کتاب زمین سیاره ای آبی ست
معرفی کتاب زمین سیاره ای آبی ست
کتاب زمین سیاره ای آبی ست نوشته نیکول پنتلیکوس و ترجمه آویشن امین صالحی است. کتاب زمین سیاره ای آبی ست را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب زمین سیاره ای آبی ست
این کتاب داستان نوا و بریجیت است که پدر و مادر ندارند. آنها در خانههایی کنار پدر و مادرهای موقت زندگی میکنند. نوا نمیتواند صحبت کند و با دیگران ارتباط برقرار کند و همیشه خواهرش بریجیت مواظب او است. همه اعتقاد دارند نوا اختلال اوتیسم دارد و نمیتواند با دیگران ارتباط برقرار کند اما خواهرش میداند که نوا یک بچه استثنایی و باهوش است. نوا و بریجیت عاشق فضا هستند و منتظر پرتاب فضاپیمای چلنجر که بریجیت ناپدید میشود، همین موضوع زندگی نوا را تحت تاثیر قرار میدهد. دیگران کمکم متوجه هوش و تواناییهای او میشوند.
خواندن کتاب زمین سیاره ای آبی ست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کودکانی که قصه دوست دارند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زمین سیاره ای آبی ست
بریجیت پیشانی نوا را بوسیده و گفته بود: «نگران نباش. من مراقبتم، همونطور که همیشه بودم.»
حالا بریجیت رفته بود.
و نوا نگران بود.
خرس عروسکی ناسا را در آغوش گرفت و پاهایش را توی شکمش جمع کرد. خودش را به جلو و عقب تاب داد و به جدیدترین اتاقش نگاهی انداخت. اولین اتاقی که فقط مال خود نوا بود.
در کنج روبهروی در اتاق، تختی دونفره با تاج تزیینی کندهکاریشده قرار داشت. تشک نرم و بالش از آن هم نرمتر بود. پتوی لطیف بنفش طرح ستارههای نقرهای کوچک داشت.
خیلی بزرگ بود.
اتاقخواب دراز ولی باریک بود. دو پنجره داشت. یکی رو به حیاط جلویی و دیگری رو به حیاط پشتی. حیاط پشتی استخری داشت که بهخاطر زمستان رویش را پوشانده بودند. در حیاط جلویی دو شیر سنگی غولپیکر از مسیری که به در ورودی میرسید، محافظت میکردند. نیمهشبها چراغهای شهر خاموش میشد و این نوا را خوشحال میکرد. چون تاریکی مطلق به این معنی بود که او میتوانست دب اکبر را که در افق پنهان شده بود، ببیند. همانجایی که خورشید، کمی قبل از شام غروب میکرد.
خانهٔ قشنگی بود.
حمام طبقهٔ بالا وان بزرگی داشت که میتوانستی تویش دراز بکشی. همیشه از آشپزخانه بوی کیک شکلاتی و نان موز تازه میآمد و تلویزیون کنترل از راه دور داشت. بیشتر اتاقها گوشتاگوش فرش شده بود. کلی پنجرهٔ آفتابگیر هم داشت.
آنجا خیلی شبیه به خانه بود.
نوا نمیخواست رفتهرفته آنجا احساس راحتی کند. بریجیت همیشه به او هشدار میداد: «اگه جایی رو خونهٔ خودت بدونی، ترک کردنش سختتر میشه.»
نوا خرس عروسکیاش را محکمتر بغل کرد و سعی کرد خواهر بزرگش را کنار خودش در اتاق تصور کند.
بریجیت پیش خودش چه فکری کرده بود که تصمیم گرفت آنطوری فرار کند؟ حالا دیگر ژانویهٔ ۱۹۸۶ بود و ماه اوت او هجدهساله میشد. بعدش همانطور که همیشه برنامهریزی میکردند، خودش میتوانست سرپرستی نوا را به عهده بگیرد.
اما بریجیت رفته بود.
و نوا تنها بود.
در حال خوردن صبحانه مادر موقت جدیدش، فرانسین، به او خبر داد که «از دوشنبه میری مدرسه.»
نوا از مدرسههای جدید حتی بیشتر از خانوادههای جدیدی که سرپرستش میشدند، بدش میآمد. مدارس جدید همیشه یک یا دو هفتهٔ اول را صرف بررسی نوا میکردند و همگی به نتیجههای یکسان میرسیدند: نمیتواند بخواند. نمیتواند صحبت کند. از نظر ذهنی بسیار عقبمانده است.
بریجیت از کلمهٔ عقبمانده متنفر بود.
حجم
۱۷۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
حجم
۱۷۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۲۰ صفحه
نظرات کاربران
خییییلی خوبههههههه درباره یه دختره که اوتیسم شدید داره و تقریبا نمی تونه صحبت کنه تقریبا همه فکر می کنن خیلی چیزا رو بلد نیست ولی بلده. اخترشناسی رو هم خیلی دوست داره. خواهرش و خودش فرار کردن البته الان
به عنوان کسی که مثل نویسنده کتاب و شخصیت اصلی، نوا، مبتلا به اوتیسم(سندروم اسپرگر) هست؛ از تک تک لحظات خوندن این کتاب لذت بردم. خارق العاده بود... تا وقتی این قدر کتاب خوب هست چرا فیلمنامه جدید نوشته میشه
به نظر من کتاب جالب و در عین حال هیجان انگیز و غم انگیز . من به شخصه خودم عاشق نجوم و فضا هستم و کسایی که مثل خودم هستن این کتاب برای اون ها نوشته شده:)
واییییییییییی خیلی قشنگه 😭😭
خیلییییی قشنگ و یکم غم انگیز بود🥹 ... از خوندن این کتاب پشیمون نمی شید ، مخصوصا اگه مثل من عاشق فضا باشید 😉
خیلی خوبه عاشق این کتاب میشوید