دانلود و خرید کتاب زندگی در شب دنیس لهان ترجمه نادر ریاحی
تصویر جلد کتاب زندگی در شب

کتاب زندگی در شب

نویسنده:دنیس لهان
انتشارات:نشر هیرمند
امتیاز:
۴.۱از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زندگی در شب

زندگی در شب رمانی نوشته دنیس لهان (لیهان)، نویسنده آمریکایی متولد ماساچوست است. این کتاب آخرین اثر دنیس لیهان تا به امروز است که در پاییز سال ۲۰۱۲ در نیویورک به چاپ رسید و در مدت کوتاهی به بیست زبان ترجمه شد. این اثر اندکی بعد از انتشار برندهٔ جایزهٔ ادبی مهم ادگار آلن‌پو به‌عنوان «بهترین رمان سال ۲۰۱۲» شد.

این کتاب در ژانر ادبی «سیاه» و در ادامهٔ نهضت بازیابی و تجدید حیات آثار معمایی ادبیات امریکا نگاشته شده است. این گونهٔ ادبی که سابقه‌ای طولانی در ادبیات مدرن جهان دارد و از اروپا (مشخصاً فرانسه) به امریکا رسیده است شکوفایی خود را در این قاره از دههٔ چهل و با آثار کسانی چون همت، کین و بورنت آغاز کرد.

از مشخصه‌های سبک سیاه تکیهٔ نویسنده بر ملموس کردن فضای داستان و پرهیز از ارتفاع گرفتن روایت از سطح آدم‌های واقعی است. در این سبک قهرمان داستان الزاماً پلیس یا کارآگاه یا شخصیت مثبت کتاب نیست. در بسیاری مواقع این قهرمان خود قربانی یا یکی از مظنون‌ها یا کسی است که مرتکب گناه و اشتباه شده است. به عبارت دیگر، قهرمان ضدقهرمان است. در این ژانر قهرمان فوق بشری وجود ندارد که با هوش یا نیروی خارق‌العاده گره از کار فروبستهٔ داستان بگشاید، بلکه قهرمان داستان خود آدم‌های مفلوک و مصیبت‌زده‌ای هستند که در آخر کار هست و نیست خود را از دست می‌دهند یا کشته می‌شوند و از صفحهٔ روزگار محو می‌گردند.

سبک سیاه به دنبال یافتن قاتل نیست، بلکه به دنبال ژرف‌نگری و عمیق شدن در دلایل و زمینه‌های قتل و کشتار و پلیدی است. در این‌جاست که بسیاری اوقات قاتل خود ماییم، قاتل جامعه‌ای است که روی خود را از حقایق عریان برگردانده و با آن‌که می‌داند اوضاع بد اقتصادی نتیجه‌ای جز فحشا و دزدی و خودفروشی و تبهکاری ندارد، به‌جای پرداختن به ریشه‌های مشکل، وقت و انرژی خود را با پرداختن به مصادیق هدر می‌دهد. از دیگر مشخصه‌های مهم شخصیت‌های ادبیات سیاه نداشتن یقین و باور به کاری است که می‌کنند. ایشان مانند بسیاری از ما میان درست و غلط، خیر و شر یا روز و شب معطل و معلق‌اند. آن‌ها در بسیاری مواقع می‌دانند که این کار خطاست اما چاره‌ای جز تن دادن به آن ندارند، چرا که شرایط به این کار مجبورشان می‌کند. از همین‌جا است که اهمیت و دشواری کار نویسندگان این سبک خود را نمایان می‌کند.

درباره کتاب زندگی در شب

 زندگی در شب ماجرای زندگی مردی آمریکایی در دهه ۱۹۲۰ است. زمانی که فروش مشروبات الکلی در در امریکا ممنوعیت داشت. 

