دانلود و خرید کتاب صوتی نمایش صوتی داستان «کوچکترین چیزها را می دیدم»
معرفی کتاب صوتی نمایش صوتی داستان «کوچکترین چیزها را می دیدم»
نمایش صوتی داستان کوچکترین چیزها را میدیدم، نوشتهی ریموند کارور و ترجمه شادی شریفیان، دربارهی زنی به اسم نانسی است که صداهای عجیبی میشوند و نیمه شب به دنبال پیدا کردن دلیل صدا از رختخواب بلند میشود و از خانه بیرون میرود. کانون فرهنگی چوک داستان کوچکترین چیزها را میدیدم را در قالب یک نمایش صوتی در اختیار شنوندگان قرار داده است.
دربارهی نمایش صوتی داستان کوچکترین چیزها را میدیدم
نیمه شب است. نانسی در رختخواب است. اما صداهای عجیبی میشنود که او را از اتاقش به بیرون میکشد. وقتی از خانه بیرون میرود، مرد همسایه را میبیند. مردی که زمانی دوست صمیمی همسرش بود اما حالا دیگر نه. مردی که همسرش، دوست صمیمی نانسی بود. اما حالا او هم مرده بود. ارتباط بین دو خانواده عجیب غریب اما صمیمی بود. گفتگویی که نیمه شب بین نانسی و سام شکل میگیرد، بسیار جالب است.
ریموند کارور در داستان کوچکترین چیزها را می دیدم، با زبانی بسیار ساده، ماجرایی را روایت میکند که ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد. ارتباط و پیوند بین دو نفر که خیلی عجیب و غریب، به راحتی ممکن است از بین برود و بازساختنش، کاری است بسیار سخت.
نمایش صوتی داستان کوچکترین چیزها را می دیدم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر دوست دارید داستانهایی از نویسندگان معروف دنیا بخوانید، نمایش صوتی داستان کوچکترین چیزها را می دیدم، انتخاب خوبی برای شما است.
دربارهی ریموند کارور
ریموند کارور با نام کامل ریموند کِلِوی کاروِر جونیور در تاریخ ۲۵ مه ۱۹۳۸ در کلتسکنی، اورگن به دنیا آمد. ریموند کارور نویسنده داستانهای کوتاه و شاعر امریکایی بود. او یکی از نویسندگان مطرح قرن بیستم و همچنین یکی از کسانی شمرده میشود که موجب تجدید حیات داستان کوتاه در دههٔ ۱۹۸۰ شدهاند. یکی از مشهورترین نوشتههای با نام وقتی از عشق حرف میزنیم از چه حرف میزنیم. در سال ۱۹۸۱ چاپ شد. ریموند کارور برای داستان یک چیز کوچک و خوب، جایزه اُ.هنری را دریافت کرد.
کارور در تاریخ ۲ اوت ۱۹۸۸ از دنیا رفت.
جملاتی از نمایش صوتی داستان کوچکترین چیزها را می دیدم
رفتم بیرون و توی پیاده رو راه افتادم. راه رفتن توی خیابان با آن سر و وضع، با روپوش و لباس خواب برایم غیرعادی بود. با خودم گفتم حیف است که صحنه را فراموش کنم. با این سر و ضع به خیابان آمدن را.
سام کنار خانهاش ایستاده بود. پاچهی پیژامهاش خیلی بالاتر از کفش سفید قهوهای اش بود. در یک دست چراغ قوهای گرفته بود و در دست دیگر یک قوطی. سام و کلیف قبلا دوست هم بودند تا اینکه یک شب نشستند به مشروبخوری. حرفشان شد. چیزی نگذشت که سام نرده کشید و آنوقت کلیف هم نردهی دیگری کشید. این ماجرا بعد از زمانی بود که سام میلی را از دست داده، دوباره ازدواج کرده، دوباره بچهدار شده بود. همه و همه در کوتاهترین زمان ممکن. میلی برای من هم دوست خوبی بود. تا اینکه از دنیا رفت. چهل و پنج سال بیشتر نداشت که مرد. ایست قلبی. درست وقتی که داشت با ماشین وارد خانهشان میشد، آن اتفاق افتاد...
زمان
۱۱ دقیقه
حجم
۲۶٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۱۱ دقیقه
حجم
۲۶٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
جالب و باب میل من نبود.
سبک نویسندگی کارور رو دوست دارم و معمولا هر داستانی ازش خوندم واسهم لذتبخش بوده. این داستان هم علیرغم این که به شکل حرفهای ضبط و اجرا نشده، جذاب بود و از شنیدنش لذت بردم.
اگه کسی فهمید داستان چی بود به ما هم بگه!! ازون دسته داستانهایی بود که خود نویسنده رو باید بهش الصاق میکردن تا معنی شو بگه😄
واقعا اگر کسی نهفتهی جالبی ازش فهمید بگه ممنون میشم.
درک درستی از کتاب ندارم
عالی بود...