکار ادبی که پس از سال ها که نوشتار می گذره باز هم جالب و خواستی. البته باید این رو بگم
بهترین ترجمه این کتاب مال کیهه
عالیه اگر از کتاب هایی با زمینه ی پنهان روانشناسی و فلسفه لذت می برید.این کتاب رو پیشنهاد میکنم واقعا آدمو تحت تاثیر قرار میده.
بسیار بسیار خوب بود به نظر من.ترجمه هم مشکلی نداشت.داستان خواننده رو درگیر خودش می کنه.به شخصیت ها هم خوب پرداخته شده بود.البته نویسنده فضای اون جامعه رو بطور کلی سیاه تعریف کرده بود و اکثر آیتم ها منفی بود
از اسامی سخت و گیج کنندش که بگذریم واقعا داستان پردازی فوق العاده ای داشت.شما رو توی تاریکی محض قرار میده و در نهایت... :)) خیلی جذاب بود.
عالی.یک شاهکار ادبی روانشناسانه.
جزو شاهکتر های ادبی ست بیست...
واقعا داستایفسکی نویسنده عالیییه تمام کتاباش نکات بسیار زیاد وعمیقی داره که با واقعیت رابطه ای کاملا مستقیم داره ، شاید بعضیا بگن ایتماش منفیه اما بنظرم این ایتمای منفی جزوی از واقعیته و ما نمیتونیم تغیررش بدیم....♥♡♥♡♥♡
یکی از رمانهای عالی.ولی باید چند نکترو گفت.از اسامی زیاد استفاده میشه .نامها روسی و گاهی به یاد سپردنشون سخته.فضای رمان فضای تاریکیه که همش راجب فقرو بدبختیو جنایتو مریضی....میگذره.ولی داستان پردازی بسیار عالی و گیرا.کتاب راجب یک جوان روس