جو کولین که دزدی خرده‌پا در بوستون است به تدریج به سردسته قاچاقچیان جنوب امریکا مبدل می‌شود. او که پسر قائم‌مقام پلیس شهر است به خانواده و تربیت خود پشت می‌کند و زندگی هراس‌انگیزترین تبهکاران را برمی‌گزیند. او از این زندگی لذت می‌برد اما زندگی کردن در سوی تاریک جامعه بهایی هم دارد. او نمیتواند به هیچ‌کس اعتماد کند. از دوست و دشمن و خانواده گرفته تا حتی معشوقش...

زندگی در شب حماسه‌ای از جنس عشق و انتقام و قتل و خیانت در روزگاری از آمریکا است که گناهکاری سعادتمندی بود.

خواندن کتاب زندگی در شب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به خواندن رمان‌هایی با چاشنی حادثه، جنایت و عشق در بستر تاریخ علاقه دارید، زندگی در شب را از دست ندهید.

 درباره دنیس لهان

دنیس لهان متولد ۱۹۶۵ آمریکا است. او داستان‌های جنایی و معمایی می‌نویسد و رمان‌هایش همیشه مورد توجه فیلمسازان هالیوود بوده است. تا امروز چند فیلم مهم با اقتباس از آثار او ساخته شده‌اند که خودش در برخی از آنها به عنوان فیلم‌نامه‌نویس همکاری کرده است. از معروفترین فیلم‌هایی که از روی اثار لهان ساخته شده، رودخانه مرموز به کارگردانی کلینت ایستوود است که شان پن، کوین بیکن و تیم رابینز در آن بازی کرده‌اند.

یک نوشیدنی پیش از جنگ و رمان رفته، عزیزم، رفته، نیز از آثار معروف دنیس لهان هستند.

بخشی از کتاب زندگی در شب

ندامتگاه مرکزی چارلستون از ایالت ماساچوست در آن تابستان خود را برای اعدام دو آنارشیست معروف آماده می‌کرد. مخالفت‌ها و اعتراض‌های داخلی و خارجی به حکم اعدام نه‌تنها ایالت را از تصمیم خود منصرف نکرد که، با سد کردن مسیر تقاضای استیناف از دادگاه عالی فدرال، مانع وزش اندک نسیم «استمهال لحظهٔ آخر» هم شد. در هفته‌های پس از دستگیری ساکو و وانزتی و انتقال آن‌ها از زندان ددهام به چارلستون و در زمان بودن آن‌ها در انفرادی مرگ، قبل از نشاندنشان روی صندلی الکتریکی، چیزی که مزاحم خواب جو در زندان می‌شد هیاهوی فریادهای برآشفته و خشمگینانهٔ انبوه جمعیت معترض به این حکم، از آن سوی دیوارهای سیاه سنگی ندامتگاه، بود. بعضی اوقات آن جماعت عصبانی بعد از غروب هم همان‌جا می‌ماند و با خواندن سرود، سخنرانی از پشت بلندگوهای گوش‌خراش و سر دادن شعارهای اعتراضی شب را پشت دیوار به صبح می‌رساند. چندین شب که جو با استشمام بوی شدید قیر سوخته از خواب بیدار شد با خود فکر کرد نکند جمعیت به این دلیل مشعل‌های فروزان حمل می‌کند که قصد دارد رنگ و لعاب تاریخی به اعتراضات خود بدهد.

در کل، به غیر از چند شب اختلال در خواب، پایان کار دو محکوم به اعدام تأثیر چندانی در زندگی جو یا دوستان او و کسانی که می‌شناخت نداشت، البته به‌جز ماسو پسکاتور که مجبور شده بود پیاده‌روی لنگان شبانه در راهروی بالای دیوارهای زندان را تا شب پایان نمایش و اجرای حکم کنار بگذارد.

