
کتاب کشفم کن ۲
معرفی کتاب کشفم کن ۲
کتاب کشفم کن ۲ نوشته طاهره مافی است که با ترجمه شبنم سعادت منتشر شده است است. کتاب کشفم کن ۲ جلد دوم کتاب خردم کن است که انتشارات پریان منتشر کرده.
درباره کتاب کشفم کن ۲
در کتاب قبلی داستان از جایی شروع میشود که که جولیت نزدیک به یک سال که زندان به سر میبرد، زیرا همه معتقدند او با توانایی عجیبش یک هیولا است اما ورود یک همسلولی جدید تمام زندگی او را تغییر میدهد. در این کتاب شاهد تلاشهای بعدی جولیت هستیم. او نمیخواهد اسلحه باشد و برای زندگیاش تصمیم دیگری دارد.
او میخواهد انرژیاش را مهار کند و بتواند قدرتهایش را کنترل کند. او در حال تمرین است چون میخواهد روبهروی وارنر بایستد و او را از قدرت به زیر بکشد. زیرا وارنر باعث آسیب به افراد زیادی شده است. جولیت در این کتاب قرار است صاحب قدرتش شود و آن را کنترل کند.
خلاصه کتاب کشفم کن
رمان «کشفم کن» جلد دوم و در حقیقت، ادامهی ماجراهای کتاب «خردم کن» است. بنابراین، برای درک بهتر خط روایی این داستان، لازم است با درونمایه اصلی کتاب خردم کن نیز تا حدودی آشنا باشیم. «جولیت فرارس» قهرمان اصلی هر دو رمان است. دختری هفدهساله که در کتاب خردم کن، بهخاطر نیروی عجیبش زندانی میشود. او با گذراندن بیش از ۲۰۰ روز در زندان انفرادی دیگر امیدی به زندگی ندارد تا اینکه با «آدام» آشنا میشود. در ظاهر اینطور به نظر میرسد که آدام همسلولی اوست، اما جولیت بعدها پی میبرد که او در واقع، از سوی حکومت مأمور شده است تا توجه جولیت را به خود جلب کرده و او را به خدمت حکومت دربیاورد. زیرا جولیت از نیروی ویژهای برخوردار است: هر آنچه این دختر نوجوان لمس کند، نابود میشود!
در کتاب کشفم کن با ادامهی ماجراهای این دختر عجیب روبهرو میشویم. او اکنون در کنار کسانی زندگی میکند که هریک دارای نیروی خارقالعادهای هستند. زندگی در کنار این افراد موجب آرامش جولیت میشود و این تصور را برای او ایجاد میکند که گویا خودش چندان هم عجیب و غیرعادی نیست! او در منطقهای به نام «امگا پوینت» زندگی میکند. البته نه بهعنوان زندانی، بلکه بهعنوان مبارزی که میخواهد علیه حکومت بجنگد.
در این رمان، شاهد درگیریهای جولیت با «وارنر» هستیم. او سعی دارد با وارنر مقابله کند، زیرا باور دارد که وارنر با قدرت خود در حال آسیب زدن به دیگران است. چولیت میخواهد با بهدستگرفتن قدر وارنر، از آسیب دیدم افراد جلوگیری کند. در این رمان پرهیجان، جولیت رفتهرفته با نیروهای خود بیشتر آشنا میشود. همچنین درمییابد که چطور میتواند این نیروها را بهعنوان سلاحی برای مقابله با حکومت به کار بگیرد. حکومتی که زندگی مردم را تحت کنترل دارد و با ردیابی افراد، جلوی هر اعتراضی را میگیرد. همین حکومتی که سعی داشت از نیروی جولیت برای رسیدن به اهداف خود استفاده کند، اکنون به دشمن درجهیک جولیت تبدیل شده است.
جولیت قصد دارد نیروی خود را نه برای قدرتمند کردن حکومت، بلکه برای جلوگیری از آسیب دیدن انسانها به کار بگیرد. او در این مسیر با مفاهیم تازهای مانند «عشق» آشنا میشود.
خواندن کتاب کشفم کن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به تمام نوجوانان علاقهمند به داستان پیشنهاد میکنیم.
درباره طاهره مافی؛ نویسنده کتاب کشفم کن
طاهره مافی در ۹ نوامبر ۱۰۸۸ متولد شده است. این نویسندهی ایرانیآمریکایی از چهرههای درخشان داستاننویسی برای نوجوانان است که توانسته با رمانهای علمیتخیلیاش به قفسهی کتابهای نوجوانان در سراسر دنیا نفوذ کند. خانوادهی طاهری مافی سالها پیش از ایران به آمریکا مهاجرت کردهاند. او چهار خواهر و برادر بزرگتر دارد و کوچکترین عضو خانواده است. مافی در سال ۲۰۱۳ با رنسان ریگز ازدواج کرد. ثمرهای این ازدواج دختری است که در سال ۲۰۱۷ به دنیا آمده.
طاهره مافی در ۱۵ نوامبر ۲۰۱۱ فعالیتهای خود را بهعنوان نویسندهای حرفهای آغاز کرد. نخستین کتاب او «خردم کن» نام دارد که ماجرای دختری هفدهساله را روایت میکند. این کتاب نخستین جلد از مجموعهای دوازدهجلدی محسوب میشود که نگارش آن تا سال ۲۰۲۰ ادامه داشته است. در سال ۲۰۱۶، کتاب «علاوهبراین» به قلم مافی به چاپ رسید و یک سال بعد، در سال ۲۰۱۷، رمان «ویچوود» روانهی کتابفروشیها شد.
مافی در سال ۲۰۱۸، کتاب «اقیانوسی عظیم از دریا» را منتشر کرد. بار دیگر، در سال ۲۰۲۱ با کتاب «هیجان بزرگترین لذت» خود را بهعنوان نویسندهای توانا به مخاطبانش معرفی کرد. «این پادشاهی بافتهشده» عنوان مجموعهای سهجلدی است که مافی در سال ۲۰۲۲ به چاپ رساند.
نکوداشتهای کتاب کشفم کن
در این قسمت، دو مورد از نقدهای مثبت کتاب کشفم کن را با هم مرور میکنیم.
- کتابی اعتیادآور، پرتنش و سرشار از عشق. (لورن کیت)
- اثری جذاب، عاشقانه و نفسگیر! (کامی گارسیا)
جوایز و افتخارات طاهره مافی
در ادامه، به جوایز و افتخارات این نویسندهی پرفروش نیز اشاره کردهایم:
- نامزدی دریافت جایزهی ملی کتاب
- جایزهی انتخابی کاربران گودریدز
بخشی از متن کتاب کشفم کن
تقهٔ تندی به در و در چارتاق باز میشود.
«ا، خانم فرارز . نمیدونم امیدواری با یه گوشه نشستن به چی برسی.» خندهٔ راحت و بیتکلفِ کَسل قبل از خودش رقصان توی اتاق میچرخد.
نفس کوتاهی میکشم و سعی میکنم خودم را وادار کنم به کَسل نگاه کنم اما نمیتوانم. درعوض، زیرلب عذرخواهی میکنم و به صدای رقتانگیز کلماتم توی این اتاق بزرگ گوش میدهم. انگشتهای لرزانم را حس میکنم که روی کفپوشهای تشکیِ ضخیمی که کف اتاق پهن شدهاند مشت میشوند و به این فکر میکنم در مدتی که اینجا بودهام هیچ دستاوردی نداشتهام. خفتبار است، خیلی خفتبار است یکی از معدود آدمهایی را که تابهحال با من مهربان بوده ناامید کنم.
کسل صاف مقابلم میایستد، صبر میکند تا وقتی بالاخره سرم را بلند میکنم. میگوید: «نیازی به عذرخواهی نیست.» چشمهای قهوهای شفاف و نافذش و لبخند صمیمانهاش سبب میشود راحت فراموش کنی رهبر نقطهٔ امگاست. رهبر کل این جنبش زیرزمینی که وقف مبارزه با سازمان احیا شده است. صدایش زیادی ملایم، زیادی مهربان است، و این از همه بدتر است. گاهی آرزو میکنم کاش سرم داد میزد. ادامه میدهد: «اما باید یاد بگیری چطوری انرژیت رو مهار کنی، خانم فرارز.»
یک مکث.
یک قدم.
دستهایش را روی تَلِ آجرهایی که انتظار میرفت خراب کرده باشم میگذارد. وانمود میکند متوجه حلقههای قرمز دور چشمهایم یا لولههای فلزیای که توی اتاق پرت کردهام نشده است. نگاه خیرهاش از لکههای خونآلود روی الوارهایی که گوشهای گذاشته شده بود محتاطانه پرهیز میکند؛ سوالش از من این نیست که چرا مشتهایم را اینطور گره کردهام و آیا دوباره به خودم صدمه زدهام. سرش را به سمتم میگیرد اما مستقیم به نقطهای پشت سرم خیره شده است و وقتی صحبت میکند صدایش ملایم است. میگوید: «میدونم برات سخته. اما باید یاد بگیری. مجبوری. زندگیت بهش وابستهست.»
