دانلود و خرید کتاب جنایت و مکافات فئودور داستایفسکی ترجمه نسرین مجیدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب جنایت و مکافات

کتاب جنایت و مکافات

انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۶۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جنایت و مکافات

کتاب جنایت و مکافات نوشتهٔ فئودور داستایفسکی و ترجمهٔ نسترن مجیدی است. نشر روزگار این رمان مشهور روسی را منتشر کرده است.

درباره کتاب جنایت و مکافات

کتاب جنایت و مکافات حاوی یک رمان مشهور روسی است که نخستین‌بار در سال ۱۸۶۶ میلادی منتشر شده است. ماجرای رمان «جنایت و مکافات» حول زندگی یک دانشجوی رشتهٔ حقوق به نام «رادیون راسکولنیکف» می‌چرخد؛ جوانی که فشار فقر دارد خردش می‌کند. او اصولی برای خود دارد و بر اساس این اصول هم دست به قتل می‌زند. شخصیت راسکولنیکف مرد جوانی است که با پاگذاشتن به فراتر از مرزها و انجام ناهنجاری، به اندیشه‌های خودش جامهٔ عمل می‌پوشاند. او هیچ اصل و قاعدهٔ تحمیلی از جامعه را نمی‌پذیرد و شخصیتی آزمون‌گرا است و تا ته‌وتوی یک چیز را درنیاورد، دست برنمی‌دارد. تا آخرین مرزها پیش می‌رود و رنج حاصل از آن را به جان می‌خرد. فئودور داستایفسکی نویسندهٔ واقع‌گرایی است که همیشه چشمی هم به وضعیت اجتماعی آن روز روسیه داشته است. شخصیت‌های او نمایندهٔ مردم روسیه هستند. مضمون «جنایت و مکافات»، قتل و تاثیر آن بر قاتل است. نویسنده توجه بسیاری به حالات درونی قهرمان کتابش (راسکولنیکف) دارد. به‌باور داستایفسکی در موقعیت‌هایی که روان نامتعادل شود، بهتر می‌توان جوهر باطنی انسان را شناخت. او علاقه داشت بداند راز ذات آدمی چیست؛ در اصل چه بوده و جامعه چه از آن ساخته است. کتاب‌های او به‌طور عمیقی دربارهٔ انسان‌بودن و چگونگی انتخاب نحوهٔ زندگی است. همین امر راز جاودانگی آثار او است. با وجود گذشت سالیان از انتشار رمان جنایت و مکافات، هنوز هم تأثیرگذار است و خواندن آن درکی بالا از ذات انسان را به خواننده می‌بخشد.

خواندن کتاب جنایت و مکافات را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ روسیه و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره فئودور داستایفسکی

فیودور میخایلوویچ داستایوسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. او نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربه‌فرد آثار او، روان‌کاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است. بسیاری او را بزرگ‌ترین نویسندۀ روان‌شناختی جهان به شمار می‌آورند. داستایوفسکی ابتدا برای امرار معاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت. بیشتر داستان‌های داستایفسکی، سرگذشت مردمی عصیان‌زده و بیمار و روان‌پریش است. در بیشترِ داستان‌های او، مثلث عشقی دیده می‌شود؛ به این معنی که زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن قرار می‌گیرد. در این گره‌افکنی‌ها است که بسیاری از مسائل روان‌شناسانه (که امروز تحت‌عنوان روانکاوی معرفی می‌شود) بیان شده است. منتقدان، این شخصیت‌های زنده و طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آن‌ها را ستایش کرده‌اند.