در آن شب معروفِ اواخر آگوست، چنان ولتاژ بالایی از الکتریسیته به بدن ایتالیایی‌های محکوم فلک‌زده وصل کردند که نیروی برق کل زندان افت کرد و چراغ‌های داخل راهروها به چشمک زدن افتاد و لامپ‌های سرسرا کم‌سو و در بعضی بخش‌ها به‌کل تاریک شد. جسد دو آنارشیست بدون معطلی به فورست هیل منتقل و سوزانده شد. معترضان هم به‌تدریج کم و کمتر شدند، تا این‌که پس از مدتی اثری از آن‌ها نماند و همگی پی کارشان رفتند.







soheil.mrajabi
۱۴۰۱/۰۱/۱۶

از نویسنده‌ی این کتاب یعنی دنیس لهین کتاب جزیره‌ی شاتر رو مطالعه کرده بودم و به خاطر داستان پردازی قوی و فوق العاده بودنش تصمیم گرفتم یک کتاب دیگه هم از این نویسنده‌ی همه چی تموم بخونم.و باید بگم که

- بیشتر
ملیحه هادوی
۱۴۰۱/۱۱/۱۵

خیلی خوب بود. یه کار گانگستریه که داستان خیلی جالبی داره و از کاراکتر اولش به شدت خوشم اومد. هیجانش انقدر بالا بود که تمامش رو توی دو روز خوندم. اگه به دوران ممنوعیت الکل تو آمریکا و گروه‌های گنگستری پخش

- بیشتر
جواد
۱۴۰۳/۰۱/۳۰

کتاب در مقایسه با دیگر اثار نویسنده که تبدیل به فیلم شدن از کشش بیشتری برخورداره ولی با ریتمی آروم تر و اندیشمندانه تر چون نویسنده به موارد دیگری داره اشاره میکنه و موارد اخلاقی و انسانی در این برهه

