دانلود و خرید کتاب پر شارلوت مری ماتیسن ترجمه میمنت دانا
تصویر جلد کتاب پر

کتاب پر

انتشارات:انتشارات پر
امتیاز:
۴.۱از ۷۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پر

شارلوت مری ماتسن(۱۸۸۸-۱۹۳۷) نویسنده انگلیسی است. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: « من تنها فردی نبودم که در گوشه و کنار لندن عشق سوزان خود را به دست آورده باشم، اما من شریک نداشتم و کسی نتوانست آن را از من بگیرد و تنها خود او بود که آن را در سینه‌ام کشت و از بین برد، ولی کسی نمی‌تواند و قدرت آن را ندارد که خاطرات این عشق را نابود کند و این حقیقت جاودانی خواهد بود که من در کنار او در اوج سعادت و خوشبختی بودم و اکنون که در این خانه‌ی محقر دهاتی تک و تنها در حالی که بادهای شدید پنجره را تکان می‌دهد و امواج خروشان دریا مانند کوهی باعظمت بالا می‌روند و به اطراف پراکنده می‌شوند و شوری آن را در هوا و زمین و روی لب‌های خود احساس می‌کنم با آن‌چه گذشته، از زندگی تلخ با اوا تا ساعات خوشی که با ماویس گذراندم، همه حقیقت دارند و هنوز من از آتشی که در روحم افروخته شده می‌سوزم و با این‌که شعله‌ها کشته شده ولی گرمی آن باقی است و تا ابد خواهد بود. در تمام طول مدتی که زندانی بودم هرگز قلبم سرد نگشت و رضایت خاطرم کم نشد، چرا که همان ساعات خوش با ماویس جبران همه‌ی ناراحتی‌ها را می‌کرد. گرچه من از هر حیث ممکن است مرد فقیر و حقیری باشم ولی فتح و ظفر من کامل بود و آن موفقیتی که من با این قیمت گران به دست آوردم بر خود ماویس نیز پوشیده است.»
ƒaɾʑaŋҽɧ
۱۳۹۷/۰۴/۱۶

تعریفشو زیاد شنیده بودم.ولی داستانش زیاد جذبم نکرد. داستان کسل کننده نبود ولی برای من انقدری جذاب نبود که یکی از کتاب های مورد علاقه ام بشه.

زهره
۱۳۹۸/۰۶/۱۶

داستان زندگی تعدادی از(و البته نه همه) مردهای ایرانی،با دیدن یک زن بیوه به او نظر سوءپیدا میکنند،عاشق میشن،روابط پنهانی دارند،به همسر خودشون انگ سرد بودن میدهند،دار و ندارشون رو به پای معشوق میریزند،به خاطرش مرتکب جرم میشند و.....داستان همون

- بیشتر
k.t
۱۳۹۷/۰۴/۲۱

داستانی لطیف اما تلخ.. از یک عشق عمیق اما بی فرجام.. زیبا بود اما جز علایق من نبود.

Atena Tt
۱۳۹۸/۰۳/۱۵

یک رمان کاملا عاشقانه و دیگر هیچ این کتاب یکی از روان ترین رمانهاییست که خوندم حتما بخونیدش فوق العاده لذت بخشه

Azadeh
۱۳۹۷/۰۴/۲۱

در حد متوسط بود

parisa
۱۳۹۸/۰۹/۰۶

کتاب خوبی بود ،ولی موضوع و داستان جوری نبود که خواننده رو درگیر خودش کنه بعضی جاها توصیفات زیادوتکراری میشد،کتاب بدی نیست ولی خیلی خیلی خوب هم نیست،از پایان داستان خوشم اومد قرار نیست همیشه داستان ها پایان خوشی داشه

- بیشتر
Shiva
۱۳۹۷/۰۵/۲۱

هرکسی نظری دارد برای من جالب نبود یک رمان کوتاه است اولش که جذاب نیست وسطش یکم عاشقانه و جذاب میشه اما بدتر قسمت آخر رمان است که پایان بدی داشت اگر پولی نبود نمی خواندم

Matin9731
۱۴۰۰/۰۴/۱۹

این کتاب محشره یه بدی داره که بعد از این دیگ کتابی به چشمت نمیاد ،مثلا من بعدش جاسوس پایولو کوئیلو ،سینوحه،کیمیاگر ،پیرمرد و دریا ،۱۹۸۴ و... خوندم ولی به قشنگی این نشدن البته موضوعاتشون متفاوت بود. من از طاقچه نخوندم

- بیشتر
Faeze
۱۳۹۹/۰۶/۱۷

داستان بسیار کلیشه ای است و هیچ مطلب یا نکته ی قابل توجهی ندارد.

maryan
۱۳۹۹/۰۵/۰۸

کتاب وقت تلف کن بود

هنگامی که محکمه «راجر دالتون» را به جرم اختلاس به سه سال حبس محکوم کرد نکته‌ای که بیش از همه توجه تماشاچیان را جلب می‌نمود آن بود که محکوم اندک توجهی به این حکم نداشت و با قدم‌های محکم و گردن افراشته‌ سالن دادگاه را در حالی که تبسمی بر لب داشت ترک کرد، تبسمی که حاکی از رضایت و موفقیت بود.
mhrnaz
کار... می‌گویند بهترین درمان دردها است.
pegah
در دنیای صلح و آرامش شاید عشق کافی باشد، اما بعد در تحولات و بدبختی‌ها، نه.
|قافیه باران|
بالاخره زندگی قمار است، ماجراست، انسان یا می‌برد یا می‌بازد. زندگی مثل معرکه‌ایست که پایان ندارد وقتی که صدای یک نفر کم‌کم ضعیف و خاموش شد، صدای دیگری جوان‌تر و قوی‌تر رشته‌ی داستان را در دست می‌گیرد و ادامه می‌دهد.
pegah
«ناموس زن، محراب زندگی او است، هر که به آن توهین کند سزاوار مرگ است.»
parisa
من، هم او و هم زندگی را می‌پرستیدم، و هم از او و هم از زندگی بیم داشتم، چون همان‌طور که او آرامش و فراموشی کامل به من داده بود گاهی هم به شکنجه و عذاب شدید گرفتارم می‌کرد. فرشته بود و اهریمن، شیرین بود و بی‌رحم، خوبی و بدی را به حد نهایت با هم توأم داشت
|قافیه باران|
تنها خود او بود که آن را در سینه‌ام کشت و از بین برد، ولی کسی نمی‌تواند و قدرت آن را ندارد که خاطرات این عشق را نابود کند
mhrnaz
مرگ! مردم جز در مواقع یأس و ناامیدی و خطر از آن یاد نمی‌کنند. در صورتی که همچون شبحی همیشه و در همه‌جا با ما همراهی می‌کند و جز قدمی کوتاه با ما فاصله ندارد. کافی است که انسان سرش را برگرداند و آن را بشناسد، کافی است انسان قدم آهسته کند تا او جلو بیفتد.
pegah
چه چشم‌هایی، ای خدا! چه چشم‌های بانفوذی!
mhrnaz
همیشه این‌طور است، وقتی انسان منظوری را دنبال می‌کند، دست و پا می‌زند و وقتی که موفق شد، آن‌وقت مثل کسی که قوایش تمام شده با کمال بی‌حالی به نتیجه نگاه می‌کند و یا اصلاً پشیمان می‌شود.
NasimKhanoom
آه محبوب عزیزم! بگذار به داشتن یکدیگر قانع باشیم به همین مختصر بسازیم
miss.quait
البته در دنیای صلح و آرامش شاید عشق کافی باشد، اما بعد در تحولات و بدبختی‌ها، نه.
pegah
زندگی مبارزه‌ایست و تنها با امید نمی‌توان به مقصود رسید.
AS4438
و اگر انتخاب طبایع و خوی و سرشت اختیاری باشد، من باز هم ترجیح می‌دهم همین که هستم باشم و افتخارات عشق نصیبم گردد
miss.quait
ممکن است پنهان باشد ولی خاموش نمی‌شود و تا آخر حرارت خواهد داد و فقط با مرگ از بین می‌رود
miss.quait
چرا خدایان ما را در تاریکی رها می‌کنند تا از طریق نور و حیات زندگی منحرف گردیم و کورکورانه در ظلمت دست و پا بزنیم و با ناکامی دوست بداریم، آخر هم بدون نتیجه این عالم را ترک کنیم!؟
miss.quait
ـ ممنون؟ بین من و او چنین صحبت‌هایی نیست، وقتی انسانی شخصی را دوست داشت دیگر جایی برای این حرف‌ها باقی نمی‌ماند.
esh
بالاخره زندگی مبارزه‌ایست و تنها با امید نمی‌توان به مقصود رسید.
pegah
عشق هرگز برنمی‌گردد. بعد از مدتی جدایی، زن و مرد تغییر می‌کنند.
pegah
اگر من سهم و نصیبی در کمک‌کردن و رساندن او بدین پایه داشته‌ام، باعث افتخار من است. راست است که بدبختی‌های زیادی هم در این معامله به من رسیده ولی یک مرد، یک مرد باشرافت هرگز فداکاری‌هایش را با زن قسمت نمی‌کند.
pegah

حجم

۱۹۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۱۹۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان