دانلود و خرید کتاب کتابخانه‌ی ارواح رنسام ریگز ترجمه شبنم سعادت
تصویر جلد کتاب کتابخانه‌ی ارواح

کتاب کتابخانه‌ی ارواح

معرفی کتاب کتابخانه‌ی ارواح

کتاب کتابخانه‌ی ارواح قسمت سوم مجموعه بچه‌های عجیب و غریب خانم پرگرین است. این کتاب را رنسام ریگز نویسنده و فیلم‌ساز آمریکایی نوشته است.

این مجموعه، مشهورترین اثر ریگز است. این کتاب در لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز قرار داشت و در سال ۲۰۱۲ به مدت ۴۵ هفته در رتبه یک کتاب‌های کودکان و نوجوانان این لیست قرار داشت. به اقتباس از کتاب، فیلمی با همین عنوان در سال ۲۰۱۶ و به کارگردانی تیم برتون ساخته شد.

درباره کتاب کتابخانه‌ی ارواح

این کتاب رمانی فانتزی و تاریک است. داستان پسری است که پس از یک سری حوادث وحشتناک خانوادگی، سرنخ‌هایی را دنبال می‌کند که در نهایتش او از یک خانه دورافتاده مخصوص کودکان سردر می‌آورد.

ماجرایی که با بچه‌های عجیب‌وغریب یتیم‌خانه‌ی خانم پرگرین آغاز شد و در تهی شهر ادامه پیدا کرد با کتابخانه‌ی ارواح به پایانی هیجان‌انگیز می‌رسد. در ابتدای داستان، جیکوب شانزده ساله توانایی نیرومند تازه‌ای در خود کشف می‌کند، و طولی نمی‌کشد که در قعر تاریخ فرو می‌رود تا دوستان عجیب‌وغریبش را از دژی محافظت‌شده نجات دهد. در سفر جیکوب اِما بلوم، دختری با سرانگشتان آتشین، و اَدسیون مک‌هنری، سگی با شامه‌ای تیز برای بو کشیدن بچه‌های گم‌شده، همراهی‌اش می‌کنند.

از لندن امروزی به کوچه‌های هزارتوی مقر شیطان، فلاک‌زده‌ترین زاغه‌نشین انگلستان دوران ویکتوریایی، سفر می‌کنند. محلی که سرنوشت همه‌ی بچه‌های عجیب‌وغریب یک‌بار برای همیشه مشخص می‌شود.

خواندن کتاب کتابخانه‌ی ارواح را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های فانتزی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب کتابخانه‌ی ارواح

اِما گفت: «دوباره باهاش حرف بزن.» صدایش گیج و منگ بود. «بهش بگو بره گورش رو گم کنه.»

دنبال کلمات گشتم، اما می‌گریختند. «نمی‌دونم چه جوری بگم.»

اَدیسون گفت: «یک دقیقه پیش که گفتی. انگار شیطون رفته بود تو جلدت.»

یک دقیقه پیش، قبل از این‌که بدانم قادر به انجامش هستم، کلمات به زبانم آمده بودند، منتظر بودند تا گفته شوند. حالا که دوباره می‌خواستمشان، مثل این بود که سعی کنی با دست خالی ماهی بگیری. هر بار که یکی را لمس می‌کردم، سُر می‌خورد و از دستم در می‌رفت.

داد زدم: «دور شو!»

کلمات به زبان خودمان بیان شد. تهی از جایش جم نخورد. پشتم را قرص کردم، توی چشم‌های مرکب‌فامش خیره شدم، و دوباره سعی کردم.

از این‌جا برو! ولمون کن!

دوباره به زبان خودمان. تهی سرش را مثل سگی کنجکاو کج کرد اما چون مجسمه‌ای بی‌حرکت ماند.

اَدیسون پرسید: «رفته؟»

بقیه نمی‌توانستند با اطمینان بگویند؛ فقط من می‌توانستم ببینمش. گفتم: «هنوز اون‌جاست. نمی‌دونم مشکل چیه.»