رمان‌ها و رمان‌های کوتاه این نویسنده عبارتند از: (۱۸۴۶) بیچارگان (یا «مردمان فرودست»)، (۱۸۴۶) همزاد، (۱۸۴۷) خانم صاحبخانه/ بانوی میزبان، (۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)، (۱۸۵۹) رؤیای عمو، (۱۸۵۹) روستای استپان چیکو، (۱۸۶۱) آزردگان/ تحقیر/ توهین‌شدگان، (۱۸۶۲) خاطرات خانهٔ اموات، (۱۸۶۴) یادداشت‌های زیرزمینی، (۱۸۶۶) جنایت و مکافات، (۱۸۶۷) قمارباز، (۱۸۶۹) ابله، (۱۸۷۰) همیشه شوهر، (۱۸۷۲) جن‌زدگان، (۱۸۷۵) جوان خام، (۱۸۸۰) برادران کارامازوف.

داستان‌های کوتاه و بلند او نیز عبارتند از: در پانسیون اعیان، (۱۸۴۶) آقای پروخارچین، (۱۸۴۷) رمان در نُه نامه، (۱۸۴۸) شوهر حسود، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از ۲ داستان قبلی)، (۱۸۴۸) پولزونکوف، (۱۸۴۸) دزد شرافتمند، (۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج، (۱۸۴۸) شب‌های روشن، (۱۸۴۹) قهرمان کوچولو، (۱۸۶۲) یک داستان کثیف/ یک اتفاق مسخره، (۱۸۶۵) کروکدیل، (۱۸۷۳) بوبوک، (۱۸۷۶) درخت کریسمس بچه‌های فقیر، (۱۸۷۶) نازنین، (۱۸۷۶) ماریِ دهقان، (۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک، دلاور خردسال، قلب ضعیف (۱۸۴۸)، بوبوک (۱۸۷۳).

مقاله‌های او عبارتند از: Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳) و یادداشت‌های روزانهٔ یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)،

ترجمه‌های او عبارتند از: (۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)، (۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)، (۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر) و (۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)،

فئودور داستایفسکی نامه‌های شخصی و نوشته‌هایی را که پس از مرگش منتشر شده، در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد. او در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.

بخشی از کتاب جنایت و مکافات

«صبح روز بعد از آن گفتگوی کذایی بین پترپتروویچ خواستگار دونیا و دونیا و پولچریا الکساندرونا فرا رسید. پتر پتروویچ تازه ذهنش روشن شده بود. حالا با ناراحتی ناچار بود اعتراف کند که اتفاق دیروز که به نظرش عجیب و محال می‌آمد واقعیت دارد. باید این اتفاق را حقیقی و تغییرناپذیر بداند. غرور و خودخواهی‌اش در سراسر شب چون مار سیاه زخمی به قلبش نیش می‌زد. صبح پس از این که از خواب بیدار شد فوراً خودش را در آینه نگاه کرد. می‌ترسید مبادا در طول شب صفرا سراسر وجودش را آلوده کرده باشد. اما خوشبختانه ظاهرش رضایت‌بخش بود. وقتی به قیافه نجیب و پوست روشن خود نگاه کرد امیدوار شد که می‌تواند جایی برای خود عروس بهتر و مناسب‌تری بیابد. گرچه این اواخر کمی چاق شده بود. با این افکار احساس بهتری پیدا کرد. آب دهانش را به گوشه‌ای انداخت و با این کار موجب خنده آرام و تمسخرآمیز دوست و هم‌خانه‌اش آندره لبزیانتیکوف شد. البته پتر پتروویچ متوجه خنده او شد و آن را به حساب دوستی گذاشت. اخیراً نکات بسیاری را به حساب او می‌گذاشت. اما ناگهان به این نتیجه رسید که نمی‌بایست روز گذشته دوستش را از همه جریانات آگاه کند، از این بابت کمی خشمگین شد. این هم دومین خطای روز گذشته او بود که به دلیل شتاب‌زدگی و تحریکات عصبی انجام داده بود.

