کتاب پنجمین زن
معرفی کتاب پنجمین زن
کتاب پنجمین زن نوشته هنینگ مانکل است که با ترجمه فرشته شایان منتشر شده است. کتاب پنجمین زن ماجرای پرونده قتلهای حل نشدهای است که مقتولهای بعدی را به همراه میآورد و یک بازرس باید این پروندهها را حل کند.
درباره کتاب پنجمین زن
چهار راهبه و یک زن ناشناس و عجیب به طرز وحشیانه و هولناکی در یک صومعه به قتل میرسند. پلیس محلی به دلایلی نامعلوم مرگ زن پنجم را مخفی میکند و روی آن سرپوش میگذارد. حالا یک سال گذشته است و در کشور سوئد، بازرس کورت والاندر با دو قتل فجیع و ترسناک روبهرو میشود. اولی هولگر اریکسون، یک فروشنده بازنشسته ماشین و پرندهباز است که بین شاخههای تیز بامبو پشت خانه در نهر پیدا میشود و نفر دوم یک گلفروش گم شده است که خفه شده و به یک درخت گره خورده است. سرنخ هایی که والاندر دارد عجیب است جمجمه، دفتر خاطرات و عکس سه مرد است. آنچه به دنبال دارد، او باید رابطهی بین مقتولین پیدا کند و بفهمد چرا این قتلها به قتلهای آفریقا ربط پیدا کردهاند. احتمالا پنجمین زن کلید این ماجرا است در همین هنگام یک جسد دیگر پیدا میشود. کتاب پنجمین زن یک کتاب جنایی و پرکشش است که خواننده را مانند یک کارآگاه با خود همراه میکند.
خواندن کتاب پنجمین زن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای جنایی پیشنهاد میکنیم
درباره هنینگ مانکل
هنینگ مانکل، متولد ۳ فوریه ۱۹۴۸ و درگذشته ۵ اکتبر ۲۰۱۵ است، او یکی از نویسندگان مشهور اهل سوئد است. مانکل در شهر استکهلم متولد شد. یک ساله بود که پدر و مادرش از هم جدا شدند. بیشتر کودکی هنینگ کنار پدر و خواهرش گذشت. ۲۰ سال داشت که شروع به نویسندگی کرد. او کمکم علاوه بر نویسندگی سراغ کارگردانی تئاتر رفت. مانکل سال ۲۰۱۴ در گفت وگویی اعلام کرد که به بیماری سرطان مبتلا است. همسر مانکل، دختر اینگمار برگمان کارگردان، فیلمنامهنویس، و تهیهکننده معاصر سوئدی بود.
بخشی از کتاب پنجمین زن
حالا ظواهر امر نشان میداد که آنا آندر هرگز پا به آن کشور نگذاشته است. او مرده بود و نام و نشانیاش از تمامی اسناد رسمی کشور پاک شده بود. فرانسواز برتراند پشت کمد لباس یک کیف مسافرتی پیدا کرد که از چشم مأمورها پنهان مانده بود. توی کیف پر بود از نامههای ناتمامی که آنا آندر برای دخترش ــ که در شهری به نام ایستد در سوئد زندگی میکرد ــ نوشته بود. فرانسواز از اینکه مجبور شده بود این نامههای خصوصی را بخواند از آنا معذرتخواهی کرده بود. او از یک هنرمند سوئدیِ دائمالخمر که در پایتخت میشناخت، خواسته بود که نامهها را برایش ترجمه کند. هنرمند ترجمه را میگفت و فرانسواز مینوشت. بهتدریج تصویری از زندگی آنا آندر در ذهنش شکل گرفت.
فرانسواز از آنچه که بر سر پنجمین زن آمده بود متأسف شده بود و عذاب وجدان رهایش نمیکرد. این تنها بهخاطر این حقیقت نبود که آنا در کشوری که او به آن عشق میورزید به طرز وحشیانهای به قتل رسیده بود. فرانسواز در نامهای که برای دختر آنا نوشت سعی کرد بحرانهای جاری در کشورش را برای او توضیح دهد و کمی هم از خودش بگوید. پدرش در فرانسه به دنیا آمده و در کودکی به همراه والدینش به شمال آفریقا نقل مکان کرده بود، آنجا بزرگ شده بود و بعدها با یکی از زنان محلیِ همانجا ازدواج کرده بود. فرانسواز که بزرگترین فرزند آنها بود، همیشه احساس میکرد که نیمی از هویتش فرانسوی است و نیم دیگرش آفریقایی. اما اکنون دیگر تردیدی نداشت. او آفریقایی بود، برای همین از تجزیهی کشورش رنج میبرد. به همین دلیل هم نمیخواست در نابودی هویت آنا آندر سهیم باشد و با پذیرفتن این مسئولیت در حق خود و کشورش جفا کند. آرام و قرار از او گرفته شده بود. بالاخره تصمیم گرفت که برای دختر مقتول نامهای بنویسد و حقیقت را برایش بازگو کند. خود را مجبور کرد که برخلاف عهدش با نیروی پلیس عمل کند، اما از دختر خواست که نامش محفوظ بماند: من حقیقت را به تو گفتم. شاید هم اشتباه کردم که همهچیز را برایت شرح دادم، نمیدانم. اما نتوانستم کاری غیر از این انجام دهم. من یک کیف پیدا کردم. کیفی پر از نامههایی که زنی برای دخترش نوشته بود. حالا دارم برایت توضیح میدهم که این نامهها چطور به دست من رسیدهاند و من هم چطور آنها را برای تو فرستادهام.
فرانسواز برتراند نامههای ناتمام و پاسپورت آنا آندر را ضمیمهی نامهی خودش کرده بود.
دخترِ آنا آندر نامههای مادر را نخوانده کف بالکن گذاشت و ساعتها گریه کرد. نزدیک صبح بود که از جایش بلند شد و به داخل خانه رفت و کنار میز آشپزخانه چمباتمه زد. حس میکرد مغزش از کار افتاده است، اما ناگهان همهچیز در نظرش ساده شد. به خود آمد و فهمید که تمام این سالها جز انتظار کشیدن کاری نکرده است. اما منتظر چه بود؟ حالا دیگر پاسخ این سؤال را میدانست. او مأموریتی داشت و اکنون دیگر مجبور نبود برای انجام آن صبر کند.
حجم
۴۷۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۶۱۲ صفحه
حجم
۴۷۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۶۱۲ صفحه
نظرات کاربران
لطفا به طاقچه بی نهایت اضافه کنید
تابحال نشده از هنینگ مانکل اثر بدی خونده باشم این کتابشم عالی بود مثل بقیه آثارش خصوصا بازرس کورت والندر سوئدی دوست داشتنی... اگه به ژانر پلیسی معمایی علاقه از دستش ندید حتما بخونید
🌙 این کتاب به افراد خاصی توصیه میشه.. افرادی که حوصله ی خوندن یه داستان کشیده شده ی طولانیِ جنایی و پلیسی رو دارن. من کتاب ( دیوار آتش) از همین نویسنده رو هم خوندم و خیلی از سبک نوشتاریش، طوری که
تمام کتابهای متنی نویستده، موجود درطاقچه راخواندم، طولانی ترین وضعیف ترین کتابش بود، ترجمه خوب بود، نویسنده بیشتربه حواشی داستان پرداخته، اینکه پلیس ها حقوق کمی دریافت میکنند وبازرس نمیتواند ماشین خوبی بخرد ولی آخرکارتصمیم به خرید خانه میگیرد، بواقع
بسیار طولانی و کشدار بود کلمات و اسامی مکانها و افراد کشور سوئد برای ذهن ما آشنا نبود اگر خلاصه میشد بهتر بود معمایی نبود پلیسی بود
موضوع جالبی داشت و تا آخر داستان علت معلوم نمی شد. در واقع خواننده لحظه به لحظه با پلیس همراه میشه .از نظر ترجمه هم بسیار روان بود. اما بخاطر آشنایی کم با ادبیات سوئد، بخاطر سپردن اسامی افراد و
داستان نثر خوبی داره میتونه کاملا جذبتون کنه تاحدی که شاید نتونید گوشیتونو زمین بزارید،غلط املایی نداره،فقط تقریبا ازصفحه۷۰۰به بعد اگه اشتباه نکنم گاهی یک یا دوسطر از نوشته های داستان زیر صفحه مونده وقابل خوندن نیست ولی میشه کلماتو
یه سوژه قابل حدس رو اینقدر کش داده بود که فقط میخوندم تموم شه.