احساس حماقت می‌کردم و خیط شده بودم. استعدادم به این سرعت از بین رفته بود؟

Hana
۱۳۹۹/۰۷/۱۶

کتاب فوق العاده ای بود ، به همه پیشنهادش می کنم. و همینطور به نویسنده آفرین می گم ، واقعا نویسنده قشنگ نوشته بود و صد البته ترجمه روان ، که خیلی عالی بود. در کل احساس خوبی با این

- بیشتر
roza
۱۳۹۹/۱۰/۱۸

بسیار زیبا بود فقط از طاقچه می خوام جلد آخر مجموعه که اسمش نقشه ایام هست رو هم بزارن ، ممنون.

Sara.iranne
۱۳۹۹/۰۵/۱۸

من عاشق این کتابم از جلد اول تا همین جلد سوم. اون حس مرموز بودن و عکسای قدیمی که داره به آدم حس واقعی بودن داستانو میده. به گمونم داستان تو این جلد تو اوج خودش بود بیشتر به شخصیت

- بیشتر
b.i
۱۳۹۹/۰۵/۱۶

این کتاب خوبیه من نسخه کاغذیشو دارم ولی این جلد سوم مجموعه چ عجیب که طاقچه اول جلد یک و دو رو موجود نکرده

سپیده س
۱۳۹۹/۰۵/۱۴

آخ آخ! طاقچه جون همچی که من مجبور شدم نسخه کاغذی رو بخرم، بالاخره کتاب رو آوردی ☺ این جلد عالیه و من از دو تای قبلی خیلی بیشتر دوستش داشتم. البته گویا نویسنده در ادامه دو جلد دیگه هم نوشته

- بیشتر
مژده
۱۳۹۹/۱۱/۲۲

فوق العاده ... خیلی داستان پردازی خوبی داره. هیجان زیاد و غیرقابل پیش بینی.

elham
۱۴۰۱/۰۵/۱۳

نظرم رو بعد از خواندن هر سه جلد می‌نویسم. کتاب در مورد افرادی با توانایی هایی ویژه ست که بین زمان حال و دنیای خودشون در رفت و آمد هستن و صد البته مثل تمام داستانهای فانتزی موجودی بد هست که تشنه

- بیشتر
Mohammad Marefatahmadi
۱۴۰۰/۰۱/۲۵

سلام میشود سری کتابهای این نویسنده به طاقچه بی نهایت اضافه شوند با تشکر از شما

HeLeN
۱۴۰۰/۰۱/۱۷

به نظرم نسبت به ۲کتاب قبلی ضعیفتر بود دیالوگهای بین شخصیتها خییییلی زیاد و یه جاهایی (مثلا وسط جنگ وگریزها) زاید و بی‌مورد بود واکنشها و دیالوگهای دو شخصیت اول داستان (اما و جیکوب) خیلی جاها دربرابر کمکها و یا درخواست کمک

- بیشتر
wilhelmina
۱۳۹۹/۰۵/۱۹

من جلد اولش رو خوندم عالی بود فیلمش هم قشنگه حتما ببینید پیشنهاد میشه،اینم میخوام بخرم فقط طاقچه جان چرا قیمتش و زدی ١٧٦٠٠ ولی وقتی میخوام بخرم میزنه ٢٢٠٠٠ تومن چرااااا؟؟

«برادرهام بهم درس سختی دادند. هیچ‌کس نمی‌تونه به‌اندازهٔ عزیزانت آزارت بده.»
بلاتریکس لسترنج
شاید خیلی از آدم‌ها تمام عمرشون هیچ‌وقت نفهمند عجیب‌وغریبند
yasaman
بهش می‌گن سندرم استکهلم. وقتی آدم‌ها کم‌کم نسبت به گروگانگیرشون احساس همدلی پیدا می‌کنند.»
مژده
برای این‌که جان سالم به در ببرم باید آدم جدیدی می‌شدم، کسی که انعطاف‌پذیر و ثابت‌قدم و پردل‌وجرأت باشد.
HeLeN
یک سیستم امنیتی پیشرفته و پیچیده در خانه نصب شد، بیشتر برای جلوگیری از خروج من بود تا ورود دزدها.
مژده
اوایل عمرمون استعدادهای مشخصی رو توی خودمون شناسایی می‌کنیم، روی همون‌ها تمرکز می‌کنیم به بهای ممانعت از بروز بقیه. این‌طوری نیست که هیچ چیز دیگه‌ای ممکن نباشه، بلکه هیچ چیز دیگه‌ای پرورش داده نشده.»
مژده
خستگی دشمن جدیدمان بود، و آوردن اسمش فقط نیرومندترش می‌کرد
مژده
«برادرهام بهم درس سختی دادند. هیچ‌کس نمی‌تونه به‌اندازهٔ عزیزانت آزارت بده.»
ن. عادل
برادرهام بهم درس سختی دادند. هیچ‌کس نمی‌تونه به‌اندازهٔ عزیزانت آزارت بده.»
مژده
«دختر، این کار رو برام انجام بده تا بکنمت دلقک دربارم!» اِما غرید: «برو به درک.»
ن. عادل
بهش می‌گن سندرم استکهلم. وقتی آدم‌ها کم‌کم نسبت به گروگانگیرشون احساس همدلی پیدا می‌کنند.»
مژده
ولی حالتی که اِما نگاهم کرد، فقط همان لبخند کوچک مورب وجودم را به تلاطم درآورد، و احساس کردم از عهدهٔ انجام هر کاری برمی‌آیم.
★yoongi★
سعی کردیم پنجره‌ای را باز کنیم. قفل بود. لرزان و لق‌زنان ادامه دادیم و بعدی را امتحان کردیم، اما آن هم قفل بود ــ همین‌طور پنجرهٔ سومی، چهارمی، و پنجمی. گفتم: «ساختمون داره تموم می‌شه. اگر هیچ‌کدومشون باز نباشند چی؟» اِما گفت: «بعدی باز می‌شه.» «از کجا می‌دونی؟» «آخه من غیبگوام.» و با این حرف به پنجره لگد زد، و شیشهٔ خردشده توی اتاق پاشید و جیرینگ جیرینگ از نمای ساختمان پایین ریخت. گفتم: «نه، تو لات و شروری.» اِما به من نیشخندی زد و بعد با کف دست به آخرین شیشه‌شکسته‌های باقی‌مانده در قاب پنجره کوبید.
ن. عادل
خستگی دشمن جدیدمان بود، و آوردن اسمش فقط نیرومندترش می‌کرد
مژده
«شاید عشق‌های دیگری تجربه کنی. دل‌های جوون، مثل ذهن‌های جوون، بازهٔ توجه کوتاهی دارند.»
HeLeN
فکر می‌کنم صادق و روراست بودی. فکر می‌کنم اگر بمونی خوشحال نخواهی بود. و بالاخره به‌جایی می‌رسی که ازم متنفر می‌شی. و این بدتره.»
HeLeN
اما الان داری قول‌هایی می‌دی که ممکنه نتونی بهش عمل کنی، و این‌طوری می‌شه که آدم‌های عاشق ضربهٔ خیلی بدی می‌خورند.»
HeLeN
اگر پدربزرگم رو از دست نمی‌دادم، خب، هیچ‌وقت شما رو پیدا نمی‌کردم. پس فکر کنم باید بخشی از خانواده‌م رو از دست می‌دادم تا بخش دیگه رو به دست می‌آوردم.
HeLeN
در ساحل دریای خزر حلقهٔ خیلی قشنگی است و هفتهٔ پیش نیم و تعدادی از زمان‌باف‌ها رفتند آن‌جا قایق‌سواری.
مژده
این آب منشأ نور ملکوتی غار بود. مثل مواد داخل کوزه‌های روح، درخشش آبی‌رنگ شبح‌مانندی داشت، با تناوب منظم تارتر و درخشان‌تر می‌شد، انگار نفس می‌کشید. شاید به‌طرز غریبی آرامش‌بخش بود
مژده

حجم

۱۸٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۷۲ صفحه

حجم

۱۸٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۷۲ صفحه

قیمت:
۱۱۴,۰۰۰
۶۸,۴۰۰
۴۰%
تومان