آب دهانم را چنان بهسختی قورت میدهم که صدایش در مغاک میانمان طنین میاندازد. سر تکان میدهم، به دیوار تکیه میدهم، و پذیرای سرما و درد آجرهایی میشوم که توی تیرهٔ پشتم فرو میرود. زانوهایم را توی سینهام جمع میکنم و پاهایم توی تشک کفپوش محافظ فرو میرود. کم مانده اشکهایم سرازیر شود و میترسم جیغ بزنم. سرانجام به او میگویم: «نمیدونم چطوری. هیچکدوم اینها رو نمیدونم. حتی نمیدونم ازم انتظار میره چکار کنم.» به سقف چشم میدوزم و پلک میزنم پلک میزنم پلک میزنم. حس میکنم برق اشک چشمهایم را تر کرده است. «نمیدونم چطوری کاری کنم که اتفاق بیفته.»
کَسِل بدون دلسردی میگوید: «پس باید فکر کنی.» لولهای فلزی را که به گوشهای پرتشده برمیدارد. آن را توی دستش سبکسنگین میکند. «باید ارتباط بین اتفاقهایی رو که افتاده پیدا کنی. وقتی توی اتاق شکنجهٔ وارنر دیوار بتنی رو خراب کردی ــ وقتی با مشت کوبیدی توی درِ فولادی تا آقای کنت ۴ رو نجات بدیــ چه اتفاقی افتاد؟ چرا توی اون دو مورد تونستی چنین واکنش خارقالعادهای نشون بدی؟» کمی دورتر از من مینشیند. لوله را به طرفم هل میدهد. «من میخوام تواناییهات رو تجزیه تحلیل کنی، خانم فرارز. باید تمرکز کنی.»
حجم
۳۵۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
حجم
۳۵۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۴۸ صفحه
نظرات کاربران
جلد دوم مجموعه فانتزی آخرالزمانی، جولیت دختر نوجوان حالا در امنیت پناهگاه و در کنار افرادی شبیه خودش است، تلاش می کند قدرت مرگبارش را مهار کند و در عین حال بین عشق به آدام و وارنر گیر افتاده است
من تقریبا هر کتاب که از خانم مافی نوشته شده و ترجمه شده رو خوندم. همه فوق العاده عالی و بی نظیر هستند. مدتها بود کتابی در این سبک از نویسنده چنین توانا نخونده بودم. در خود کتاب و باقی
در دنیای کتاب های هیجانی تخیلی که گَرد آخرالزمانی هم بر این دنیا پاشیده شده ، رقبای بسیار قَدری برای این کتاب وجود دارد . همانطور که اگر کسی طرفدار پروپاقرص این سبک از کتاب باشد قطعا تشابهات زیادی بین
بسیار کتاب زیبایی بود واقعا لذت بردم .قسمت های بعدی کتاب رو کی منتشر میکنید؟!
کتاب خوبیه میتونست کمتر کشدار باشه با وجود اینکه بدون سانسور و زبان اصلیشو خوندم ولی خستم کرد مثل رمانای نود و هشتیا میمونه البته مدام میخوای بدونی ادامش چی میشه و مهمترین ویژگی این کتاب که هرگز فراموش نمیکنم
خب من این مجموعه رو یه تنه خوندم. برخلاف تصورم کاراکتر اصلی داستان رو دوست داشتم میتونستم درک کنم ضعفشو. و این که به زمان نیاز داره توی این جلد کاراکترایی که اخر جلد یک میبینیم حضور بیشتری دارن داستان هرچی جلوتر میره
متن روان ، جملات عاشقانه ، بیان احساسات درونی و همینطور پرداختن به کوچکترین جزئیات این اثر رو فوقالعاده جذاب و خواندنی کرده است.
ژانر: فانتزی اخر زمانی، عاشقانه(در مورد نوع عاشقانه داستان هم میگم)، تا حدودی علمی تخیلی البته بیشتر تخیلی نوع عاشقانه داستان: تو کتاب اول فرندز تو لاورز (دوست هایی که کم کم عاشقهم میشن)، تا اواسط و تقریبا اواخر کتاب یه
قشنگه ولی خیلی دیر ترجمه میشه کاش بقیه جلداشم زودتر ترجمه بشه .
یه روزه تقریبا کتاب رو تموم کردم. خیلی خیلی داستان به شکل جذابی روایت شده. که نمیشه وقفه انداخت بین خوندنش. همراه با کتاب گاهی خوشحال، نگران و حتی استرس میگیرید... خیلی از خوندنش لذت بردم.