تمام روز هم پشت سر هم بد آورده بود. کارش در دادگستری با عدم موفقیت روبرو شد. بیشتر از همه از دست صاحب‌خانه‌ای که خانه جدید را از او اجاره و تعمیر کرده بود عصبانی بود چون او که یک تاجر آلمانی ثروتمند بود قصد داشت همه ضرر و زیان را از او بگیرد و اجاره‌نامه را فسخ کند در حالی که پتر پتروویچ خانه او را تعمیر و بابت آن هزینه گزافی پرداخته بود. مبل فروش هم حاضر نمی‌شد بیعانه او را برگرداند، در حالی که مبل‌ها هنوز در فروشگاه بود. پتر پتروویچ دندان‌هایش را روی هم سائید و گفت: "واقعاً به خاطر این مبل‌ها که نمی‌توانم ازدواج کنم." و در قلبش دردی احساس کرد و با امید ضعیفی گفت: "یعنی همه چیز تمام شده است؟ آیا نمی‌شود یک بار دیگر سعی کنم؟" فکر دونیا قلبش را می‌فشرد، در این لحظات رنج سنگینی را متحمل می‌شد. البته اگر نابودی راسکولنیکوف به میل و اراده او بود بی‌تردید این تمایل را به زبان می‌آورد.

پتر پتروویچ غمگین و افسرده به اطاق لبزیانتیکوف برگشت و با خود اندیشید: "از همه این ها گذشته، یکی از اشتباهاتم این بود که به آن‌ها پولی پرداخت نکرده بودم. لعنت به من، چرا این قدر جهود شده بودم؟ هیچ حساب کتابی هم در این مورد نکرده بودم. شاید فکر می‌کردم اگر آن‌ها را سختی بدهم مرا موهبت الهی می‌دانند، اما آن‌ها ... می‌توانستم مثلاً در این مدت هزار و پانصد روبل به آن‌ها بدهم تا برای جهیزیه، هدیه، صندوق و چمدان و پارچه و این قبیل چیزها خرج کنند و وسایل موردنیازشان را از فروشگاه انگلیسی یا کنوپ تهیه کنند. آن وقت کار بهتر و محکم‌تر از این می‌شد. دیگر به این راحتی جواب رد نمی‌دادند. شخصیت این‌ها طوری است که در صورتی که جواب رد می‌دادند خود را موظف می‌دانستند پول مرا پس بدهند. بازگرداندن پول هم برایش سخت بود. در ضمن وجدان‌شان اجازه نمی‌داد مرد سخاوتمند و بخشنده‌ای را که مراقب آن‌ها بوده از خود برانند. اشتباه کردم." بعد احساس کرد آدم احمقی است، البته این جمله را بر زبان نیاورد. حالا دیگر بیشتر از قبل عصبانی شده بود. به خانه برگشت.»«

معرفی نویسنده
عکس فئودور داستایفسکی
فئودور داستایفسکی
روس | تولد ۱۸۲۱ - درگذشت ۱۸۸۱

داستایفسکی، نویسنده‌ی رمان‌های مشهوری مانند قمارباز و برادران کارامازوف، در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانواده‌ای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزش‌های نظامی می‌دید، اما خودش به ادبیات علاقه‌ی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشته‌های اولیه‌ی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بی‌ثبات ترسیم می‌کنند.

معجزه ی سپاسگزاری
۱۳۹۸/۰۴/۲۴

بخشی از کتاب: آدم نجیب و حساس،روراست درد دل می کند،آدم زرنگ گوش می دهد و غذایش را می خورد و بعد هم انسان را درسته می بلعد🙂

elnaaz
۱۳۹۹/۰۴/۲۶

کتاب جنایت و مکافات یکی از جالب ترین و هیجان انگیز ترین کتاب های که تا حالا خوندم., یه شاکار ادبی که پس از سال ها که نوشتار می گذره باز هم جالب و خواستی. البته باید این رو بگم

- بیشتر
من
۱۳۹۷/۱۱/۲۳

بهترین ترجمه این کتاب مال کیهه

بهی
۱۳۹۸/۰۱/۱۴

عالیه اگر از کتاب هایی با زمینه ی پنهان روانشناسی و فلسفه لذت می برید.این کتاب رو پیشنهاد میکنم واقعا آدمو تحت تاثیر قرار میده.

ali
۱۳۹۹/۰۳/۰۲

بسیار بسیار خوب بود به نظر من.ترجمه هم مشکلی نداشت.داستان خواننده رو درگیر خودش می کنه.به شخصیت ها هم خوب پرداخته شده بود.البته نویسنده فضای اون جامعه رو بطور کلی سیاه تعریف کرده بود و اکثر آیتم ها منفی بود

- بیشتر
Hafez gomroki
۱۳۹۹/۰۲/۲۳

از اسامی سخت و گیج کنندش که بگذریم واقعا داستان پردازی فوق العاده ای داشت.شما رو توی تاریکی محض قرار میده و در نهایت... :)) خیلی جذاب بود.

کاوه
۱۳۹۷/۰۸/۱۵

عالی.یک شاهکار ادبی روانشناسانه.

Dr E r f a n
۱۳۹۷/۰۹/۰۸

جزو شاهکتر های ادبی ست بیست...

💚💜F.T.M.H💜💚
۱۳۹۹/۰۱/۰۸

واقعا داستایفسکی نویسنده عالیییه تمام کتاباش نکات بسیار زیاد وعمیقی داره که با واقعیت رابطه ای کاملا مستقیم داره ، شاید بعضیا بگن ایتماش منفیه اما بنظرم این ایتمای منفی جزوی از واقعیته و ما نمیتونیم تغیررش بدیم....♥♡♥♡♥♡

ketabbaz
۱۳۹۹/۰۱/۳۰

یکی از رمانهای عالی.ولی باید چند نکترو گفت.از اسامی زیاد استفاده میشه .نامها روسی و گاهی به یاد سپردنشون سخته.فضای رمان فضای تاریکیه که همش راجب فقرو بدبختیو جنایتو مریضی....میگذره.ولی داستان پردازی بسیار عالی و گیرا.کتاب راجب یک جوان روس

