کتاب خانوادهی نفرینشدهی کندی
معرفی کتاب خانوادهی نفرینشدهی کندی
کتاب خانوادهی نفرینشدهی کندی نوشته مارک دوگن است که با ترجمه پرویز شهد منتشر شده است. دوگن در سال ۱۹۵۷ در سنگال زاده شده ولی در فرانسه زندگی میکند.
درباره کتاب خانوادهی نفرینشدهی کندی
این کتاب رازهای بزرگی را برملا میکند. راز قتل دو برادر کندی، مرلین مونرو، اسوالد(کسی که کندی را ترور کرد) و بسیاری کسان دیگری را که در این ماجرا دست داشتند و یکی پس از دیگری از میان برداشته شدند فاش کرده است. اسراری که مقامهای امریکا هرگز حاضر نشدند بهطور رسمی برملا کنند تا این سلسله قتلها پس از بیش از چهل سال همچنان در پرده اسرار بماند. ولی مارک دوگن میکوشد کمی این پرده را کنار بزند و آنچه را به زبان آورده نشده، در قالب داستانی به ظاهر خیالی، ولی کاملا واقعی بیان کند. این کتاب جذاب شما را رها نمیکند و از ابتدا تا انتها با هیجان آن را ادامه خواهید داد.
خواندن کتاب خانوادهی نفرینشدهی کندی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای تاریخی و پشت پرده جنایتها پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب خانوادهی نفرینشدهی کندی
خدا و قانون هر دو از یک خمیرهاند، کلاید، این را خودت بهتر میدانی. ولی اگر آدم به خدمت انجام کارهای خیر درآید، درهای ابدیت به رویش گشوده نمیشود. در نبرد علیه زمان، آدم به کمک گذشتگانش پیروز میشود. آن هم باپیروی از نظرهایی که بیشترین شانس موفقیت را دارند. اگر برحسب حسن تصادف این نظرها با عقاید خودت هم هماهنگ باشند، چه بهتر. همهٔ کسانی که بلند پروازیهای بزرگی در سر دارند این را میدانند. مردمان فرو دست به مجال و مهلتی دلخوش میکنند که از خاطرهای که در خانوادهشان به جا گذاشتهاند ناشی میشود. این موضوع چه مدت به طول میانجامد؟ یک، دو، یا شاید سه نسل. برای من و تو چنین موضوعی مطرح نیست چون بازماندهای نداریم. و اگر بخواهیم در گور همگانی فراموشی دفن نشویم چارهای نداریم جز اینکه به گذشتگانمان متوسل شویم. ما از تاریکیهای امریکای ساکت و ژرف برخاستهایم و هیچکس، هیچوقت نمیتواند وادارمان کند به آن برگردیم. ما به تسلیم و رضای مردمان معمولی اعتنایی نداریم.
ـ این حرفها مربوط به خودت میشود، ادگار. مردم تو را بهخاطر خواهند آورد، نه مرا.
ـ مردم یادشان میماند که تو تا جاییکه یک انسان میتواند، صمیمانه به من خدمت کردهای. خواهی دید که تو هم در این موضوعِ در خاطرِ مردم ماندن سهمی خواهی داشت، ما هنوز در آغاز کارمان هستیم.
ادگار پرونده را گذاشت روی میزم. خودش آن را از توی گنجهای که پشت سر دوشیزه گاندی قرار داشت بیرون آورد. این دوشیزه گاندی که از آغاز دههٔ بیست در خدمت او بود، زنی بود خشک و جدی، که همان اندازه با من گرم و صمیمی بود که ابولهولی از سنگ مرمر در یک موزه، نسبت به بازدیدکنندهها. کاری میکرد تا هرگز نگاهش با نگاه من تلاقی نکند، و هربار که من کمی بیشتر از حد معمول جلو میزش میماندم، قیافهٔ ملالانگیزی به خودش میگرفت.
ادگار وقتی پرونده را روی میز من گذاشت، یک کلمه هم به زبان نیاورد، انگار همهٔ حرفهامان را در اینباره، پیشاپیش بههم گفته بودیم. منتظر ماندم از اتاقم بیرون برود، تا پیش از باز کردنش، آن را در همهٔ جهتها بچرخانم و بررسی کنم. برای اولینبار پروندهای را که خودش با دقت تمام مدارک آن را یک به یک جمعآوری کرده بود، به من میسپرد. کاری صبورانه، با دستخط و سبک نگارشی خوب و سنجیده که با انفجار خشم و خروشهایش در تضاد کامل بود. حروف را بهطور کامل و با دقت نوشته بود، با سبکی برگزیده، با خطی فوقالعاده خوانا، و با لحن جدی گزارشی پزشکی، یا زندگینامهای واقعی و پنهانی. آدم باید چنین پروندهای را به چشم خودش میدید و میخواند تا پی میبُرد ادگار طی سالها، چه کار غولآسایی را انجام داده بود.
حجم
۳۷۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۴۰۴ صفحه
حجم
۳۷۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۴۰۴ صفحه