
کتاب من نجود هستم، ده ساله و طلاق گرفته
معرفی کتاب من نجود هستم، ده ساله و طلاق گرفته
کتاب الکترونیکی «من نجود هستم، دهساله و طلاقگرفته» نوشتهٔ «دلفین مینویی» و با ترجمهٔ «عطیه سادات میرخانی» توسط نشر هیرمند منتشر شده است. این کتاب روایت زندگی واقعی دختری یمنی به نام «نجود» است که در سن بسیار کم، قربانی ازدواج اجباری میشود و با شجاعت، برای گرفتن طلاق به دادگاه میرود. موضوع اصلی کتاب حول محور ازدواج کودکان، حقوق زنان و مبارزه با سنتهای آسیبزا در جامعهٔ یمن میچرخد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب من نجود هستم، ده ساله و طلاق گرفته
«من نجود هستم، دهساله و طلاقگرفته» اثری در قالب ناداستان و زندگینامه است که بر پایهٔ روایت اولشخص از زبان دختری به نام «نجود» نوشته شده است. نویسنده، «دلفین مینویی»، با بهرهگیری از تجربهٔ روزنامهنگاری خود، داستان زندگی نجود را بهگونهای مستند و با جزئیات فراوان بازگو کرده است. کتاب در فضایی میان خاطرهنویسی و گزارش اجتماعی حرکت میکند و تصویری از جامعهٔ سنتی یمن، ساختار خانواده، نقش زنان و کودکان و تأثیر فقر و سنتهای قبیلهای بر سرنوشت افراد ارائه میدهد. روایت کتاب از سالهای ابتدایی زندگی نجود آغاز میشود و تا زمان تصمیم جسورانهٔ او برای مراجعه به دادگاه و درخواست طلاق ادامه مییابد. ساختار کتاب خطی است و با زبانی ساده و بیپیرایه، تجربههای تلخ و شیرین، ترسها، آرزوها و مقاومت نجود را به تصویر میکشد. این اثر نهتنها داستان یک فرد، بلکه بازتابی از وضعیت هزاران کودک و زن در جوامع مشابه است که با چالشهای مشابه دستوپنجه نرم میکنند.
خلاصه داستان من نجود هستم، ده ساله و طلاق گرفته
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «من نجود هستم، دهساله و طلاقگرفته» با روایت زندگی دختری آغاز میشود که در روستایی کوچک در یمن به دنیا آمده و در خانوادهای پرجمعیت و فقیر رشد میکند. نجود کودکیاش را با بازی، آرزوهای ساده و عشق به مدرسه سپری میکند، اما شرایط اقتصادی و سنتهای قبیلهای خانوادهاش را وادار میکند تا او را در سن بسیار کم به ازدواج مردی بالغ درآورند. نجود که هنوز معنای واقعی ازدواج را نمیداند، ناگهان خود را در خانهٔ شوهر و خانوادهٔ جدیدش مییابد؛ جایی که با خشونت، کار اجباری و محرومیت از تحصیل روبهرو میشود. در طول روایت، نجود با ترسها و ناامیدیهایش دستوپنجه نرم میکند و در عین حال، خاطرات کودکی و آرزوهایش را مرور میکند. او شاهد رنج مادر و خواهرانش از ازدواجهای مشابه است و بهتدریج درمییابد که تنها راه رهایی، مقاومت و ایستادگی است. نقطهٔ عطف داستان زمانی است که نجود با شجاعت، تصمیم میگیرد از خانهٔ شوهر فرار کند و به دادگاه برود تا درخواست طلاق دهد. این تصمیم، او را وارد دنیایی ناشناخته و پر از ترس و تردید میکند؛ جایی که باید با قاضیان، وکلا و سنتهای ریشهدار جامعه روبهرو شود. در مسیر دادخواهی، نجود با حمایت برخی افراد نیکخواه و مقاومت در برابر فشارهای خانواده و جامعه، موفق میشود صدای خود را به گوش دیگران برساند. داستان، تصویری از مبارزهٔ یک کودک با ساختارهای ناعادلانه و امید به تغییر را به نمایش میگذارد، بیآنکه پایان ماجرا را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب من نجود هستم، ده ساله و طلاق گرفته را بخوانیم؟