- بیشتر
مردم بیشتر از چه چیزی وحشت دارند. آن‌ها از برداشتن یک قدم تازه، گفتن یک حرف تازه، بیش از هر چیزی می‌ترسند
Raana
جالب است بدانیم که مردم بیشتر از چه چیزی وحشت دارند. آن‌ها از برداشتن یک قدم تازه، گفتن یک حرف تازه، بیش از هر چیزی می‌ترسند.
meisam amiri
وقتی عقل و منطق شکست می‌خورد شیطان به کمک انسان می‌آید
محمد جواد
آدم‌ها به کارهای کثیف و شرم‌آور هم عادت می‌کنند."
ایمان فلاح
قلب‌های نجیب و شیلروار همیشه به همین روز می‌افتند. همیشه تا آخرین لحظه امیدوار می‌مانند، هرکسی را با بهترین صفات می‌آرایند و در انتظار نیکی آنان هستند. آن‌ها می‌دانند آن روی سکه چگونه است، با این وجود حاضر نیستند با حقایق تلخ روبرو شوند، از اندیشیدن به حقیقت به خود می‌لرزند و آن را واپس می‌زنند. تا روزی که این فرد آراسته شده کلاه بزرگی بر سرشان بگذارد.
meisam amiri
آن‌چه بیش از همه دردناک است این است که آن‌ها دروغ می‌گویند، البته دروغ را می‌شود بخشید، گاهی دروغ خودش خوشایند است و سرانجام منجر به رسیدن به حقیقت می‌شود. اما اشکال کار در این جاست که این‌ها دروغ می‌گویند و بعد دروغ‌شان را تحسین می‌کنند
zahra
شما هیچ وقت نمی‌توانید با راندن کسی موجب اصلاحش بشوید
محمد جواد
به خاطر غیرعادی بودنش برایم جذاب است،
محمد جواد
ناگهان سئوال مارمالادوف به ذهنش آمد: "می‌فهمی آقا، می‌فهمی، گاهی هیچ جایی نداری بروی، لازم است هرکس جایی را داشته باشد که به آن روی بیاورد..."
کاربر ۸۸۴۵۷۸۸
غریق به کاهی هم متوسل می‌شود.
محمد جواد
بدون فکر و مستقیم خویش را در اختیار زندگی قرار دهید. نگران نباشید. جریان زندگی شما را به ساحل نجات می‌رساند و سرانجام روی پای خود خواهید ایستاد
ketabbaz
نه برادر، من معتقدم که محیط می‌تواند تأثیر زیادی در جنایت داشته باشد.
awimis
"مردان بزرگ، غم و اندوه را بزرگ‌تر احساس می‌کنند."
محمد جواد
از شدت فقر خرد شده بود اما نگرانی‌های ناشی از این شرایط نیز دیگر باری بر دوشش نبود. حتی به امور مهم زندگیش هم توجهی نداشت، انگیزه‌اش را کاملاً از دست داده بود.
ایمان
وقتی شما هیچ کس را ندارید به جای دیگری هم نمی‌توانید بروید. هرکسی باید جائی برای رفتن داشته باشد. گاهی لازم است انسان به جایی، هرکجا که باشد برود
Raana
هیچ کاری در جهان سخت‌تر از صداقت و صراحت نیست، هیچ چیز هم آسان‌تر از چاپلوسی و تملق بی‌جا وجود ندارد. اگر به هنگام گفتن حقیقت، صدمین قسمت آن را نادرست بگوییم دردسر ایجاد می‌شود و ناموزونی پدید می‌آید. اما به هنگام تملق‌گویی و چاپلوسی می‌توان همه اجزا را نادرست بیان کرد و همه سخنانمان با خوش‌رویی و خرسندی پذیرفته می‌شود. در تملق‌گویی هرچه دروغ بگوییم دست کم نیمی از آن درست به نظر می‌رسد و لذت‌بخش است. همه مردم در تمام سطوح و از هر تمدنی از تملق لذت می‌برند. افراد عادی که جای خود دارند.
محمد جواد
گاه برحسب اتفاق، با بیگانگانی برخورد می‌کنیم که از همان لحظه اول به آنان علاقه‌مند می‌شویم
Raana
در چنین مواردی است که اگر لازم باشد از احساس و اصول اخلاقی خویش نیز خواهیم گذشت و آزادی، آرامش و حتی وجدان خود را بر سر بازار به حراج خواهیم گذاشت. زندگی من مهم نیست فقط عزیزانم خوشحال باشند کافی است. از این گذشته برای خود دلایل قانع‌کننده‌ای پیدا می‌کنیم و مدت‌ها به این طریق آرامش می‌یابیم. حتی می‌توانیم خود را راضی کنیم که به خاطر رسیدن به هدف به وظیفه خود عمل کرده‌ایم
Raana
. آن‌ها معتقدند که همه جنایات در نتیجه "ظلم جامعه" اتفاق می‌افتد، همین. حرف اصلی‌شان همین است. در این‌جا نتیجه می‌گیرند که اگر وضع عادی در اجتماع حکمفرما باشد هیچ جنایتی صورت نخواهد گرفت. چون علتی برای اعتراض باقی نمی‌ماند.
ketabbaz
پولچریا آلکساندرونا لبخند کمرنگی بر لب آورد. اما راسکولنیکوف با صدای بلند خندید و پرسید: "تو کجا می‌روی؟" راژومین گفت: "باید بروم، کار دارم." "تو نباید بروی، این جا بمان، زوسیموف که رفت، حالا تو چرا؟ نرو... ساعت چند است؟
ketabbaz

حجم

۵۹۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۶۷۸ صفحه

حجم

۵۹۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۶۷۸ صفحه

قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
تومان