دانلود و خرید کتاب جواب ها از کجا می آیند؟ کِیت مسنر ترجمه صبا اسلامی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب جواب ها از کجا می آیند؟ اثر کِیت مسنر

کتاب جواب ها از کجا می آیند؟

نویسنده:کِیت مسنر
امتیاز:
۴.۵از ۱۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جواب ها از کجا می آیند؟

کتاب جواب ها از کجا می آیند؟ نوشته کیت مسنر و ترجمه صبا اسلامی، داستان یک مداد قدیمی است که قدرت جادویی دارد و حقایق عجیبی را فاش می‌کند. 

انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب جواب ها از کجا می آیند

اگر روزی مدادی پیدا کنید که در امتحان به دادتان برسد و جواب صحیح را بگوید، حاضرید از آن استفاده کنید؟ آن را همراه خودتان به جلسات امتحان می‌برید یا می‌خواهید سوال‌های مهم‌تری بپرسید؟

آوا اندرسون، روزی در کشوی خرت و پرت‌های خانوادگی، یک مداد قدیمی پیدا می‌کند. چیز عجیبی در مورد مداد وجود ندارد اما سر امتحان ریاضی معلوم می‌شود که آوا در اشتباه بوده است. مداد قدرت جادویی دارد. آوا که جواب یکی از سوال‌ها را روی برگه چرکنویسش نوشته بود، صدایی می‌شوند. صدا از مداد درمی‌آید و جواب درست را به آوا می‌گوید. جالب‌تر از همه اینکه نه بچه‌ها و نه معلم، هیچکس صدای مداد را نمی‌شنود. آوا و دوستش، سوفی به این نتیجه می‌رسند که مداد را پیش خودشان نگه دارند چون حسابی به کارشان می‌آید اما کم‌کم مداد شروع به فاش کردن حقایقی عجیب درباره خانواده آوا می‌کند. آوا وارد یک ماجراجویی غیر منتظره می‌شود و ...

کتاب جواب ها از کجا می آیند؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

این داستان برای نوجوانان جذاب است. اگر به دنبال یک کتاب فانتزی خوب با داستان ماجراجویانه می‌گردید، خواندن کتاب جواب ها از کجا می آیند؟ را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جواب ها از کجا می‌ آیند

قبل از ناهار با سوفی به سراغ کمد وسایلشان می‌رفتند که سوفی پرسید: «امتحان ریاضی چطور بود؟»

«خیلی خوب. ولی یه اتفاق خیلی عجیب افتاد. انگار که...»

«آوا!» صدای خانم رومرو بود که از پایین راهرو می‌آمد. یک دسته پارتیتور را چنان دیوانه‌وار تکان می‌داد که انگار می‌خواست از زمین بلند شود و پرواز کند. خانم رومرو ریزنقش بود و در موهای مشکی مجعدش رگه‌هایی سبزرنگ داشت. شبیه مرغ مگس‌خواری بود که میان هزارتوی آدم‌ها و کوله‌پشتی‌ها جست‌وخیزکنان راهش را باز می‌کرد. به آوا که رسید، برگه‌ها را بالا گرفت: «سوفی بهم گفت می‌خوای برای استعدادیابی گروه جَز آزمون بدی. به‌خاطر همین یه سری قطعاتی رو برات آوردم که به نظرم برات جالب باشن. باید یکی از اینارو اجرا کنی و چند میزان هم بداهه بنوازی. باشه؟»

«امممم...» آوا به سوفی نگاه کرد که درامز می‌نواخت و هفته پیش به او گفته بود باید به آزمون استعدادیابی جز بیاید. آوا مطمئن بود که جواب مثبت نداده است. شاید گفته بود: «به نظر که جالب میاد، باید بهش فکر کنم.» این در زبان آوا یعنی: «وحشتناکه، ولی تو متوجهش نمی‌شی. پس من یه سَری تکون می‌دم و بعداً یادم میره که بیام.»

اما حالا خانم رومرو، همراه با موسیقی، اینجا بود. «آزمون دو هفته دیگه تو اتاق موسیقی برگزار می‌شه. می‌تونی ساعت مطالعه، یا بعد از مدرسه بیای. مشکلی که نیست؟» خانم رومرو پارتیتورها را به آوا داد و برگشت تا برود. «می‌بینمت.»

نظرات کاربران

𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
۱۴۰۰/۰۵/۲۲

«آوا اندرسون» یک مداد قدیمی توی کشوی خرت‌وپرت‌های خانوادگی‌شان پیدا می‌کند، به نظرش نمی‌آید چیز خاصی باشد. اما بعد از اینکه سؤال امتحان ریاضی‌اش را با همان مداد گوشه‌ی برگه‌ی چرک‌نویس می‌نویسد، صدایی بلند و واضح جواب سؤال را بهش

- بیشتر
T.sh
۱۴۰۱/۰۱/۰۷

ایکاش همچین مدادی واقعی بود 🤪🤣🤣🤣 و اینکه کتاب خیلی کتاب قشنگ و جذابی بود البته برای من

نویسنده
۱۴۰۰/۰۲/۰۵

این کتاب احتمال زیاد فانتزیه چون فکر نکنم همچین چیزی وجود داشته باشه . کمک می‌کنه آدم با مشکلاتش کنار بیاد و نگرانی های رو حل کنه در کل این کتاب درک آدم و تحمل در برابر شرایط سخت رو

