کتاب شاعر
معرفی کتاب شاعر
کتاب شاعر، نوشته داریو نیکودمی با ترجمه حسن ملکی، جلد پنجم مجموعه تجربههای کوتاه است. بیست سال پیش که مجموعه تجربههای کوتاه زیر نظر حسن ملکی برای اولینبار منتشر شد، هدفش کمک به عاشقان کتاب بود که فرصت کمی برای مطالعه داشتند. این مجموعه را نشر چشمه دوباره منتشر کرده است.
درباره کتاب شاعر
بسیاری از ما در زندگی فرصت خواندن یک رمان طولانی را نداریم، یا امکان حمل کتاب را هر روز تا محل کارمان نداریم و کتابها نیمهکاره میمانند. راه چاره پناه بردن به کتابهای کمحجم و کمورقی است که میشود آنها را بهسادگی خواند. کتاب خواندن در یک نشست. بین دو ایستگاه مترو، بین محل کار تا خانه،در مسیر دانشگاه و ... مجموعهی تجربههای کوتاه بهترین فرصت است برای خواندن در وقتهای اندک، برای خواندن در ساعتهایی که فکر میکنیم هیچکدام از کتابهای کتابخانهمان را نمیتوانیم بخوانیم. با مجموعهی تجربههای کوتاه شاهکارهای تاریخ ادبیات جهان و تاریخ نمایش جهان در اختیار ما قرار میگیرد.
«کلاریسا» دختر تاجر متمول ایتالیایی به نام «پاسکالی» است که با نامه نگاری عاشق شاعری به نام «کاتولواوسیانو» می شود. مطرح شدن این موضوع در جمع خانواده اعتراض همه را به دنبال دارد، اما هنگامی که «فیلیپو»، منشی شاعر، ورود عجیب و پرطمطراق او را اعلام می کند، ورق بر میگردد.
خواندن کتابهای مجموعه تجربههای کوتاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر فکر میکنید فرصتتان برای کتاب خواندن کوتاه است اما عطش خواندن و لذت بردن از دنیای کتاب شما را رها نمیکند، این مجموعه برای شما نوشته شده است.
بخشی از کتاب شاعر
کلاریسا: نه ناسزا، نه تهدید، هیچیک مرعوبم نتواند ساخت!
جولیو: یک همچی فضاحتی تا حالا ندیده بودم! آدم عاشقِ یک شاعر بشه، آدم قحطی بود؟
دیگران نیز وانمود میکنند که آنها نیز احساس رسوایی میکنند.
کلاریسا: من مکاتبات زیادی با کاتولو داشتهم. اگر بخوایید، میتونید بخونیدشون. مکاتبهٔ ما مثل مبادلهٔ نیایش دو فرشتهٔ پاک ئه.
پاسکالی: فرشتهها رو بگذار کنار، بگو ببینم بعد چی شد؟
کلاریسا: روحهای ما با هم آشنا شدند، قلبهامون در هم آمیختند،
و امید من به انسانیت، امید او به انسانیت را در آغوش گرفت. پدر، اون مردهائی که شما برای من در نظر میگرفتید حتماً فکر «چهقدر» ش رو میکردهند، اما اون فقط از «چهوقت» ش میپرسه. اوه، من میدونم که اون از این مجسمههای بیروح طبقهٔ متوسط محترمی که شما توُ رؤیاتون برای من در نظر گرفتهید نیست. شاید سر و وضع لاقیدش توُ ذوق شما مبادیآدابهای انعطافناپذیر بزنه؛ شاید اون مغز درخشان، در زمینهٔ مباحث پیشپاافتادهئی که دوستان بورژوای شما توُ اتاق پذیرایی ازش دم میزنند و به مذاق شما خوش میآد استعداد چندانی نداشته باشه؛ اما، در نظر من، اون کمال نبوغ ئه که جهان رو از اون گوشهٔ خلوت زاهدانهش مبهوت میکنه.
ارمینیا: مگه اون توُ گوشهٔ خلوت زاهدانه زندگی میکنه؟
کلاریسا: استعارتاً میگم.
ارمینیا: [به کلارا، با ناامیدی] من نمیفهمم. اون میخواد دختر من رو ببره یک گوشهٔ خلوت زندگی کنه؟
کلاریسا: اوه، واقعاً که، ماما! یعنی فهمیدنش اینقدر براتون شکل ئه؟
ارمینیا: [گریه سر میدهد.] حالا دیگه سر من داد میزنی؟
حجم
۲۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۵ صفحه
حجم
۲۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۵ صفحه
نظرات کاربران
یک کتاب کوتاه، با متن جذاب و ترجمه ی خوب. طنز خیلی خوبی داره، بدون اینکه سطحی بشه. یه نمایشنامه هست. اگر شما هم همیشه بین سویه ای که شما رو به ادبیات و شعر دعوت میکنه و سویه ای که شما رو
یکی از داستانهای خوب مجموعهی تجربههای کوتاه
از این سری داستان های کوتاه نباید انتظار زیادی داشت برای گذراندن وقت بد نیست