دانلود و خرید کتاب عشق چارلز بوکوفسکی ترجمه علی همتیان
تصویر جلد کتاب عشق

کتاب عشق

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عشق

عشق دومین اثر از سه‌گانه‌ی «گربه، عشق، نوشتن» چارلز بوکوفسکی، شاعر و داستان‌نویس تاثیرگذار آمریکایی است.

شعرهای این کتاب مضامین عاشقانه دارند. بوکوفسکی همیشه خودش را بیشتر شاعر می‌دانست تا نویسنده و به واسطه‌ی شعرهایش بود که شناخته شد.

شعر بوکوفسکی نمونه‌ی اعلای شعر پست‌مدرن آمریکایی است. او با واردکردن مضامینی خاص در شعرهایش، توانسته فاصله‌ی زیادی میان خود و شاعران هم‌عصرش ایجاد کند و لقب ملک‌الشعرای قشر فرودست آمریکا را به دست آورد. شعرهایی با عناوین بی‌ربط را نیز می‌توان جزو سبک نوشتاری او دانست.

علی همتیان با حفظ سبک و نوشتار بوکوفسکی کوشیده است، همه‌ی شعرها را به نحوی بازگردانی کند که مخاطب بتواند بیشترین ارتباط را با آنها برقرار کند.

 خواندن کتاب عشق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 همه دوست‌داران ادبیات پست‌مدرن غرب به ویژه شعر پست‌مدرن امریکا.

 درباره چارلز بوکوفسکی

هاینریش چارلز بوکوفسکی، شاعر و داستان‌نویس آمریکایی متولد آلمان بود .از او اغلب به عنوان نویسنده تأثیرگذارِ معاصر نام برده می‌شود و سبک او بارها مورد تقلید قرار گرفته‌است.

بوکوفسکی در سال ۱۹۲۰ در شهر آندرناخ آلمان در خانواده هِنری کارل بوکوفسکی به‌دنیا آمد. مادرش، کاترینا فِت، یک آلمانی اصیل بود و پدرش را که یک آلمانی-امریکایی بود، بعد از جنگ جهانی اول ملاقات کرده بود. بعد از فروپاشی اقتصادِ آلمان در پی جنگ جهانی اول، خانواده بوکوفوسکی در سال ۱۹۲۳ به بالتیمور رفتند و بعد از پس‌انداز پول، خانواده به حومه لس‌آنجلس مهاجرت کردند، جایی که خانواده پدری بوکوفسکی زندگی می‌کردند.

در زبان آمریکایی، والدین بوکوفسکی او را به اسم «هِنری» صدا می‌زدند. در دوران کودکی بوکوفسکی، پدرش اغلب بیکار بود، و به عقیده بوکوفسکی بد دهن و بد رفتار بود. او بعد از فارغ‌التحصیل شدن از دبیرستانِ لس‌آنجلس، بوکوفسکی دو سال در دانشگاهِ شهر لس‌آنجلس بود و دوره‌های هنر، روزنامه‌نگاری و ادبیات را در آنجا گذراند.

در ۲۳ سالگی، داستانِ کوتاه «عواقب یک یادداشت بلندِ مردود» بوکوفسکی در مجله داستان چاپ شد. دو سال بعد، داستان کوتاه «۲۰ تشکر از کاسلدان» منتشر شد. در طول این مدت او در لس‌آنجلس زندگی می‌کرد اما مدتی را در ایالات متحده سرگردان بود، کارهای موقتی می‌کرد و در اتاق‌های ارزان اقامت داشت. بوکوفسکی در اوایل دهه ۱۹۵۰، در سی سالگی، در اداره پستِ لس‌آنجلس به شغل پستچی و نامه‌رسان مشغول شد اما بعد از دو سال و نیم آن را رها کرد.

در سی و پنج سالگی، به خاطر زخم معده تقریباً وخیم بستری شد و پس از ترک بیمارستان، به طور جدی شروع به نوشتن شعر کرد. سی و هفت ساله بود که با شاعر و نویسنده «باربارا فیری» ازدواج کرد، اما آنها دو سال بعد، از هم جدا شدند. در پی این جدایی، بوکوفسکی دوباره شراب‌خواری را از سر گرفت و به نوشتن شعر ادامه داد.

او به اداره پست لس‌آنجلس برگشت، جایی که ده سال قبل در آن کار می‌کرد. در ۱۹۶۴، یک دختر، به نام مارینا لوییس بوکوفسکی، از او و فرانس اسمیت به‌دنیا آمد. اسمیت و بوکوفسکی با هم زندگی می‌کردند ولی هرگز ازدواج نکردند.