- بیشتر
King Lion
۱۳۹۹/۰۹/۱۱

کتابه عالی ای بود

Hana
۱۴۰۱/۰۸/۲۶

داستان جالبیه اما واقعا آدم به عقل دختره شک میکنه لجم دراومد از بس دختر حواس پرت بود یه جاهایی واقعا می موندم این سوالای چرت و پرت چیه میپرسه خلاصه خیلی روش فشار خوردم

zghgh
۱۴۰۱/۰۵/۱۹

من نسخه ی چاپی این کتاب رو خوندم. کتابی جالبی بود و من ازش خیلی خوشم اومد.پیشنهادش میکنم. بعد از خوندن این کتاب هرچی مداد داشتم امتحان کردم ببینم حرف میزنه یا نه😅

nika paater
۱۴۰۲/۰۶/۱۸

اصلاااااااااااا قشنگ نبود تهش که چی؟؟ این همه میخونی تهشم هیچی از پرتقال بعیده

Ariana
۱۴۰۲/۱۱/۲۹

های گایزززز چطوریننن اومدیم سراغ کتاب جواب ها از کجا می‌آیند( شاید جلدش حتی ذره ای تحریک کننده نباشه اما فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه) آوا ، یک دختربچه که نگران همه چیز های دنیاست ، نگران اینکه پدر

- بیشتر
کاربر 7231848
۱۴۰۲/۰۸/۱۲

من نسخه ی چالیش را دارم .خیلی کتاب قشنگی است من تا وسط آن را خواندم . پیشنهاد میکنم حتما این کتاب را بخرید. خیلی کتاب خوبی است.

کتابخون بنفش💜
۱۴۰۲/۰۳/۱۷

من نسخه ی چابیش رو از کتابخونه گرفتم خیلی دوست داشتم همچین مدادی واقعی بود🥰😍

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۹)
«بهت می‌گفت به‌جای اینکه نگران روزی باشی که عزیزانت ممکنه از پیشت برن، همین حالا قدرشون رو بدونی.
=o
هر احمقی می‌تواند بداند؛ مهم فهمیدن است. اینشتین
=o
اتاق بدون کتاب، مانند جسم بدون روح است. سیسرون من همیشه بهشت را جایی شبیه به یک کتابخانه تصور کرده‌ام. خورخه لوییس بورخس آدم‌های ضعیف هرگز نمی‌بخشند. بخشش ویژگی بزرگان است. مهاتما گاندی هر احمقی می‌تواند بداند؛ مهم فهمیدن است. اینشتین
ن. عادل
بعضی اطلاعات فقط شما را نگران و غمگین می‌کردند. به همین خاطر بود که آوا به سوفی نگفت مداد در مورد پدرش چه گفته. گاهی، بی‌خبری بهتر بود.
=o
دریافته‌ام که مردم آنچه گفته‌اید، از یاد می‌برند و آنچه انجام داده‌اید، فراموش می‌کنند؛ اما هرگز حسی را که در آن‌ها ایجاد کرده‌اید، از خاطر نخواهند برد.
=o
آوا گفت: «همیشه درس می‌خونم؛ اما همین که نزدیک کلاس ریاضی می‌شیم، قلبم تاپ‌تاپ می‌زنه. صورتم داغ می‌شه و نمی‌تونم نفس بکشم. انگار دارم غرق می‌شم.» سوفی ابروهایش را بالا برد، «وسط اعداد غرق می‌شی؟ فکر نمی‌کردم اعداد مرگ‌آور باشن!» آوا گفت: «خیلیم هستن. مرگ در اثر معادلات خطی.»
=o
بهت می‌گفت علی‌رغم شغلش به‌عنوان کتابدار مرجع، اون کشف کرد که زندگی اصلاً دونستن همهٔ جواب‌ها نیست. بهترین کاری که می‌تونیم بکنیم اینه که با سؤالاتمون به صلح برسیم، یاد بگیریم کی هستیم، قدرت‌هامون رو بشناسیم و از هدیه‌ای که تا اینجا هستیم در اختیارمون هست، بهترین استفاده رو کنیم.»
=o
آوا مداد و کاغذهای یادداشت را از کوله‌پشتی‌اش بیرون آورد و نوشت: چه آهنگی را باید برای پدربزرگ بگذاریم؟ او به سوفی گفت: «جواب نداد.» «ازش بپرس چرا جواب نداد.» آوا این کار را کرد و صدای مدادی جواب داد: «چون کار من این نیست که نقش دی جی رو برای یه پیرمرد بداخلاق بازی کنم.»
=o
صدای عجیب و غریبی بود. حس کردم واقعیه. انگار از بیرون می‌شنیدمش؛ فقط توی سرم نبود.» «من که چیزی نشنیدم.» سوفی یک میوهٔ بلوط را در پیاده‌رو شوت کرد. «شاید کلاس ریاضی تسخیر شده.» «با یه روح خیرخواه که فرمولای ریاضی رو بلده و فقط با من حرف می‌زنه؟»
=o

حجم

۲۱۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۲۱۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان