کتاب فیل
معرفی کتاب فیل
کتاب فیل نوشته ریموند کارور که با ترجمه مصطفی مستور منتشر شده است، جلد سیودوم مجموعه تجربههای کوتاه است. بیست سال پیش که مجموعه تجربههای کوتاه زیر نظر حسن ملکی برای اولینبار منتشر شد، هدفش کمک به عاشقان کتاب بود که فرصت کمی برای مطالعه داشتند. این مجموعه را نشر چشمه دوباره منتشر کرده است.
بسیاری از ما در زندگی فرصت خواندن یک رمان طولانی را نداریم، یا امکان حمل کتاب را هر روز تا محل کارمان نداریم و کتابها نیمهکاره میمانند. راه چاره پناه بردن به کتابهای کمحجم و کمورقی است که میشود آنها را بهسادگی خواند. کتاب خواندن در یک نشست. بین دو ایستگاه مترو، بین محل کار تا خانه،در مسیر دانشگاه و ... مجموعهی تجربههای کوتاه بهترین فرصت است برای خواندن در وقتهای اندک، برای خواندن در ساعتهایی که فکر میکنیم هیچکدام از کتابهای کتابخانهمان را نمیتوانیم بخوانیم. با مجموعهی تجربههای کوتاه شاهکارهای تاریخ ادبیات جهان و تاریخ نمایش جهان در اختیار ما قرار میگیرد.
درباره کتاب فیل
قهرمان داستان فیل، مردی است که به شدت زیر فشار زندگی کمر خم کرده است. او سخت کار میکند تا برای خانوادهاش که در استرالیا زندگی میکنند پول بفرستد و زندگی خودش را بگذراند. از طرف دیگر برادرش «بیلی» هم دچار مشکلات مالی شده و طلبکارانش او را تحت فشار گذاشتهاند. مشکلات مالی همچنان از جهات مختلف اضافه میشوند و او را بیش از پیش فرو میبرند...
خواندن کتابهای مجموعه تجربههای کوتاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر فکر میکنید فرصتتان برای کتاب خواندن کوتاه است اما عطش خواندن و لذت بردن از دنیای کتاب شما را رها نمیکند، این مجموعه برای شما نوشته شده است.
درباره ریموند کارور
ریموند کارور، داستاننویس و شاعر آمریکایی، در سال ۱۹۳۸ به دنیا آمد. او یک سال پسازاینکه دبیرستان را به پایان رساند، با ماریان بورک هفدهساله ازدواج کرد و برای گذران زندگی مجبور شد به کارهایی همچون سرایداری و فروشندگی مشغول شود. در سال ۱۹۵۸ پسازاینکه در کلاسهای نویسندگی دانشگاه ایالتی چیکو (دانشگاه کالیفرنیای کنونی) شرکت کرد، بسیار به نوشتن علاقهمند شد و از آنجا بود که رفتهرفته نوشتن را آغاز کرد.
واخر دههٔ هفتاد، پس از اینکه موفق شد الکل را کنار بگذارد، بهمدت چند سال در دانشگاههای مختلف آمریکا، ازجمله دانشگاه تگزاس و سراکیوز به تدریس ادبیات پرداخت. در سال ۱۹۸۳ اولین جایزهٔ ادبیاش را به دست آورد و از آن پس دیگر توانست بهصورت تماموقت به نوشتن بپردازد. یک سال پیش از این از همسر اولش جدا شده و با تس گالاگر ازدواج کرده بود؛ شاعری که با او در همایشی ادبی آشنا شده بود. این نویسندهٔ بزرگ سرانجام در پنجاهسالگی بر اثر سرطان چشم از جهان فروبست.
بخشی از کتاب فیل
میدانستم دارم اشتباه میکنم که آن پول را به برادرم قرض میدهم. لزومی نداشت باز هم کسی را بدهکار خودم کنم. اما وقتی تلفن زد و گفت نمیتواند پول خانهاش را بپردازد، چه کار میتوانستم بکنم؟ با اینکه هیچوقت پا در آن خانه نگذاشتهام ــ او هزار مایل دور از اینجا، جائی در کالیفرنیا زندگی میکند؛ من حتی هنوز خانهاش را ندیدهام اما دلام نمیخواست خانه را از دست بدهد. پشت تلفن گریه کرد و گفت که دارد همه چیزش را از دست میدهد. گفت که پولام را پس میدهد. فوریه، یا شاید هم زودتر. حداکثر تا ماه مارس. گفت که مطالبات مالیاتیاش در راه است و بهزودی آن را وصول میکند. بهعلاوه، سرمایهگذاری مختصری هم کرده که در فوریه به نتیجه میرسد. دربارهٔ این سرمایهگذاری خیلی سربسته حرف زد، به همین خاطر اصرار نکردم که بیشتر توضیح بدهد.
گفت «از این نظر مطمئن باش، نمیگذارم توی دردسر بیافتی.»
جولای گذشته شغلاش را از دست داده. شرکتی که در آن کار میکرد ــ کارخانهٔ ساخت عایق فایبرگلاس تصمیم گرفت دویست نفر از کارکناناش را اخراج کند. از آن به بعد با مستمری بیکاریاش زندگی کرده، اما حالا نه مستمری به او پرداخت میشود و نه پساندازی برایش باقی مانده. دیگر بیمهٔ درمانی هم ندارد. کارش را که از دست داد، بیمه هم قطع شد. زناش، که دهسال از او مسنتر است، دیابت دارد و باید معالجه شود. مجبور شده یکی از ماشینهایشان را ــ ماشین زناش را که یک استیشن قدیمی بود ــ بفروشد. هفتهٔ قبل هم تلویزیوناش را گرو گذاشته. گفت آنقدر تلویزیون را توی بازار سمسارها اینطرف و آنطرف برده که کمردرد گرفته. همهجا را زیر پا گذاشته تا به نرخ خوبی تلویزیون را گرو بگذارد. بالاخره یکی حاضر شده صد دلار بابت تلویزیون سونی بزرگاش به او بدهد. از تلویزیون، و بعد هم از کمردردش طوری حرف میزد که اگر دلام به درد نیاید، معلوم میشود به جای دل، سنگ در سینه دارم. گفت «پاک اوضاعام به هم ریخته است، اما تو میتوانی مرا از این وضعیت نجات بدهی.»
گفتم «چهقدر؟»
گفت «پانصد دلار. بیشتر هم بدهی چه بهتر، کی از پول بدش میآید؟ اما میخواهم واقعبین باشم. پانصد دلار را میتوانم پس بدهم. اما راستاش بیشتر از آن را مطمئن نیستم. داداش، از قرضکردن متنفر ام. اما تو آخرین پناه من هستی. با این وضعی که ما داریم چیزی طول نمیکشد که من و ایرما جین باید توی خیابان بخوابیم. نمیگذارم توی دردسر بیافتی.» همین را گفت. عین کلماتاش است.
حجم
۲۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵ صفحه
حجم
۲۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵ صفحه
نظرات کاربران
کارور همیشه قابلیت توصیه داره به ویژه وقتی مستور مترجمش باشه
روایت خوبی داشت ولی داستان آخرش به چی ختم میشه؟
داستان ته نداشت واقعا
من کلا داستان های کوتاه و شسته رفته رو خیلی می پسندم، داستان راجب مردی هست که یک تنه کار می کنه و خرج چندین نفر رو می ده، و مجبوره از زندگی خودش بگذره به خاطر دیگران، این نویسنده
از بقیه داستان ها بهتر بود میتونست پایان بهتری داشته باشه . ولی مثل بقیه داستان ها این مجموعه برای گذراندن وقت خوبه