بوکوفسکی زمانیکه ۴۹ ساله بود، بعد از بستن قرار داد با انتشارات Black Sparrow Press و ناشر آن «جان مارتین» و داشتن حقوق مادام‌العمرِ ماهیانه ۱۰۰ دلار، کارش را در اداره پست رها کرد و به نوشتن حرفه‌ای تمام وقت پرداخت. او در نامه‌ای در آن زمان در این مورد چنین گفته است: «من دو تا انتخاب دارم، در اداره پست بمونم و احمق بشم، یا بیرون از اینجا باشم و وانمود کنم که نویسنده‌ام و گرسنه باشم. من تصمیم گرفتم که گرسنه باشم.» کمتر از یک ماه بعد از ترک اداره پست، اولین رمانش به نام پستخانه را تمام کرد. از آنجا که بوکوفسکی به خاطر حمایت مالی مارتین و اعتمادش به او به عنوان یک نویسنده، احترام می‌گذاشت، تقریباً تمام کارهای بعدی‌اش را با انتشارات Black Sparrow به چاپ رساند.

در ۱۹۷۶، بوکوفسکی لیندا لی بِیلی را که صاحب یک رستوران بود ملاقات کرد. دو سال بعد، آن دو از شرق هالیوود، جایی که بوکوفسکی بیش از همه در آنجا زندگی کرد، به بندر «سن پدرو» و اقصی نقاط جنوب شهر لس‌آنجلس رفتند. بوکوفسکی و بِیلی در سال ۱۹۸۵ ازدواج کردند. لیندا لی بِیلی با نام سارا در رمان‌های زنان و هالیوود بوکوفسکی نام برده شده‌ است.

بوکوفسکی در ۹ مارس ۱۹۹۴ در سن پدروی کالیفرنیا در سن ۷۳ سالگی، اندکی بعد از تمام کردن آخرین رمانش، به دلیل بیماری سرطان خون درگذشت. مراسم تدفین او بوسیله راهبان بودایی انجام شد. بر روی سنگ قبر او این عبارت نوشته شده است: «Don't Try» (تلاش نکنید) به قول «لیندا لی بوکوفسکی» منظور از سنگ نوشته قبر شوهرش چیزی شبیه به این گفته‌است: «اگه شما تمام وقتتان را برای تلاش کردن صرف کنید، آنگاه همه آن چیزی که انجام دادید تلاش کردن بوده. پس تلاش نکنید. فقط انجامش بدید.»

 شعری از کتاب عشق

 مال من

 زنیکه‌ی چاق

خودش را ولو کرده.

حس می‌کنم که

داخل کله‌ی گنده‌اش مغز ندارد،

و جالب اینجاست

که هنوز زنده است.

مثل خرس خمیازه می‌کشد

و دماغش را می‌خاراند،

چشم‌بندش را پایین می‌کشد.

حالا وقتِ گفتن شب به‌خیر است

و می‌خوابیم.

 

معرفی نویسنده
عکس چارلز بوکوفسکی
چارلز بوکوفسکی
آمریکایی | تولد ۱۹۲۰ - درگذشت ۱۹۹۴

هاینریش چارلز بوکوفسکی، شاعر و داستان‌نویس آمریکایی متولد آلمان بود. از او اغلب به عنوان نویسنده تأثیرگذارِ معاصر نام برده می‌شود و سبک او بارها مورد تقلید قرار گرفته است. هنری چارلز بوکوفسکی دو سال بعد از پایان جنگ جهانی اول در آلمان متولد شد؛ در سال ۱۹۲۰، از مادری آلمانی و پدری آمریکایی و سرباز. پدر و مادر او، هنری صدایش می‌کردند.

Mohammad
۱۴۰۱/۰۵/۳۰

(۵-۳۲-[۱۰۸]) پیوستگی و انسجام خاصی در افکار بوکوفسکی وجود داره، این رو میشه هم در اشعارش دید و هم در داستان هایی که نوشته، البته شباهت هایی هم به نوشته های داستایفسکی داره و مشخصه یه کم هم تحت تاثیر اون

- بیشتر
محمدرضا
۱۴۰۰/۰۵/۰۹

این کتاب فوق العاده بود؛ درسته چون شعر خارجی بود ردیف و قافیه ها درست نبود اما از نوع کلی متن مشخص است که مترجم وقت بسیاری برای کنار هم قرار دادن کلمات ترجمه شده قرار داده است. البته کتاب بیشتر

- بیشتر
ارمین عبدلی
۱۴۰۰/۱۱/۱۱

پشت سر هم بی وقفه خوندم نظرش راجع به زن ها جالب بود به فکر فرو رفتم خوشم اومد اون جور که دلش خواسته بود زندگی کرده بود درک عمیق از زن جماعت خودش وقایع زندگی داشت تامل برانگیز بود . اما فکر نکنم همه

- بیشتر
Aydin
۱۴۰۲/۰۶/۰۲

در اشعار بوکوفسکی هم همانند داستان‌هایی که ازش خوندم، درد و رنج و عدم رضایت از زندگی‌ نمایان هست. یک پوچی و حس خلا که سالیان سال با او بوده و نتوانسته و یا نخواسته که ازش رها بشه. به

- بیشتر
کاربر 4707491
۱۴۰۱/۰۵/۰۷

There's a blue bird in my heart That wants to get out💙

AS4438
۱۴۰۱/۰۲/۰۵

شعرهای بسیارجالب که اکثر ازعشق وسیاست وتشبیه وهمه چیز سخن میگویند،مترجم عالی کارکرده، قلم بوکوفسکی وحشیه ، ازهرنمادی همانگونه که میبیند مینویسد، دوست داشتم .