این کتاب با روایت زندگی واقعی یک دختر کودکهمسر، به موضوعی میپردازد که کمتر در ادبیات فارسی به آن پرداخته شده است. «من نجود هستم، دهساله و طلاقگرفته» نهتنها تجربهٔ شخصی نجود را بازگو میکند، بلکه بهنوعی صدای هزاران کودک و زن در جوامع سنتی است که قربانی ازدواج اجباری و بیعدالتی میشوند. خواندن این کتاب فرصتی برای آشنایی با واقعیتهای تلخ اما مهم اجتماعی، شناخت فرهنگ و سنتهای یمن و درک قدرت مقاومت و امید در شرایط دشوار است. این اثر میتواند نگاه تازهای به مسئلهٔ حقوق کودکان و زنان ارائه دهد و مخاطب را به تأمل دربارهٔ نقش سنتها و قوانین در سرنوشت افراد وادارد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به ناداستان، زندگینامه و روایتهای اجتماعی توصیه میشود. همچنین کسانی که دغدغهٔ حقوق زنان، کودکان و مسائل اجتماعی دارند یا به دنبال شناخت فرهنگها و چالشهای جوامع سنتی هستند، از خواندن این اثر بهره خواهند برد. این کتاب برای فعالان حوزهٔ حقوق بشر و دانشجویان رشتههای علوم اجتماعی و مطالعات زنان نیز مفید است.
بخشی از کتاب من نجود هستم، ده ساله و طلاق گرفته
«سرم گیج میرود. در همهی عمرم اینهمه آدم ندیدهام. در حیاط بیرونی دادگاه مردم از هر سو در جنبوجوشاند: مردانی با کتوشلوار و کراوات، با پوشههای زرد زیر بغل؛ برخی با پوشش سنتی بلند مردان یمنی، با نار که تا مچ پا میآید و زنانی که آنچنان بلند فریاد میزنند و شیون میکنند که حتی یک کلمه هم از حرفهایشان را نمیفهمم. خیلی دوست دارم لبخوانی کنم تا بفهمم چه میگویند اما نقابهای سیاهشان همهچیز را به غیر از چشمهای بزرگ و گردشان، پوشانده است. این زنان آنچنان عصبانیاند که گویی توفانی سهمگین خانههایشان را خراب کرده است. سعی میکنم با دقت به حرفهایشان گوش دهم. فقط چند کلمه دستگیرم میشود: سرپرستی بچه، عدالت و حقوق بشر که معانی آنها را نمیفهمم. کمی دورتر از من، مردی درشتهیکل و چهارشانه، عمامه بر سر با کیسهای پلاستیکی پر از مدرک ایستاده و به هرکس که میرسد داستان بازیسگیری زمینی را که از او دزدیدهاند بازگو میکند. او مانند خرگوشی هراسان، به اینطرف و آنطرف میرود و تقریباً به سمت من هم میآید. چه آشوبی! اینجا مثل میدان القاع است؛ همانی که در قلب صنعا قرار دارد و پاتوق کارگران بیکار است؛ همان که پدرم اغلب دربارهاش میگفت. آنجا هرکس به فکر خودش است. همه میخواهند پیش از اذان صبح اولین کسی باشند که کاری به دست میآورد. این مردم فقیر چنان گرسنهاند که گویی به جای قلب، سنگ در سینه دارند و جایی برای همدردی با سرنوشت شوم دیگران ندارند. بااینحال، خیلی دوست دارم کسی دستم را بگیرد و با مهربانی به من بنگرد. حتی برای یک لحظه کسی نمیخواهد به حرف من گوش دهد؟ گویا نامرئیام! کسی مرا نمیبیند. خیلی کوچکم و بهزور قدم تا سر شکمهای آنها میرسد. من فقط ده سال دارم؛ شاید هم کمتر چه کسی میداند؟»
حجم
۶۱۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۶۱۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه