کتاب ناکجا
معرفی کتاب ناکجا
کتاب ناکجا نوشته نیل گیمن است که با ترجمه مهدی بنواری منتشر شده است. این کتاب داستانی پیشچیده از سرزمین در ناکجا است که قهرمان داستان به آنجا برده میشود برای سرنوشتی عجیب و باورنکردنی.
درباره کتاب ناکجا
جایی هست که بیشتر آدمها حتی خوابش را هم نمیبینند. شهر قدیسها و هیولاها، قاتلان و فرشتهها، شوالیههای زرهپوش و دختران رنگپریده با لباس مخمل مشکی. آنجا شهرِ مردمانی است که همیشه نادیده گرفته شدهاند.
ریچارد مِیهیو کارمند جوانی است که بیش از آن که بخواهد درگیر دنیای لندن زیرین میشود. یک عمل مهربانانهی ساده او را از زندگی عادی و روزمره به دنیایی میبرد که بهطرز غریبی آشنا اما غریب است. و سرنوشتی عجیب در انتظار اوست در آن جهانِ زیرین، در شهری که زیر شهرِ زادگاه اوست: ناکجا.
خواندن کتاب ناکجا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستان های فانتزی و وحشت پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ناکجا
آقای کروپ گفت: «بعید میدونم. راستش رو بگم مطلقاً بعید میدونم.» آقای کروپ دستش را به میان موهای لختش دواند و ادامه داد: «نه دوست گرامی من! منظورم به صورت استعاریه_ بیشتر شبیه اون پرندههایی که با خودشون به اعماق معادن میبردن.» آقای وندمار سر تکان داد. دو زاریاش داشت بالاخره میافتاد: بله، قناری! آقای راس شباهت دیگری به قناریها نداشت. عظیمالجثه بود، تقریباً همهیکل آقای وندمار، و بینهایت شلخته و کاملاً بیمو. خیلی هم کمحرف بود. هر چند، با هر جان کندنی که بود به هر دویشان رسانده بود که از کُشتن خوشش میآید و در این کار مهارت دارد و آقای کروپ و آقای وندمار هم خوششان آمد. همانطور که چنگیز خان ممکن بود از لاف و گزاف مغول جوانی که اولین روستایش را غارت کرده یا اولین یورتش را آتش زده خوشش بیاید. ولی در نهایت قناری بود، هیچوقت هم از این قصه بویی نمیبرد. بنابراین آقای راس با تیشرت چرکمُرده و شلوار جین آبی کبرهبستهاش جلو افتاد و کروپ و وندمار با لباسهای سیاه رسمی و چشمگیرشان دنبالش راه افتادند.
برای تشخیص آقای کروپ و آقای وندمار از هم چهار راه ساده وجود داشت. اول اینکه آقای وندمار دو و نیم سر و گردن از آقای کروپ قدبلندتر است. دوم اینکه چشمهای آقای کروپ آبی_خاکستری مات هستند، درحالیکه چشمان آقای وندمار قهوهای است. سوم اینکه آقای وندمار انگشتریهایی را که به انگشتان دست راستش کرده از جمجمهٔ چهار زاغ ساخته، ولی آقای کروپ آرایهای ندارد که به چشم بیاید. چهارم اینکه آقای کروپ عاشق کلمات است، درحالیکه آقای وندمار همیشه گرسنه است. گذشته از اینها این دو نفر هیچ شباهتی به هم نداشتند.
از توی تاریکی نقب خشوخشی بلند شد. چاقوی آقای وندمار در دستش بود. بعد دیگر در دستش نبود و ده متر آنورتر آرام توی زمین میلرزید. بهسمت چاقو رفت. دستهاش را گرفت و بَرش داشت. موشی خاکستری روی تیغه به سیخ کشیده شده بود. جان که از بدنش در میرفت دهانش با ناتوانی باز و بسته میشد. آقای وندمار جمجمهٔ موش را بین شست و سبابه گرفت و خرد کرد.
آقای کروپ گفت: «یک موش از توی دیوار کم شد.» خودش به مزهای که پرانده بود، خندید. آقای وندمار جوابی نداد.
«موش، دیوار، گوش. گرفتی؟»
آقای وندمار موش را از تیغه بیرون کشید و باملاحظه از سرش شروع کرد و گاز زد. آقای کروپ موش را از دست او قاپید و گفت: «بس کن!» آقای وندمار قیافه گرفت و چاقو را کنار گذاشت. آقای کروپ دلجویانه فسفسکنان گفت: «بیخیال. چیزی که زیاده موش. خب. بریم. کلی کار داریم. کلی آدم هست که باید ناقص کنیم.»
حجم
۳٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
حجم
۳٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
نظرات کاربران
نیل گیمن و انتشارات پریان فوق العادن👌
فضای داستان جدید و مبتکرانه بود ولی سیرش یه مقدار کند بود. ترجمه عالی بود به نظر من . حداقل من خیلی خوب ارتباط برقرار کردم باهاش. معلوم بود براش زحمت کشیده شده
جزء کتابهایی بود که از تموم شدنش واقعاً متاسف شدم. خلاقیت زیادی در پرورش و ساختن شخصیتهای کتاب وجود داره. خیلی از اونها فقط چند صفحه حضور دارن ولی در یاد آدم میمونن. داستان ماجرای یک جوان تحلیلگر سهامه که
کارهای نیل گیمن منو یاد بچگیهام میندازه. یاد کتابای رولد دال و فیلمای تیم برتون. خوندنش واقعا لذت بخش بود. ^_^
داستان فانتزی شهری فوق العاده ای است. تخیل غریب گیمن به طرز خوشایندی غافلگیرمان می کند، لندن زیرین جایی که شبکه فاضلاب، ایستگاههای متروی متروک، ساختمان های مدفون شده و پل های از یاد رفته با جادو انباشته شده و
خیلی کتاب خوبی بود.جالب بود و فضاسازی خلاقانه ای داشت. کاراکتر هاهم جذاب بودند. از دست ندید. کتاب یه فرعی هم داره به اسم"مارکی چگونه کتش را پس گرفت" اون هم داستان جالبی بود. امیدوارم گیمن هرچه زودتر جلد دوم رو بنویسه....
این کتاب حتی از کتاب مردگان و کورالین هم به نظرم بهتر بود اون مبادله و داد و ستدی که بین شخصیت های لندن پایین بود خیلی خوب بود
ترجمه چنگی به دل نمیزنه