کتاب اهریمنان زیبا
معرفی کتاب اهریمنان زیبا
کتاب اهریمنان زیبا نوشته کلی لینک چند داستان فانتزی شگفتانگیز دارد که از خواندنشان لذت خواهید برد.
درباره کتاب اهریمنان زیبا
اهریمنان زیبا مجموعهای از داستانهای فانتزی سیاهاند که در نوع خود شگفت انگیز و منحصر به فردند.
فانتزی سیاه یک گونه هنری است که میتواند به آثار ادبی و هنری و سینمایی اشاره داشته باشد. اثاری که امیختهای از خیالپردازی با عناصر وحشت هستند، با این حال، برخلاف ژانر وحشت، هدف داستان، ترساندن خواننده نیست.
این اثر با عنوان اصلی Pretty Monsters شامل ده داستان کوتاه است که در سال ۲۰۱۰ در انتشارات Canongate به چاپ رسید. این داستانها پیشتر در مجموعههای پراکنده نیز منتشر شده بود، جز داستان «اهریمنان زیبا» که برای نخستین بار در این مجموعه به چاپ رسیده است.
سحر قلم کلی لینک در این کتاب، خواننده را جادو میکند و او را به دنبال خود میکشد، حتی پس از خاتمهٔ داستان.
نیل گیمن، دربارهٔ سبک نویسندگی لینک مینویسد: «مفرح، تکاندهنده، دلچسب، متهورانه و پرهیبت است. او منحصربهفرد است و باید گفت گنجینهای ملی است که لازم است تفنگداران دریایی در همه حال دورادورش از او پاسداری کنند.»
خواندن کتاب اهریمنان زیبا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوستداران داستانهای فانزی به ویزه فانتزی آمیخته با وحشت.
درباره کلی لینک
کلی لینک یکی از بهترین فانتزینویسان زنده دنیاست. او متولد ۱۹۶۹، امریکا است و مجموعه داستانهایی به سبک علمیتخیلی، فانتزی، رئالیسم، رئالیسم جادویی و جنایی ترسناک مینویسد.
داستانهای لینک برندهٔ جوایزی از جمله جایزهٔ هوگو، سه جایزهٔ نبیولا و جایزهٔ جهانی فانتزی بوده است. او فارغالتحصیل دانشگاه کلمبیا در نیویورک است و بههمراه همسرش گوین گرانت، انتشارات Small Beer را اداره میکنند.
بخشی از کتاب اهریمنان زیبا
هیولا
در خوابگاه ۶ هیچکس دلش نمیخواست به اردو برود. هوا بارانی بود و این یعنی مجبور بودی روی کولهپشتیات و اطراف کیسهخوابت کیسهٔ زباله بکشی، که هیچ توفیری هم نداشت. کیسهخوابها بههرحال خیس میشدند. بعضی کیسهخوابهای خیس، بعد بویی شبیه به ادرار میگرفتند، و چادرها هیچچیز نشده بوی کپک داشتند. با وجود علمکردن چادر، آب روی زیرانداز آن جمع میشد. در هر چادر سه پسر جای میگرفتند و فقط پسری که وسط میخوابید خشک میماند. دو نفر دیگر در دو طرف چادر بهزور جا میشدند و هر زمان که به نایلون میخوردند، بیبروبرگرد آب از بیرون به داخل سرازیر میشد.
از همهٔ اینها گذشته، یک نفر در خوابگاه ۴ هیولایی در جنگل دیده بود. بچههای خوابگاه ۴ از وقتی برگشته بودند داستانها نقل میکردند. خوابگاه ۶ هیچ شانس بردی نداشت. اگر خوابگاه ۶ هیولا را نمیدید، خوابگاه ۴ برگ برنده را در دست میگرفت که تقدیر آنها را برگزیده است. اگر خوابگاه ۶ هیولایی میدید ـ اما آخر کی دلش میخواهد که هیولا ببیند، حتی اگر به معنای آن باشد که دربارهٔ آن ناگزیر باشید داد سخن سر دهید؟ هیچکس در خوابگاه ۶ دلش چنین چیزی نمیخواست، بهجز جیمز لوربیک، که فکر میکرد هیولاها جان میدهند برای ترساندن بقیه. اما، آخر جیمز لوربیک از آن پوستخرکنهای شیکاگویی بود و بارزترین ویژگیاش پاهایش بود که بوی وحشتناکی میداد. این هم یکی دیگر از مسائل اردو بود. کسی که با جیمز لوربیک همچادر میشد، بوی پاهای او بر دیگر ذکر مصیبتها افزوده میشد.
حجم
۴۳۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۱۴ صفحه
حجم
۴۳۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۱۴ صفحه
نظرات کاربران
من فکر میکردم یک دنیای زیبا همیشه یک دنیایی خوشایند و خوب است در صورتی که زشتی هایی در لباس و پوشش زیبایی وجود دارند که شاید ما آنها را نشناسیم و آنها راجزوه بدی ها ندانیم
من هنوز نخوندم کسی هست خونده باشه ارزششو داره واسش وقت بزارم؟