- بیشتر
«مردهای قوی مجبور نیستن بی‌رحم باشن.»
soheil.mrajabi
اگر در این جهان پاسخ اولین بدی خوبی بود، بسیاری از گناهان هرگز تکرار نمی‌شد و بسیاری از ثواب‌ها افزون و افزون‌تر می‌شد.
soheil.mrajabi
«می‌گم توبه کن.» جو گفت: «باشه، ولی پیش کی؟» «پیش خدای بزرگ. به اون پناه ببر.» جو یک قدم جلوتر رفت و گفت: «کی گفته که نمی‌کنم و پناه نمی‌برم؟ ایروین، کاری که من عمراً نمی‌کنم پناه بردن به توئه، توبه کردن پیش تو.» ایروین با نفس‌هایی کوتاه و سریع گفت: «پس پیش خدا توبه کن. جلوی من. همین حالا.» جو گفت: «نه، نمی‌کنم، چون باز معناش توبه کردن به درگاه خدا نیست، به درگاه توئه. مگه غیر از اینه؟»
soheil.mrajabi
ما این‌جا کلی کار کردیم. خیلی چیزها ساختیم، خیلی بیشتر از اون‌که تو بدونی و بفهمی. و تو از راه رسیدی و خواستی یه‌روزه همه‌چی رو نابود کنی.» «این طبیعت انسانه. این‌طور نیست؟» «این‌که یه چیز سالم و خوب رو بزنیم له و نابود کنیم؟»
soheil.mrajabi
جو گفت: «هیچ‌کدوم از ما به حد خودمون قانع نیستیم. تو، من، پسکاتور. مزهٔ خوبی داره.» «چی؟» جو گفت: «شب. زندگی در شب. مزهٔ خوبی داره. اگه توی روز زندگی کنی، از قانون‌های اون‌ها اطاعت می‌کنی. و ما که تو شب زندگی می‌کنیم از قانون‌های خودمون اطاعت می‌کنیم. اما، دیون، بدی قضیه این‌جاست که ما هیچ قانونی نداریم، مثل جنگل.»
soheil.mrajabi
گفت: «همهٔ گانگسترها لزوماً آدم نمی‌کشن.» «اما تو باید بتونی چنین کاری بکنی.» جو سر تکان داد. «درست مثل تو.» «من یه تاجرم. چیزهایی رو که مردم نیاز دارن براشون تهیه می‌کنم. من کسی رو نمی‌کشم.» «تو داری اسلحه برای انقلابی‌های کوبایی می‌فرستی که اون‌ها چی‌کار کنن؟» «من برای کارم دلیل دارم.» «دلیلی که باعث مرگ آدم‌ها می‌شه.» استبان گفت: «فرق داره. درسته که من می‌کشم، اما برای یه چیزی می‌کشم.» جو گفت: «چه‌چیزی؟ یه هدف لعنتی؟» «دقیقاً.» «استبان، اون هدف مسخره دقیقاً چیه؟» «اینه که هیچ انسانی حق نداره برای زندگی دیگرون تصمیم بگیره.» جو گفت: «چه جالب. گانگسترها و معترض‌ها هم دقیقاً به همین دلیل آدم می‌کشن.»
soheil.mrajabi
«شب قانون و روال خودش رو داره.» «روز هم برای خودش قانون داره.» جو گفت: «آره، می‌دونم. اما من ازش خوشم نمیاد.» آن دو از روزنهٔ شیشهٔ محافظ مدتی طولانی به هم خیره شدند. دنی به‌آرامی گفت: «من که نمی‌فهمم.» جو گفت: «می‌دونم، معلومه که تو نمی‌فهمی. تو همه‌چی این عالم رو از زاویهٔ آدم‌های خوب و آدم‌های بد می‌بینی. کار یه شَرخَر که دست بدهکاری رو می‌شکنه چون نزول پولش رو نداده با کار یه بانکدار که اثاث بدهکاری رو که نتونسته قسط وامش رو بده از خونه‌اش می‌ریزه بیرون یکیه. اما به نظر تو این دو تا با هم خیلی فرق دارن. فکر می‌کنی بانکدار به وظیفهٔ قانونیش عمل می‌کنه، اما نزول‌خور و شرخر جنایت می‌کنن. ولی من شرخر رو از اون بانکدار بیشتر دوست دارم، چون حقه نمی‌زنه و تظاهر نمی‌کنه. من فکر می‌کنم بانکدارها باید از جایی که من وایسادم و مثل من به زندگی نگاه کنن.
soheil.mrajabi
پسرم، من به‌خاطر تو حاضرم همه رو بکشم، اما آدمکشی نمی‌کنم.»
soheil.mrajabi
«بلند شو ببینم. کی مهاجرت کردین؟» دیون سرپا شد و گفت: «وقتی من هشت ساله بودم.» «هیچ‌وقت برگشتی اون‌جا؟» دیون گفت: «چرا باید برگردم؟» «برای این‌که برگشتن به تو یادآوری می‌کنه که واقعاً کی هستی. نه اون کسی که داری سعی می‌کنی باشی، این‌که در اصل و ریشه واقعاً کی هستی.»