سامیار
۱۳۹۹/۰۹/۲۴

کد 20%تخفیف برای خرید اشتراک S99YXD3VE57AB

همیشه این جریان‌های اجتماعی با یک هدف بی‌ارزش هدایت می‌شوند. دوست دارم تنها باشم و فکر کنم، فکر کنم، فکر کنم... اما جشنی برپاست توپ و تفنگ و تانک، یک ارتش در برابر مردان روی پشت‌بام. درست مثل روسیه شده‌ایم. این بازی برنده‌ای ندارد.
misbeliever
اگر زندگی به تو روی خوش نشان نداد به نوشتن پناه ببر.
Mohammad
در قلب هر انسان، یک جای خالی وجود دارد که هرگز پُر نمی‌شود. جایی که حتی در بهترین لحظات زندگی نیز پُر نمی‌شود. همه‌ی ما خیلی خوب آن را می‌شناسیم. در قلب هر انسان یک جای خالی وجود دارد که هرگز پُر نمی‌شود. و ما برای پُر شدنش منتظر می‌مانیم و می‌مانیم.
یك رهگذر
او با من کاری کرد که، فکر کنم بی‌مصرف هستم.
13
عشق تمام چیز هایی است که می‌گفتیم نیست.
Mohammad
وقتی که رفتی همه‌چیز را با خودت بردی. شب‌ها، غم مرا به زانو درمی‌آورد. تو دیگر تکرار نمی‌شوی. غم گریبانم را می‌چسبد و دیگر برایم مهم نیست چه می‌شود.
یك رهگذر
عشق شاید کوهستانی بنفش است
(:Ne´gar:)
مثل گربه‌ای که منتظر پریدن روی تخت است، مرگ را انتظار می‌کشم. برای زنم متأسفم. او اولین کسی است که جسد رنگ‌پریده‌ام را خواهد دید.
Mohammad
برای همیشه و امروز و امشب و سه‌شنبه و چهارشنبه و حتی در قبر. دوستت دارم
یك رهگذر
زنان زیادی را دیده‌ام در کنسرت‌های راک، جشنواره‌های موسیقی، در میان اعتراضات، در عروسی‌ها، در مراسم عزا، در جلسات شعرخوانی، در کلاس‌های اسپانیایی و خیلی جاهای دیگر. من اما همیشه سعی می‌کنم با ماشین تحریرم زندگی کنم.
Mohammad
کودکی که از مزرعه‌ی دردهایم می‌آید یک بغل گل دارد
یك رهگذر
چاقو را در خاطر دارم وقتی با آن، گلوی گل رز را خراشیدی و خون جاری شد. افسوس که رفتارت با عشق نیز ‌چنین بود.
MMD
اما چطور می‌توانم عشق را پیدا کنم وقتی که همه‌ی ما در زمان و مکان متفاوتی به دنیا آمده‌ایم و فقط توسط تاریخ باهم آشنا شده‌ایم؟ آیا عشق، که هرگز آن را ندیده‌ام کمتر از خودخواهی‌ست؟
Raya
این هم سبک ماست که زندگی را نادیده بگیریم درست در لحظاتی که می‌خواهد اتفاقی خاصی رخ دهد
farnaz Pursmaily
دوست دارم بداند که در میان همه‌ی جرّ و بحث‌هایمان همیشه دوستش داشتم و جمله‌ای که همیشه گفتنش برایم سخت بود را حالا بلند می‌گویم: دوستت دارم.
یك رهگذر
آری عشق جایی بین اولین درخت سیب و فاضلاب گیر کرده است.
pejman
عشق یعنی ماشین قدیمی مخصوصاً وقتی ماشین کارکرده می‌خری وقتی که باید همه‌جایش را بررسی کنی و یاد بگیری چطور از پسش بر بیایی. ماشین قدیمی باعث می‌شود در همه‌چیز خبره شوی و بفهمی چه زمانی وقت فروشش رسیده است. درست مثل زندگی کردن با کسی که دوستش داری می‌فهمی شجاعت کی معنا پیدا می‌کند.
(:Ne´gar:)
شب‌ها، غم مرا به زانو درمی‌آورد. تو دیگر تکرار نمی‌شوی. غم گریبانم را می‌چسبد و دیگر برایم مهم نیست چه می‌شود.
Raya
وقتی به زندگی او فکر می‌کنم و آن را با زندگی‌های دیگر مقایسه می‌کنم خیره‌کننده‌تر، اصیل‌تر و زیباتر است نسبت به مردمی که می‌شناسم سختی بیشتری کشیده است او دوران سختی داشته زمان‌هایی که شاید بیشتر به کمک کسی نیاز داشته.
یك رهگذر
باشکوه‌ترین حس درباره‌ی زیبایی، این است که بفهمی دیگر وجود ندارد.
farnaz Pursmaily

حجم

۱۱۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۹ صفحه

حجم

۱۱۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۹ صفحه

قیمت:
۲۲,۵۰۰
تومان