دانلود و خرید کتاب اگر باران نیستی نازنین، درخت باش محمود درویش ترجمه موسی اسوار
تصویر جلد کتاب اگر باران نیستی نازنین، درخت باش

کتاب اگر باران نیستی نازنین، درخت باش

نویسنده:محمود درویش
انتشارات:انتشارات سخن
امتیاز:
۴.۳از ۱۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اگر باران نیستی نازنین، درخت باش

اگر باران نیستی نازنین، درخت باش دفتر شعری از محمود درویش، شاعر پیشگام فلسطینی است. درویش از جمله شاعرانی است که با وجودِ داشتن موضوع و مضمونی ناب و نهادین در شعر، به شاعرانگی محض در بازآفرینی و بیان و اصالت هنری در خلق اثر، سخت اعتقاد دارند. به همین سبب، درونمایه و محتوای شعر او در افق زمان و مکان و در دامنه تنگ برهه و اقلیم محصور نمی‌ماند. ترجمه اشعار او به بیست و دو زبان حتی اگر در برخی موارد ناظر به قدسیت موضوع ــ میهن و مقاومت ــ باشد، سرمنشأ و مبنایی بنیادین دارد و آن نبوغ هنری شاعر در القای موضوع و تناظر هنری شعریت و موضوعیت است؛ چیزی که در نهایت به شعر او جنبه‌ای جهانی و هویتی ورای مکان و زمان می‌بخشد.

درباره کتاب اگر باران نیستی نازنین، درخت باش

کتابِ حاضر گزیده‌ای است از دفترهای شعرِ محمود درویش. این گزینش از مراحلِ متعدّدِ شعرِ او بوده و در حدّ امکان به جنبه‌های گوناگونِ تحوّلاتِ شعری او ناظر بوده است. درجِ اشعار هم بنا به ترتیب نشرِ آن‌هاست.

خواندن کتاب اگر باران نیستی نازنین، درخت باش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

از تمامی علاقه‌مندان به شعر جهان به ویژه شعر مقاومت دعوت می‌کنیم که اشعار پرشور، بدون مرز و انسانی محمود درویش را بخوانند.

ابیاتی از کتاب اگر باران نیستی نازنین، درخت باش

در هر شبانگاهی، در آتن پنهان می‌کنیم

ماه و ترانه‌ای را،

و به یاسمنی پناه می‌دهیم

مهتابی‌ها به ما گفتند:

نه دستمالی از او می‌رسد

نه شوق و دلتنگی او

و نه راه‌ها اشتیاق را پیشه خود می‌کنند.

بخواب! که اینجا پلیس

همچون زیتونْ منتشر استرها در آتن.

درباره محمود درویش

محمود درویش در ۱۳ مارس ۱۹۴۱ در روستای بَرْوه در شرقِ عَکا در منطقه جلیل در فلسطین متولّد شد. در هفت‌سالگی، ناگزیر از ترک خانه و دیار و تحمّلِ رنجِ آوارگی به مدّتِ نزدیک به یک سال با خانواده در لبنان شد. پس از بازگشت در ۱۹۴۹ که روستای او یکسره منهدم و بر ویرانه‌های آن دهکده‌ای به نام «اَحی‌هود» بر پا شده بود، مدّتِ کوتاهی در روستای دیرالاسد در جلیل و سپس در چندین ناحیه در قُرای جلیل مستقر شد و تحصیلاتِ ابتدایی و متوسّطه خود را سپری کرد. در جوانی در حیفا به سر برد و از آن هنگام به بعد به فعّالیتِ سیاسی، خاصّه نوشتنِ مقالات و چاپِ اشعار در نشریاتی چون الاتحاد و الجدید، پرداخت و به سببِ همین فعّالیت‌های سیاسی و ادبی، از ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۷، علاوه بر اقامتِ اجباری، پنج بار به زندان محکوم شد. از طریقِ زبان‌های انگلیسی و عبری با ادبیات و شعرِ جهان آشنایی یافت و از همان دورانِ آغازینِ شاعری، از بزرگانِ شعرِ مقاومت در فلسطین شد. در ۱۹۷۱ به مسکو رفت و پس از یک سال تحصیل در اقتصاد سیاسی، به قاهره رفت و در روزنامه معروفِ الاهرام به نویسندگی اشتغال یافت.

در ۱۹۷۳ به بیروت رو نهاد و در آنجا رئیسِ مرکزِ پژوهش‌های فلسطینی و سپس سردبیرِ مجله مسائلِ فلسطین شد. در ۱۹۸۱ فصلنامه مهمِّ الکرْمِل را تأسیس کرد. پس از خروجِ سازمانِ آزادی‌بخشِ فلسطین و بخشِ اعظمِ مبارزانِ فلسطینی از بیروت در ۱۹۸۲، او نیز بیروت را ترک گفت و میانِ تونس و قاهره و پاریس در انتقالِ دائم به سر برد و از ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۵ در پاریس مستقر شد. در ۱۹۸۷ به عضویتِ کمیته اجرایی سازمانِ آزادی‌بخشِ فلسطین انتخاب شد، اما در اعتراض به موافقتنامه اُسلو، در ۱۹۹۳ از عضویتِ این کمیته استعفا کرد. در ۱۹۹۶ به میهن بازگشت و در رام‌الله استقرار یافت. به سببِ نارسایی قلبی، پس از دو عملِ جرّاحی در قلب که بارِ اول در ۱۹۸۴ در وین و بارِ دوم در ۱۹۹۸ در پاریس انجام داده بود، در ۶ اوت ۲۰۰۸ ناچار از سومین عمل در هیوستن در تکزاس امریکا شد و پس از سه روز، در شنبه ۹ اوت ۲۰۰۸ (۱۹ مرداد ۱۳۸۷) درگذشت و چند روز بعد، طی مراسمی پرشکوه در رام‌الله به خاک سپرده شد.

شعرهای درویش به بیست و دو زبان ترجمه شده و جوایزِ ادبی و فرهنگی متعدّدی نصیبِ او کرده است؛ از جمله جایزه لوتُس (۱۹۶۹)، جایزه دریای مدیترانه (۱۹۸۰)، لوحِ شعرِ اروپا (۱۹۸۱)، جایزه ابن‌سینا (اتحاد جماهیر شوروی، ۱۹۸۲)، جایزه لنین (اتحاد جماهیر شوروی، ۱۹۸۳)، نشانِ درجه یک فرهنگی (تونس، ۱۹۹۳)، جایزه شاهزاده کلاوس (هلند، ۲۰۰۴)، جایزه شعرِ عربی (قاهره، ۲۰۰۷).

از محمود درویش بیست و شش دفترِ شعر و هشت کتابِ نثر منتشر شده است. مجموعه‌های شعری او عبارت‌اند از: گنجشکانِ بی‌بال (۱۹۶۰)؛ برگ‌های زیتون (۱۹۶۴)؛ عاشقی از فلسطین (۱۹۶۶)؛ آخرِ شب (۱۹۶۷)؛ گنجشک‌ها در جلیل می‌میرند (۱۹۶۹)؛ محبوبِ من از خواب برمی‌خیزد (۱۹۷۰)؛ دوستت دارم یا دوستت ندارم (۱۹۷۲)؛ اقدام شماره ۷ (۱۹۷۳)؛ آنک تصویرِ او و اینک انتحارِ عاشق (۱۹۷۵)؛ جشن‌ها (۱۹۷۷)؛ مدیحه سایه بلند (۱۹۸۲)؛ محاصره‌ای برای مدایحِ دریا (۱۹۸۴)؛ آن ترانه است ... آن ترانه است (۱۹۸۶)؛ گُلی کمتر (۱۹۸۶)؛ تراژدی نرگس، کمدی نقره (۱۹۸۹)؛ آنچه را می‌خواهم می‌بینم (۱۹۹۰)؛ یازده ستاره (۱۹۹۲)؛ چرا اسب را تنها گذاشتی؟ (۱۹۹۵)؛ بسترِ زنِ غریب (۱۹۹۹)؛ دیوارنگاره (۲۰۰۰)؛ حالتِ محاصره (۲۰۰۲)؛ بر کرده خود پوزش مخواه (۲۰۰۴)؛ چون شکوفه بادام یا دورتر (۲۰۰۵)؛ در محضرِ غیاب (۲۰۰۶)؛ اثرِ پروانه (۲۰۰۸)؛ نمی‌خواهم این شعر پایان پذیرد (۲۰۰۹). هشت کتابِ نثرِ او نیز از این قرار است: چیزی درباره وطن؛ یادداشت‌های روزانه اندوهِ عادی؛ حافظه‌ای برای فراموشی؛ در وصفِ حالتِ ما؛ گذرایان در کلامی گذرا؛ نامه‌هایی با سمیح القاسم؛ بدرود ای جنگ، بدرود ای صلح؛ حیرتِ آن که بازگشت.