soheil.mrajabi
ساعت به این گرونی و اعلایی که حتی نمی‌تونه زمان رو نشون بده. مثل همهٔ پول‌های دنیا. درست می‌گم، جو؟ همهٔ پول‌ها و چیزهای باارزش دنیا فقط به خودشون خدمت می‌کنن نه به ما.
soheil.mrajabi
«من اصلاً نمی‌دونم خدایی هست یا نه، ولی خیلی امیدوارم که باشه. و دلم می‌خواد که مهربون هم باشه. آقای کولین، به نظرتون این خیلی جالب نیست؟» جو گفت: «چرا هست.» «من فکر نمی‌کنم خدا مردم رو تا ابد داخل آتیش جهنم بکنه، اون هم به‌خاطر اون چیزی که شما گفتین، یا به‌خاطر جور دیگه‌ای اعتقاد داشتن به خودش، جوری که یه ذره با نوع اعتقاد همه فرق کنه. من اعتقاد دارم، یا می‌خوام که اعتقاد داشته باشم، خدا بدترین گناهان رو کارهایی می‌دونه که ما به اسم اون انجام می‌دیم.»
soheil.mrajabi
ما گوش کن، جدی می‌گم، من به خدا اعتقاد دارم، چون می‌خوام ایمن بمونم. اما به حرص و طمع هم اعتقاد دارم، باز چون می‌خوام ایمن بمونم.»
soheil.mrajabi
روز به روز بیشتر در این منجلاب فساد و تباهی فرو می‌رفت و آنچه توجهش را جلب می‌کرد این بود که هر بار که بخشی از وجود خود را می‌فروخت و آن را تحت عنوان مصلحت یا ضرورت توجیه می‌کرد انجام این رذالت برایش آسان‌تر می‌شد.
soheil.mrajabi
«اشتباهت همین‌جاست. دنیا می‌تونه عوض بشه، اما آدم‌ها نه. مردم همون‌طور که هستن می‌مونن.
soheil.mrajabi
مرد سرش را تکان داد و گفت: «من مخالف آدم‌های شریف نیستم. فقط متوجه شده‌ام که اون‌ها به‌ندرت چهل سالگی رو رد می‌کنن.» «گانگسترها هم همین‌طور.» جو گفت: «درست می‌گی، ولی ما تو رستوران‌های بهتری غذا می‌خوریم.»
soheil.mrajabi
همهٔ ما ترجیح می‌دیم دروغ بشنویم، چون که این برامون آسون‌تر از شنیدن حقیقته.
soheil.mrajabi
من این زندگی رو نمی‌خوام که مثل بَره سر هر ماه مرتب مالیات بپردازم و تا آخر ماه هی لیموناد واسه رئیسم درست کنم تا ببینم حقوقم رو به‌موقع می‌ده یا نه. تازه با اون هم بیام بیمهٔ عمر بخرم تا وقتی که پیر و چاق شدم من رو تو کلوب بازنشسته‌ها تو ساحل راه بدن. که تازه اون‌جا با یه مشت تن‌پرور عوضی کنار استخر بشینم، سیگار برگ دود کنم و هی از بازی اسکواش یا تحصیلات بچه‌هام حرف بزنم و قُپی بیام. آخرش هم پشت میزی توی یه دفتر بمیرم و اون دیوث‌ها قبل از این‌که کفنم خشک بشه اسمم رو از روی اون دفتر و میز پاک کنن.» دنی گفت: «اما زندگی همینه.» «نه، این یه‌جور زندگیه. تو می‌خوای طبق قوانین اون‌ها زندگی کنی؟ بفرما. اما من می‌گم قوانین اون‌ها مزخرفه. من می‌گم قانونی وجود نداره جز اون قانونی که یه مرد خودش برای زندگیش می‌گذاره.»
soheil.mrajabi
نکتهٔ جالب راجع به پدرها و پسرها اینه که تو می‌تونی تلاش کنی و یه امپراتوری بسازی، پول‌دار بشی، پادشاه بشی، رئیس‌جمهور ایالات متحده بشی، اما همیشه زیر سایهٔ پدرت می‌مونی، همیشه پسر اون خواهی بود و هیچ راهی برای فرار از این نیست.»
soheil.mrajabi
اما بدان که من برایت دعا خواهم کرد، چرا که وقتی قدرت زایل می‌شود و نیرو از میان می‌رود دعا تنها چیزی است که برای انسان می‌ماند. و من حالا قدرتی ندارم. من قادر نیستم به آن سوی دیوارهای سنگی زندان دست دراز کنم. من قادر نیستم زمان را متوقف یا کند کنم. و عجب نیست که در این لحظه حتی قدرت تکلم هم ندارم.
soheil.mrajabi

حجم

۵۱۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

حجم

۵۱۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

قیمت:
۲۰,۷۵۰
تومان