معرفی نویسنده
عکس محمود درویش
محمود درویش
فلسطینیی | تولد ۱۹۴۱ - درگذشت ۲۰۰۸

محمود درویش در ۱۳ مارچ ۱۹۴۲ در روستایی به نام «البروه» در فلسطین به دنیا آمد. وقتی که او شش‌ساله بود، اجبارا کشورش را ترک کرد و به همراه خانواده‌اش به لبنان پناهنده شد. یک سال بعد به البروه بازگشت، اما پس از مدتی کوتاه مجددا مجبور به مهاجرت و ترک وطن شد. مقصد بعدی شوروی سابق بود و محمود درویش تحصیلات خود را در شهر مسکو شروع کرد.

وحید
۱۳۹۸/۱۰/۲۵

با سلام. من تصوّر میکنم با توجّه به رسالت طاقچه و به جهت بالابردن سرانه مطالعه و تشویق کتاب‌دوستان، اگر قیمتها کمی سبکتر بشود و تخفیف بهینه‌تر داده شود، در رشد و ترغیب مخاطبان به کتابها بیشتر موفق خواهید بود.

- بیشتر
آیلار
۱۴۰۱/۰۲/۲۰

ترجمه اشعار آن چنان جذاب و روان نبود و زیبایی های خیلی از اشعار را کم کرده

elinow
۱۴۰۰/۰۱/۱۱

ترجمه جالب نبود

مژگان مداح
۱۳۹۹/۱۲/۱۱

شعر آخر بسیار زیبا بود...با ترجمه ای شاعرانه و گویا که متاسفانه در بخشهای دیگر کتاب کمتر دیده می شود. مقدمه کتاب هم حاوی اطلاعات خوبی بود.

نازنین
۱۴۰۲/۰۷/۲۸

فوق‌العاده زیبا و تاثیرگذار. یرای همین اشعار محمود درویش به ۲۱ زبان ترجمه شده. ترجمه دکتر اسوار هم که عالی

دلتنگِ نانِ مادرم می‌شوم و قهوه مادرم و نوازشِ مادرم ... و روز به روز طفولیت نیز در من بزرگ می‌شود و به ایامِ عمْرم عشق می‌ورزم زیرا اگر بمیرم از اشک مادرم خجل می‌شوم!
...💙
چشمانِ تو خاری است در دل که به دردم می‌آورَد اما من آن را می‌پرستم
...💙
تابِ ایستادن ندارم من کهنسال شده‌ام، تو ستاره‌های خردسالی را برگردان
...💙
بالای صفحه نخست بنویس که من نه از مردم تنفّر دارم و نه دستِ تعرّض به دارایی کس می‌برم اما ... چون گرسنه شوم گوشتِ تنِ غاصبِ خود را می‌خورم برحذر باش ... برحذر باش از گرسنگی من و از خشمِ من!!
.ً..
در پسِ پنجره ما روز است
شباهنگ
آه ای زخمِ ترحّم‌ناپذیرم وطنم جامه‌دانِ سفر نیست و من مسافر نیستم من عاشقم و خاک معشوقِ من است!
داریوش
باری شعرْ خون است قلب را نمک است نان را آب است چشم را
داریوش
بنویس من عربم و تو تاکستان‌های اَجدادم را غصب کردی و زمینی را که من و جمله فرزندانم در آن کشت می‌کردیم و برای ما ... برای همه نوه‌هایم نیز جز این سنگ‌ها نگذاشتی. آیا چنان که می‌گویند دولتِ شما این‌ها را نیز خواهد برد؟! پس بالای صفحه نخست بنویس که من نه از مردم تنفّر دارم و نه دستِ تعرّض به دارایی کس می‌برم اما ... چون گرسنه شوم گوشتِ تنِ غاصبِ خود را می‌خورم برحذر باش ... برحذر باش از گرسنگی من و از خشمِ من!!
شباهنگ
سخت است که در مرگِ عزیزم بنگرم و زمین را در سبدِ خس و خاشاک نریزم ...
YaSaMaN
ای به چشمان و خالْ فلسطینی ای به نامْ فلسطینی ای به رؤیاها و اندوهْ فلسطینی ای به دستار و پاها و تنْ فلسطینی ای به کلمات و سکوتْ فلسطینی ای به صدا فلسطینی ای به میلاد و مرگْ فلسطینی تو در دفترهای قدیمم آتشِ اشعارِ من بودی و در سفرهایم زادِ راه و به نامِ تو به دره‌ها بانگ برآوردم که اسبانِ رومیان را می‌شناسم
Maliheh Fakhari Razi
و ده دقیقه، پیش از مرگ، پزشک را می‌خوانم ده دقیقه کافی است تا من اتّفاقی زنده بمانم و تا امیدِ عدم را ناامید کنم. من کیستم که امیدِ عدم را ناامید کنم؟
reihane ghandi
می‌خواهمت وقتی که می‌گویم نمی‌خواهمت ...
|ݐ.الف
مرا در پناهِ چشمانت گیر مرا هرجا که باشی مرا هر سان که باشی با خود ببر تا رنگِ رخسار و تن را و روشنای دل و دیده را و نمک نان و نغمه را و طعمِ خاک و وطن را به خود بازگیرم! مرا در پناهِ چشمانت گیر
نیکان
سوگند یاد می‌کنم که از مژگانِ چشم دستار خواهم دوخت و بر آن شعری برای چشمانت نقش خواهم زد و نامی را که وقتی از دلی آب‌شده از نغمه‌سرایی آبش می‌دهم شاخسارِ رَزبُنان می‌گسترَد. جمله‌ای خواهم نوشت گرامی‌تر از شهدا و بوسه‌ها: «فلسطینی بوده است ... و همچنان هست!»
شباهنگ
چشمانِ تو خاری است در دل که به دردم می‌آورَد اما من آن را می‌پرستم و از باد در امان می‌دارم و در فراسوی شب و درد ... در نیام می‌گذارم زخمش چراغ‌ها را می‌افروزد و فردایش اکنونِ مرا بر من از جان عزیزتر می‌کند
شباهنگ
و مژگانم خوشه‌های گندمی است که از شب و تقدیر می‌نوشند
هیعون
در پاییزِ کوتاهِ شاخه‌ها یا بهارِ بلندِ ریشه‌ها روزگارِ من است.
|ݐ.الف
در شبِ گردبادها به روی ماهی که در شب‌های ما سخت چون سنگ شده است در و پنجره را باز کردم و به شب گفتم: بگرد در ورای شب و دیوار ... که مرا با کلمات و نور میعاد است.
شباهنگ
آیا رؤیا همچون رؤیابینان بیمار می‌شود؟
|ݐ.الف
اگر بتوانیم زندگی را دوست می‌داریم. و هرجا مقیم شویم گیاهی زودرُو می‌نشانیم، و هرجا مقیم شویم یکی مقتول درو می‌کنیم
|ݐ.الف

حجم

۱۴۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۹۲ صفحه

حجم

۱۴۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۹۲ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰
۷۰%
تومان